بازگشت

مرثيه وداع امام حسين


چون امام حسين -عليه السلام- ديد كه هفتاد و دو تن از خاندان و يارانش به شهادت رسيده اند، براي وداع با اهل بيت خود به زنها رو كرد و فرمود:

يا سكينة! يا فاطمة! يا زينب! يا أم كلثوم! عليكن مني السلام!

اي سكينه! اي فاطمه! اي زينب! اي ام كلثوم! خداحافظ همگي شما!

حضرت سكينه دختر كوچك امام حسين -عليهاالسلام - عرض كرد:

يا أبة! استسلمت للموت؟

اي پدر جان! آيا تن به مرگ داده اي؟


حضرت فرمود:

كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين؟

چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و ياور ندارد؟

حضرت سكينه - عليهاالسلام - عرض كرد:

يا أبة! ردنا الي حرم جدنا.

اي پدر جان! ما را به حرم جدمان بازگردان.

امام حسين -عليه السلام- فرمود: اگر شكارچي از مرغ قطا دست برمي داشت، آن پرنده آرام سر در آشيانه مي گذاشت. (كنايه از اين بود كه لشكر دشمن دست از من برنمي دارند و نمي گذارند كه شما را به حرم جدتان ببرم.)

زنها صداي خود را به گريه بلند كردند. حضرت آنان را ساكت نمود و به حضرت ام كلثوم - عليهاالسلام - فرمود:

اوصيك يا أخية! بنفسك خيرا و اني بارز الي هؤلاء القوم.

اي خواهرم! تو را سفارش مي كنم كه خويشتن را نيكو بداري، و من اينك به نبرد با گروه دشمنان مي روم.

حضرت سكينه - عليهاالسلام - فرياد كنان نزد امام حسين -عليه السلام- آمد. حضرت او را خيلي دوست مي داشت. پس او را به سينه ي خود چسباند و اشكهايش را پاك كرد و به وي فرمود:



سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي

منك البكاء اذ الحمام دهاني



لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة

مادام مني الروح في جثماني



فاذا قتلت فانت أولي بالذي

تأتينه [1] يا خيرة النسوان



اي سكينه! بدان كه پس از مرگ من گريه ي تو بسيار خواهد بود. دل مرا از روي حسرت و افسوس به اشك خود مسوزان، تا زماني كه جان در تن من است. اي


برگزيده ي زنان! چون كشته شوم، تو سزاوارترين كسي خواهي بود كه بر بالين من مي آيي.

(ميرزا يحيي ابهري نقل كرده است: در عالم خواب، علامه ي مجلسي - رحمت الله عليه - را ديدم كه در صحن مطهر سيدالشهداء - عليه السلام- و در طرف پايين پاي آن حضرت - در طاق الصفا- نشسته و مشغول تدريس است. علامه به موعظه و پند و اندرز پرداخت و چون خواست مرثيه و مصيبت بخواند، شخصي آمد و گفت: حضرت فاطمه ي زهرا - عليهاالسلام - مي فرمايد:

أذكر المصائب المشتملة علي وداع ولدي الشهيد.

مصيبتهايي را بخوان كه بازگو كننده ي وداع فرزند شهيدم باشد.

علامه ي مجلسي نيز مصيبت وداع را خواند و گروه زيادي جمع شدند و گريه ي بلندي نمودند، بطوري كه مانند آن را در عمر خود نديده بودم. در همان خواب است كه امام حسين -عليه السلام- به علامه ي مجلسي مي فرمايد:

قولوا لأوليائنا و أمنائنا يهتمون في اقامة مصائبنا.

به دوستان و درستكاران ما بگوييد كه در برپايي مصيبتهاي ما كوشش كنند.)

امام باقر -عليه السلام- روايت كرده است كه امام حسين دختر بزرگ خودش فاطمه - عليهماالسلام - را صدا زد، و به او كتابي پيچيده و وصيتي ظاهره داد، و امام سجاد -عليه السلام- بيمار بود و فاطمه -ع- آن كتاب را به ايشان داد و امام سجاد -ع- نيز آن كتاب را به من داد.

در اثبات الوصية آمده است كه امام حسين، امام سجاد - عليهماالسلام - را فراخواند، در حالي كه امام سجاد -عليه السلام- بيمار بود. امام حسين -عليه السلام- اسم اعظم و مواريث پيامبران - عليهم السلام - را به او داد، و به امام سجاد -


عليه السلام- فرمود كه علوم و صحف و مصاحف و سلاح را كه از مواريث نبوت است، نزد ام سلمه - عليهاالسلام - گذاشته و به او دستور داده ام همه ي آنها را به تو بدهد.

قطب راوندي در كتاب دعوات خود از امام زين العابدين -عليه السلام- روايت كرده است كه پدرم در روز شهادتش مرا به سينه ي خود چسباند، در حالي كه خون در بدن مباركش مي جوشيد، به من فرمود: اي پسرم! دعايي از من به ياد بسپار كه مادرم فاطمه - عليهاالسلام - آن را به من ياد داد. و او نيز از پدرش پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - ياد گرفته بود. و جبرئيل نيز آن را براي برآورده شدن حاجات و انجام كارهاي مهم و برطرف شدن اندوه و بلاهاي سخت و كارهاي دشوار به پيامبر - صلي الله عليه و آله - ياد داده بود. و آن دعا اين است:

بحق يس و القرآن الحكيم! و بحق طه و القرآن العظيم! يا من يقدر علي حوائج السائلين! يا من يعلم ما في الضمير! يا منفسا عن المكروبين! يا مفرجا عن المغمومين! يا راحم الشيخ الكبير! يا رازق الطفل الصغير! يا من لا يحتاج الي التفسير! صلي علي محمد و آل محمد [وافعل بي كذا و كذا].

در كتاب كافي روايت شده است كه امام سجاد در هنگام وفاتش امام باقر - عليهماالسلام - را به سينه ي خود چسباند و به او فرمود: اي پسر جان! به تو وصيتي مي كنم كه همين وصيت را پدرم امام حسين -عليه السلام- در هنگام شهادتش به من فرمود و او نيز اين وصيت را از پدرش آموخته بود، و اين وصيت آن است كه:

يا بني! اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله.

اي پسر جان! بپرهيز از ستم بر كسي كه ياوري جز خدا عليه تو ندارد.

در كتاب بحارالانوار آمده است كه در اين هنگام امام حسين -عليه السلام- به سمت راست خود نگاه كرد، كسي از يارانش را نديد. به سمت چپ خود نگاه كرد، باز كسي از يارانش را نديد. امام سجاد -عليه السلام- چون پدر خود را تنها و بيكس ديد با آنكه بيمار بود و از ناتواني توان برداشتن شمشير را نداشت، به سوي ميدان


رفت. حضرت ام كلثوم - عليهاالسلام - از پشت سر، او را صدا زد و گفت: اي نور ديده! برگرد. امام سجاد -عليه السلام- به او فرمود: اي عمه! دست از من بردار و بگذار تا در ركاب پسر پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - نبرد كنم. امام حسين به حضرت ام كلثوم - عليهماالسلام - فرمود: او را بازدار تا زمين از خاندان آل محمد - عليهم السلام - خالي نماند.

آن گاه امام حسين -عليه السلام- براي وداع با كودك خردسالش به سوي خيمه ها رفت.

منتهي الآمال، ص 458-456 و نفس المهموم، ص 348-346.


پاورقي

[1] در نسخه‏ي ديگر (تبکينه) دارد.