بازگشت

هجرت به حبشه


چون رسول خدا صلي الله عليه و اله ديد كه خود با عنايت پروردگار و حمايت عمويش «ابوطالب» از آزار زياد و شكنجه ي قريش در امان است و به عافيت مي گذراند، اما اصحاب بي پناهش سخت گرفتار و در فشارند و نمي تواند از ايشان حمايت كند، به آنان فرمود: «كاش به كشور حبشه» مي رفتيد، چرا كه در آن جا پادشاهي است كه نزد وي به كسي ستم نمي شود، و آن جا سرزمين راستي است، باشد كه خداوند از اين گرفتاري براي شما فرجي قرار دهد، پس جمعي از مسلمانان كه از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند رهسپار حبشه گشتند، و اين نخستين هجرتي بود كه در اسلام روي داد. [1] .


اصحاب حضرت به سوي حبشه حركت كردند و در بين ايشان جعفر طيار و همسرش اسماء بنت عميس نيز هجرت كردند، و در آن جا براي جعفر سه فرزند به نامهاي «عبدالله»، «عون» و «محمد» به دنيا آورد. وقتي مسلمانان به حبشه رسيدند، از پادشاه حبشه پذيرايي و استقبال گرمي ديدند.

چون سران مشرك قريش ديدند كه عده اي از مسلمانان به سرزمين حبشه پناه برده اند و ايمن و مطمئن شده اند، براي نجاشي و اقوامش هدايايي را جمع كرده و همراه «عمروبن عاص» و «و عمارة بن وليد» برادر خالد بن وليد، به حبشه فرستادند، كه در قبال آن، نجاشي نيز مسلمين را به مشركين تحويل دهد.

مورخين نوشته اند: عمرو بن عاص هنگام عزيمت به حبشه، همسر تازه عروس خود را نيز به همراه برد. او زني زيبا و فتنه انگيز بود كه با عشوه گري و طنازي، هوش از عاقلان مي برد؛ «عمرو» طاقت دوري و جدايي از او را نداشت. در راه حبشه چشم همسر «عمرو» به «عمارة بن وليد» (كه جواني خوش سيما بود) افتاد و توجه اش به او جلب شد، پس آتش عشقش شعله ور گرديد... تا اين كه يك شب همسر «عمرو» او را ترك گفته و به نزد (عماره) رفت و... بعد از اين ماجرا به پيش «عمرو» بازنگشت مگر به اين شرط كه بين «عمرو» و «وليد» رفت و آمد وجود داشته باشد.

اين فضيحت و رسوايي به سرعت به گوش نجاشي و مهاجرين


رسيد و براي عمرو، هيچ حيله اي ديگر كارگر نبود؛ لذا نجاشي رسولان و فرستادگان قريش را سرافكنده و نااميد برگرداند، و مهاجرين را در سايه لطف و كرم خويش نگهداري نمود. از آن طرف مسلمانان در قريش با ملاقات كردن عمرو بن عاص، او را به استهزا گرفته و به او فهماندند كه فقط در اسلام است كه زنان تمكن و قدرت دوري و پرهيز از گناه را داشته و از اين قبيل هواپرستي ها به دوراند. [2] .

زماني كه جعفر طيار و مسلمين در سال هفتم به مدينه بازگشتند، مصادف با بازگشت پيامبر صلي الله عليه و اله از جنگ خيبر بود؛ لذا حضرت به استقبال جعفر رفته و فرمود: «نمي دانم به كدام يك از دو امر بيشتر خشنود باشم؟ آيا به قدوم جعفر از حبشه، يا به فتح خيبر؟» (آنهم به دست برادرش علي.) سپس پيشاني جعفر را بوسيد و به او فرمود: «تو خلقا و خلقا شبيه به من هستي، و تو از همان طينتي خلق شده اي كه من خلق شده ام». [3] .


پاورقي

[1] السيرة النبوية، ج 1، ص 321.

[2] تاريخ نويسان، قصه عماره و همسر عمرو را بدين نحو نيز ذکر کرده‏اند که نجاشي دو فرستاده‏ي قريش و مسلمين را جمع کرد، سپس جعفر از دعوت رسول اکرم صلي الله عليه و اله و محاسن اسلام سخن گفت، و نيتجه آن شد که نجاشي فرستادگان قريش را طرد کرده و به اکرام مسلمين افزود.

[3] ذخائر العقبي، محب طبري، ص 215، چاپ بيروت.