بازگشت

ابوطالب و سرپرستي پيامبر


اگر درباره ي ابوطالب، خود را از هوس ها و مشتهيات نفساني پاك كنيم، و در او مانند يك طالب حق و حقيقت بنگريم، نتيجه مي گيريم كه او به خدا و رسولش ايمان داشته است. هنگامي كه پدر پيامبر (عبدالله) قبل از ديدن فرزند بزرگوارش از دنيا رفت، جدش عبدالمطلب سرپرستي حضرت را به عهده گرفت، و در حالي كه هشت سال از عمر شريفش سپري شده بود جدش نيز وفات كرد، اما قبل از وفاتش پيامبر صلي الله عليه و اله را به ابوطالب سپرده و خطاب به او گفت: «به او بپيوند، و با زبان و دست و مالت او را كمك و ياري كن كه او داراي مقام بلندي است، گويا مي بينم كه اين كودك به چنان عز و شرفي مي رسد كه هيچ عربي قبل از او و بعد از او بدان مقام نرسيده و نخواهد رسيد».

ابوطالب بعد از قبول كردن سرپرستي حضرت، درباره ي وي و خصوصياتش چنين گفته است:

«در بسياري از شبها كلماتي از او مي شنيدم كه مرا به تعجب وا


مي داشت، هر وقت او را براي صرف غذا صدا مي زدم، به خوردن و آشاميدن آغاز نمي كرد مگر اين كه مي شنيدم مي گفت: «بسم الله الاحد» و چون دست از خوردن مي كشيد مي گفت: «الحمد لله كثيرا». روزي ناگهاني به منزل آمدم و با تعجب ديدم كه از پيشاني اش نور بسياري به طرف آسمان ساطع مي شود. هيچ گاه از زبان وي دروغي نشنيدم، وهيچ گونه جهل و ناداني از او مشاهده نكردم، بي جهت نمي خنديد، با كودكان به بازي نمي پرداخت، توجه اي به آنها نداشته و خلوت و تنهايي را بيشتر دوست مي داشت».

ابن عساكر نقل مي كند: زماني بر قريش قحطي و خشكسالي آمد، (قريشيان گفتند:اي ابوطالب، دره خشكيده واهل شهر دچار قحطي شده اند، برخيز و طلب باران كن. ابوطالب بيرون آمد در حالي كه پسري (حضرت محمد صلي الله عليه و اله) چون خورشيد كه از پشت ابرهاي سياه نورافشاني مي كند با او بود و در اطراف آن حضرت، كودكاني بودند، ابوطالب او را برگرفت و پشتش را به كعبه چسبانيد) و در حالي كه او را بر سر انگشتانش بلند كرده بود، باران طلبيد، بلافاصله از اين سو و آن سو ابرها گرد آمدند و باريدند، به طوري كه وادي از آب باران سيراب شد، اهل باديه و ده نشينان از نظر آب به وسعت و فراخي رسيدند و دره شكفته شد. در اين خصوص ابوطالب سروده است:



و ابيض يستسقي الغمام بوجهه

ثمال اليتامي عصمة للأرامل



يعني: رو سپيدي كه ابر از روي او سيراب مي گردد، پناهگاه يتيمان و نگاهبان بيوه زنان است.

فاطمه ي بنت اسد، همسر ابوطالب درباره ي حضرت محمد صلي الله عليه و اله چنين


مي گويد:

«در حيات خانه ي ما درختي بود كه مدت ها خشكيده بود، روزي محمد صلي الله عليه و آله پيش پاي اين درخت رفت و دست خود را به تنه ي آن درخت كشيد، ناگهان ديدم در همان لحظه درخت سرسبز شد و خرما داد».

و در طبقات ابن سعد آمده است: فرزندان ابوطالب هر وقت كه با هم يا به تنهايي غذا مي خوردند سير نمي شدند، اما چون پيامبر صلي الله عليه و اله با ايشان غذا مي خورد، (از بركت آن حضرت) همگي سير مي شدند. [1] .


پاورقي

[1] طبقات ج 1، ص 120.