بازگشت

حجر بن عدي كندي يمني


- شهيد ولاي علي عليه السلام- دمشق -

20 كيلومتري دمشق در قريه عذرا كه اكنون در محل عدر تلفظ مي شود و از توابع دوما كه بعد از حرستا در سمت راست دوما مي باشد. ايستگاه اتوبوسهاي آن در شارع الثوره است.

حجر از تابعين كبار و سران زهاد و از ابدال ياران علي عليه السلام و معروف به حجر الخير است.

حضرت به او فرمود: ترا امر مي كنند كه به من لعنت كني، در آن موقع چه خواهي كرد؟ پرسيد: چه كنم؟ فرمود: لعن بكن ولي بيزاري مجوي كه من بر دين خداوندم.

پس از شهادت حضرت امير عليه السلام محمد بن يوسف، عامل يمن، حجر را بر در مسجد صنعا نگه داشت. او را كتك زيادي زدند تا مولا را لعن كند، و وي در انظار مردم گفت:

«ان الامير امرني ان العين عليا. فالعنوه لعنه الله» [1] .

امير مرا فرمان مي دهد كه علي را لعنت كنم. پس او را «منظورش محمد بن يوسف بود» لعنت كنيد كه خدايش لعنت كند.

حجر به كثرت نماز و زيادي زهد معروف بود. وي در آخرين دقايق نزديك به شهادت حضرت اميرالمومنين عليه السلام شعري خواند، حضرت چشم گشود و فرمود: اي حجر، چه مي كني زماني كه ترا به بيزاري جستن از من بخوانند؟ عرض كرد: به خدا سوگند اي امير مومنان، اگر مرابا شمشير پاره پاره كنند و در آتشم افكنند و بسوزانند، تحمل همه ناگواريها را بر برائت از تو ترجيح مي دهم.

حضرت فرمود: «و فقت لكل خير يا حجر جزاك الله خيرا عن اهل بيت نبيك» [2] .

عايشه به معاويه گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود: پس از من در «عذرا» مرداني كشته مي شوند كه خداوند و اهل آسمانها به خاطر آنها خشمناك مي شوند. [3] .

مرگ حجر چنان كشورهاي اسلامي را تكان داد كه معاويه را رسوا كرد. ربيع بن زياد، استاندار و فرمانده ارتش معاويه در خراسان، پس از نماز موضوع را در منبر بيان كرد و از خداوند مرگ خود را طلب كرد و دعايش مستجاب گرديد. [4] .

ابن اثير گفته است: قبر حجر در عذرا معروف و مستجاب الدعوه است «قبر مزبور در كنار مسجدي است كه ماذنه قديمي دارد و اخيرا به همت مردم مسلمان صحن و بارگاهي براي آن مي سازند»

حجر با وجود سن كمش از بزرگان ياران علي عليه السلام محسوب مي شود و در صفين فرمانده قبيله كنده و در نهروان فرمانده ميسره لشگر حضرت اميرالمومنين عليه السلام بود. ماجرا جوياني دنيا پرست مانند: ابو براده پسر ابوموسي اشعري، شمر بن ذي الجوشن، شبث بن ربعي و عمر بن سعد استشهاديه اي تنظيم كردند كه حجر و يارانش خليفه را لعن كرده و از مردم خواسته است عليه معاويه وارد جنگ شوند. مامورين حكومتي آنها را به طرف شام حركت دادند. هنگامي كه آن ان را از كنار منزل قبيصه يكي از همراهان حجر عبور مي دادند، دخترانش مي گريستند، آنها را امر به سكوت كرد و گفت: من يا به فيض شهادت مي رسم كه خداوند نگهدار شماست، و يا آنكه بر مي گردم...

ايشان را به مرج عذرا (نزديك دمشق) بردند، قبرهاي آنان را كنده و با شمشير برهنه در برابرشان ايستادند. 6 نفر به درخواست بستگانشان آزاد شدند. هشت نفرشان تا صبح نماز خواندند، بامداد خواستند آنها را بكشند دو نفر را به نزد معاويه بردند، وي يكي را به شرط آنكه به كوفه نرود آزاد كرد و ديگري را به نام عبدالرحمان به كوفه فرستاد تا با شديدترين وجه او را شهيد نمايند.

حجر اجازه گرفت و دو ركعت نماز طولاني خواند و فرود: اين كوتاهترين نمازي بود كه در مدت زندگيم خوانده ام. جلاد پرسيد: چرا بدنت مي لرزد؟

فرمود: چرا نترسم و حال آنكه قبر آماده و كفن حاضر و شمشير كشيده شده است، ولي به خدا سوگند اگر چه بدنم مي لرزد اما چيزي نمي گويم كه خداوند را به خشم بياورم.

تعداد شهدا: 1 - حجر بن عدي 2 - شريك بن شداد حضرمي 3 - صيفي بن شبل شيباني 4 - قبيصه بن ضبيعه عبسي 5 - محرز بن شهاب منقري 6 - كدام بن نحيان عنزي 7 - عبدالرحمان حسان عنزي

در شمال شرقي قبر حضرت رقه عليه السلام، مسجد قصب معروف به مسجد سادات واقع است كه مي گويند قبور شهداي مرج عذرا در آنجا واقع شده است، يا بعضي از اعضاي بدن آنان در آنجا مدفون شده است. [5] .


پاورقي

[1] معجم رجال الحديث، حضرت آيه الله العظمي مرحوم حاج سيد ابوالقاس خوئي «ره»، متوفاي سال 1413 هجري قمري، ج 4، شماره 2608.

[2] سفينه البحار، ج 2، ص 96، چاپ جديد.

[3] سفينه البحار، ج 2، ص 95، چاپ جديد.

[4] سفينه البحار، ج 2، ص 97، چاپ جديد.

[5] راهنماي حج و زيارتگاههاي جهان اسلام، ص 124.