بازگشت

شفاي دوباره


حجه الاسلام آقاي سيد شهاب الدين حسيني قمي واعظ، طي مكتوبي در تاريخ 27 ذي قعده 1414 قمري برابر 18/2/73 مرقوم داشته اند كه: آقاي احمد اكبري، مداح تهراني، براي ايشان جريان شفا گرفتن در زندگي دوباره خود را كه از عنايات بي بي حضرت رقيه عليه السلام بود، چنين تعريف كرده است:

5. به دردي مبتلا شده بودم كه اطبا نااميد كردند. خلاصه كميسيون پزشكي تشكيل و بنا شد مرا عمل كنند. قبل از عمل به من گفتند ممكن است عمل خوب باشد و ممكن است بد. عمل كردند و نتيجه اي مثبت بعد از عمل حاصل وصيت كن و با زن و بچه ات ديدار و خداحافظي نما. من هم دست و پايم بسته و روي تخت افتاده بودم، فرستادم همه آمدند. وصيت كرده جريان را گفتم و با بچه ها ديدار و وداع كردم. از جمله طفل كوچكي بغلي بود كه او را خم كردند و من صورتش را بوسيدم. همه گريان و افسرده از اطاق بيمارستان بيرون رفتند تا براي تحويل گرفتن جسد من و جريان مرگ و دفن و ناله آماده شوند. با همان وضع دردناك متوسل شدم به حضرت رقيه عليه السلام و اشعاري و ذكر توسلي داشتم. چند لحظه نگذشت كه ديد خانمي مثل ماه پاره جلوي تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخيز.

تعجب كردم. اين كيست كه مرا مي شناسد و اسمم را مي برد؟ گفتم لابد دختر يكي از هم اطاقيهاي من است كه براي احوالپرسي آمده است.

دوباره فرمود: پاشو. گفتم: نمي توانم، دست و پايم بسته است و حق حركت ندارم

فرمود: كجا دست و پاي تو بسته است؟ بلند شو. نگاه كردم ديدم دست و پايم باز است.

فرمود: چرا بلند نمي شوي؟ گفتم: عمل كرده ام و نبايد از جا حركت كنم.

گفت: كجا را عمل كرده اي؟ ببينم.

نگاه كردم، ديدم اصلا اثري از عمل در بدن من نيست و جاي عمل جوش ‍ خوده، كانه عملي واقع نشده است. تعجب كردم. پرسيدم شما كي هستيد؟ فرمودند: مگر مرا صدا نكرده، و به من متوسل نشده بودي؟ و از نظرم غايب شد. با سلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشيدم و بيرون آمدم و جريان كرامت و عنايت بي بي را به همه گفتم و من هم در خيلي از منابر و مجالس اين معجزه تكان دهنده را نقل كرده ام