بازگشت

چهره ي واقعي ابوسفيان


در رابطه با شخصيت واقعي ابوسفيان بايد گفت كه تاريخ او و حقيقت وي در تمام زندگي، وابسته به بتها و دفاع از آنها بوده و به خاطر بتها با همه ي توان و حرص زياد و قدرت فراوان قرباني ها كرده است.


او در واقع هيچ گاه به اسلام و دستورات آن و پيامبر صلي الله عليه و اله و رسالت آن حضرت معتقد و پايبند نبوده است؛ زيرا اين بتها بودند كه به ابوسفيان امتياز و سيادت و رياست بر ضعفا و مساكين مي دادند، در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و اله او را از جميع امتيازات و سيادت هاي ظاهري و دروغين جدا كرده و به اخوت و برادري و مساوات دعوت مي نمود. و نيز بتها، هر گونه تاراج و غارت و فسق و فجور را براي او مباح و جايز مي كردند؛ ولي محمد صلي الله عليه و اله او را به كسب فضايل و مكارم اخلاق امر مي نمود. از اين جهت بود كه رسول خدا صلي الله عليه و اله براي همه ي دنياپرستان و زراندوزان كافر، و براي شخص ابوسفيان خطري بزرگ و جدي به حساب مي آمد.

با توجه به چنين مسأله اي و دشمني ريشه دار و موروثي بين دو قبيله «بني هاشم» و «و بني اميه»، ابوسفيان چگونه مي توانست اسلام آورده باشد، در حالي كه در جنگ ها و توطئه هايي كه عليه رسول الله صلي الله عليه و اله صورت مي گرفت، او نسبت به كينه توزترين دشمنان اسلام اظهار انقياد و فروتني مي نمود، و براي پيامبر نقشه هاي خطرناكي طراحي مي كرد.

پس با توجه به حقيقت ابوسفيان، هيچ شك و ترديدي باقي نمي ماند كه او به خاطر ترس از مسلمين و پيامبر صلي الله عليه و اله تظاهر به اسلام مي كرده، نه به خاطر اين كه ايمان آورده باشد. او تظاهر به اسلام نمود تا خونش حفظ شده و كشته نشود، نه بدين خاطر كه پيروي از وجدان و فطرت خود كرده باشد.

لذا با روشن شدن واقع و برطرف شدن هر گونه ترديدي، آيا


درست است كه از شهرت و مانند آن پيروي كرده و بگوييم: ابوسفيان مسلمان از دنيا رفته است؟! به طور قطع و يقين او هيچ گاه در سلوك و راه زندگي خويش به عقل و دين و فطرت خويش مراجعه نكرد؛ بلكه معيار و مثل اعلاي او، منفعت شخصي بود و بس؛ همان گونه كه قدرتمندان ديگر در اين عالم غير از مصالح و منافع شخصي خود به چيز ديگري كار ندارند. [1] .


پاورقي

[1] قرطبي در استيعاب / جلد 4 / ص 87 نقل کرده که: «ابوسفيان در هنگامي که عثمان به خلافت رسيد نزد او آمد و گفت: خلافت را مانند گوي در ميان بني اميه دست به دست کنيد، اين خلافت هم مانند سلطنت است، و من عقيده ندارم جهنم و بهشتي وجود داشته باشد». و نيز در کتاب «الاصابة» ج 2 / ص 172 آمده که: «روزي ابوسفيان با خود گفت: نمي‏دانم اين محمد صلي الله عليه و اله با چه چيز و چگونه بر ما غلبه کرد؟ حضرت به پشت او زد و فرمود: به مدد و استعانت خداوند بر تو غلبه نمودم».