بازگشت

جبرئيل امين خادم و دربان رقيه






گرديد فلك و اله و حيران رقيه

گشته خجل او از رخ تابان رقيه



آن زهره جييني كه شد از مصدر عزت

جبريل امين خادم و دربان رقيه



هم وحش و طيور و ملك و عالم و آدم

هستند همه ريزه خور خوان رقيه



خواهي كه شود مشكلت اندر دو جهان حل

دست طلب انداز به دامان رقيه



جن و ملك و عالم و آدم همه يكسر

هستند سر سفره احسان رقيه



كو ملك يزيد و چه شد آن حشمت و جاهش

اما بنگر مرتبت و شان رقيه



يك شب ز فراق پدرش گشت پريشان

عالم شده امروز پريشان رقيه



ديدي كه چسان كند ز بن كاخ ستم را

در نيمه شب آن دل سوزان رقيه