بازگشت

آه كه بميرد ز غمت دخترت






گفت رقيه به دو چشمان تر

با سر ببريده پاك پدر



آه كه شد خاك عزايم به سر

تو حجت ذوالمنني يا ابه



اي شه خوبان كه نمودت شهيد

تيغ جفاي كه گلويت بريد



اي گل زهرا ز درختت كه چيد

تو زاده بوالحسني يا ابه



عجب كه ياد از اسرا كرده اي

لطف فراوان تو به ما كرده اي



تو راحت جان مني يا ابه

آه بميرد زغمت دخترت



از چه كبود است لب اطهرت

برده لب اطهر از خون سرت



رنگ عقيق يمني يا ابه

خواستم از خالق بيچون تو



تا كه ببينم رخ گلگون تو

آه كه ديدم سر پر خون تو



از چه جدا از بدني يا ابه

جان پدر خوش ز سفر آمدي



ديدن اين خسته جگر آمدي

پاي نبودت كه به سر آمدي



تو شه دور از وطني يا ابه

نيست مرا فرش و اثاثي ديگر



تا كه ضيافت كنمت اي پدر

جان تو را تنگ بگيرم به بر



كنون كه مهمان مني يا ابه

بعد تو ويرانه سرايم شده



لخت جگر قوت غذايم شده

سنگ جفا برگ نوايم شده



ز جور اعداي دني يا ابه

(سيفي) غمديده زار حزين



نوحه گر از بهر من بي معين

تا به سرش اي شه دنيا و دين