بازگشت

چه با آن نوگل بستان زهرا شد؟


سراينده: علي اكبر پيروي

3



چه با آن نوگل بستان زهرا عليه السلام شد، خدا داند

كه رفت از هوش و شد مدفون و آنجا بستري دارد



حسين بن علي عليه السلام در شام ويران دختري دارد

به كنج شام ويران دختر نيك اختري دارد



عزيزي، دلبري، شيرين زباني، ماه رخساري

لطيفي، نازنيني، گلرخي، مه پيكري دارد



به كنج شام و در يك خانه تاريك و ويرانه

در اين ويران سرا گنجي و گنجش گوهري دارد



سه ساله دختر مظلومه سلطان مظلومان

«رقيه» رو در آنجا بين چه عالي محضري دارد



اگر صحن و رواق او ندارد ظاهرا وسعت

ولي اين جاي كوچك در نظر زيب و فري دارد



چو دربار سلاطين معظم آن همايون فر

به دربار همايونش كتاب و دفتري دارد



ز يك سو جمع باشد گرد هم قنداق و گهواره

به سمت ديگري كاخ رفيعش منبري دارد



شهادت مي دهند قنداقه و گهواره بر خرديش

دهد منبر گواهي كو مقام اكبري دارد



به دقت گر ببيني آستان اقدس او را

گواهي مي دهي كه آنجا رواق منظري دارد



ضريح و بارگاه قدسي آن دختر والا

به چشم اهل معني، معني والاتري دارد



ولي اين دختر مظلومه هم در شام بدفرجام

ز جور شام ويران سرنوشت ديگري دارد



ز دشت كربلا و كوفه آمد شام و در اين جا

چه آمد بر سر او، قصه حزن آوري دارد



شبي مي پرسد از عمه كه بابايم كجا رفته؟

سفر هر چند طولاني است، آن هم آخري دارد



چو از زينب جواب مثبتي نشنيد آن دختر

ز آه و شيونش آن شب خرابه محشري دارد



يزيد دون چو بشنيد اين غريو از خواب شد بيدار

بگفتا: چيست اين غوغا كه بر جان اخگري دارد؟



جوابش داد حاجب كاين هياهو از اسيران است

نوا از دختري باشد كه حال مضطري دارد



پدر مي خواهد و از دوري او مي كند شيون

ز فرط غصه و غم جسم زرد و لاغري دارد



چه با آن نوگل بستان زهرا شد، خدا داند

كه رفت از هوش و شد مدفون و آنجا بستري دارد



يزيد و بارگاه قدرتش برچيده شد از بيخ

عمل چون بد بود بي شبهه و شك كيفري دارد



بريزد (پيروي) از پرده دل خون و مي نالد

ز فقدان «رقيه» در دل خود آذري دارد