بازگشت

اهل بيت از شام به مدينه باز مي گردند


مدت توقف اهل بيت عليه السلام را در شام مختلف نوشته اند و علي التحقيق معلوم نيست، هر كس در اين باب سخني آورده و تقريباتي نموده است. در طراز المذهب از سيد طباطبائي اعلي الله مقامه نقل كرده كه ايشان در حاشيه رياض المصائب چهل روز گفته است.

به روايت ميلاني از كاشفي، وي شش ماه گفته و آن را نسبت به ابن بابويه داده است. صاحب مفتاح البكا ومهيج الاحزان نيز هيجده روز گفته اند و بعضي گفته اند كه ده روز بيشتر در شام نمانده اند و العلم عندالله. بالجمله، چون يزيد ملعون ديد كه مردم شام بر او لعنت نثار مي كنند و نزديك است كه فتنه بپا شود، اهل بيت عليه السلام را بعد از تفقد، بين اقامت در شام و حركت به سوي مدينه مخير ساخت. علياه مخدره زينب عليه السلام فرمود: ردنا الي المدينه فانها مهاجره جدنا رسول الله صلي الله عليه و آله «ما را به مدينه كه هجرتگاه جد ماست باز گردان»

يزيد لعين نعمان بن بشير را، كه از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله به شمار مي رفت، طلبيد و سي نفر، و به روايتي پانصد نفر، از سپاهيان را نيز همراه او كرد و گفت: اهل بيت عليه السلام را به مدينه برسان. همچنين اسباب سفر آنها را، آنچه لازم بود، مهيا كرد و سفارش نمود كه به هر مكان كه خود آنها اختيار نمايند رهسپار باش و هرجا كه مي خواهند فرود آيند فرود آي و شما از آنها دورتر فرود آييد كه بر زنان دشوار نباشد. [1] .

يزيد لعين سپس فرمان داد شتران را فراهم كردند و مالهاي بسيار روي آنها ريخت و گفت: اي زينب و اي ام كلثوم عليه السلام اين اموال را بگيريد تا عوض خون امام حسين عليه السلام بوده باشد.

عليا مخدره حضرت زينب كبري عليه السلام فرمود:

«اي يزيد و يلك ما اقل حياءك و اقسي قلبك و اصلب و جهك تقتل اخي و تقول خذوا عوضه مالا، لا والله لا يكون ذلك، فخجل يزيد»

فرمود: اي يزيد، واي بر تو چقدر بي حيا و سنگ دل و بي آزرمي، برادر مرا به قتل مي رساني و در عوض آن مال به من ميدهي نه به خدا قسم اين هرگز نخواهد شد. يزيد خجلت زده و شرمگين گرديد.

ابو مخنف و بعضي ديگر گويند: آنوقت سر حضرت سيدالشهدا عليه السلام را با مشك و كافور خوشبو ساخته و به امام زين العابدين عليه السلام تسليم كردند و ايشان آن سر مطهر را به كربلا رسانيدند و ملحق به جسد مطهر فرمودند.

در امالي شيخ صدوق مي خوانيم: پس از قتل امام حسين عليه السلام آثار سماويه نمودار گشت و تا اهل بيت از شام بيرون نشدند و آن سر مطهر را به كربلا باز نگردانيدند، آن آثار سماويه و ارضيه مزبور مرتفع نگشت

ابو اسحاق اسفرايني در «نور العين» و جمعي ديگر نيز - چنانكه در طراز المذهب آنها را نام برده - مي گويند سر مطهر در كربلا به بدن ملحق گشت.

بالجمله، يزيد دستور داد تا محملهاي آنها را به انواع ديباي زر تار مزين كردند. آري، آن ملعون در ابتدا چندانكه توانست در زجرت و كربت اهل بيت عليه السلام كوشيد و آل پيغمبر صلي الله عليه و آله را چندان در ويرانه توقف داد كه از رنج گرما و سرما چهره هاي مباركشان پوست انداخت و گوشت ايشان از زحمت شتر سواري و زندان و صدمت آن مردم زشت بنيان آب شد و اندام شريفشان از كثرت آزار نزار گشت و هيچ گونه از مقتضيات عدوات و بغض و كين فرو گذار نكرد تا آتش دل پر كين خود را تسكين داد، تا اينكه رفته رفته مردم دنيا بر او شوريدند و او را مورد هزار گونه لعنت و شنعت قرار دادند، حتي فرزندان و غلامان و اهل بيت خود وي بر او شوريدند. چون اين روزگار تاريك بديده چاره نديد مگر آنكه با اهل بيت عليه السلام از در مهر درآيد و آنها را با مال و عزت و حرمت به جانب مدينه مراجعت دهد. لذا شخصي را همراه ايشان فرستاد و به وي دستور داد كه دقيقه اي در احترام و احتشام ايشان كوتاهي نكند.

وي اسباب سفر را به طور خوبي و شايسته مهيا ساخته زنان و دختران شام با لباسهاي سياه به انتظار بيرون شدند و مردم شام براي مشايعت مهيا گرديدند. چون امام زين العابدين عليه السلام از مجلس يزيد بيرون شد، اهل بيت عليه السلام را اجازه داد كه بيرون بيايند.

بانوان عصمت از حرمسراي يزيد بيرون آمدند. زنان آل ابوسفيان و دخترهاي يزيد و متعلقات ايشان بيرون دويدند و از گريه و ناله صدا را به چرخ كبود رسانيدند.

گويند: چون عليا مخدره زينب سلام الله عليها چشمش بر آن محملهاي زرتار افتاد ناله از دل بركشيده فرمود: مرا با محملهاي زرين چه كار؟ در نتيجه آن محملها را سياه پوش كردند و با مشاهده آنها صداي شيون مردم بالا گرفت. زماني كه اهل بيت عليه السلام خواستند سوار محمل شوند به ياد آن روزي كه از مدينه بيرون شدند افتاده، ناله ها از دل بركشيدند و امام زين العابدين عليه السلام آنها را تسليت مي داد و به صبر و شكيبايي امر مي فرمود. در آن روز به اهل بيت عليه السلام بسي دشوار گذشت و هريك به زباني اظهار ناله و سوگواري مي نمودند تا از دروازه شام بيرون رفتند.

ناله مردم شام از شور قيامت خبر مي داد و آنان ساكت نشدند تا زماني كه عماري آنها از نظر مردم شام غايب گرديد، در اين وقت نالان و گريان با كمال افسوس به شهر بازگشتند. و اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسير حركت هر طور كه مي خواستند طي طريق مي نمودند: هر جا مي خواستند فرود مي آمدند و در شهر و قريه نيز كه وارد مي شدند به مراسم عزاداري قيام مي كردند و خاك را با اشك خونين عجين مي ساختند

نعمان بن بشير كمال توقير و تكريم را نسبت به ايشان معمول مي داشت و در هر كجا فرود مي آمدند، با مردان خود، دور از ايشان منزل مي كرد تا اهل بيت عليه السلام با فراغت بال و امنيت خيال به حال خود باشند و چنين بود تا هنگامي كه به حوالي عراق نزديك شدند.

از اينجا بايد سياست و كياست الهي دختر رشيد اميرالمومين عليه السلام را سنجيد كه چگونه يزيد را با خاك سياه برابر كرد، چگونه مجلس عزا در عاصمه و پايتخت يزيد بر پا كرد، چگونه فرمان داد كه هر زني از زنان شام مي خواهد بيايد كسي او را منع نكند، چگونه مراثي حاوي مظلوميت آل پيغمبر صلي الله عليه و آله و مثالب و مطاعن بني اميه را انشا كرد، و چگونه فرمان داد كه عماريها را و علمها را سياه كنند؟ البته در هر منزلي زينب عليه السلام همي نداي حق مي زد و خط سير خود را اعلاي كلمه حق قرار داده بود، و بدينگونه تمامي سعي خود را به كار برد تا به هدف رسيد، و اين خود نشانگر عظمت و جلالت و شرافت و علو همت و صبر و شكيبايي و علم و دانش خاص و كاملي بود كه خداوند متعال به زينب عليه السلام مرحمت كرده بود و در معني، اين گوهر گرانبها را در خزينه خود براي احياي دين حق ذخيره كرده بود. [2] .


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ، مورخ شهير، دانشمند محترم عباسقعلي خان سپهر، ج 2 ص 473.

[2] رياحين الشريعه ج 3 ص 198.