بازگشت

گفتگوي زن غساله با زينب كبري


در نقل ديگر آمده است: هنگامي كه زن غساله، بدن حضرت رقيه عليه السلام را غسل مي داد، ناگاه دست از غسل كشيد و گفت: «سرپرست اين اسيران كيست؟»

حضرت زينب عليه السلام فرمود: چه مي خواهي؟

غساله گفت: اين دخترك به چه بيماري مبتلا بوده كه بدنش كبود است؟

حضرت زينب عليه السلام در پاسخ فرمود: «اي زن، او بيمار نبود، اين كبوديها آثار تازيانه ها و ضربه هاي دشمنان است» [1] .

زبان حال حضرت زينب عليه السلام به زن غسل دهنده چنين بود:



بيا تو اي زن غساله از طريق وفا

به اين صغيره بده غسل از براي خدا



نگر كه از چه رخ او چو كهربا باشد

ز داغ تشنگي دشت كربلا باشد



نگر كه زخم به پايش برون بود از حد

به روي خار مغيلان دويده او بي حد



طبق بعضي روايات، بعد از رحلت حضرت رقيه عليه السلام يزيد دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پيراهن كهنه اش كفن كنند.

زنان شام ازدحام كردند و در حاليكه سياه پوش شده بودند براي بدرقه اهل بيت عليه السلام از خانه ها بيرون آمدند. صداي ناله و گريه آنها از هر سو شنيده مي شد و با كمال شرمندگي با اهل بيت عليه السلام وداع نمودند، و با كاروان اهل بيت عليه السلام پيدا بود، مردم شام گريه مي كردند. [2] .

زينب كبري عليه السلام از اين فرصت استفاده هاي بسيار كرد. از جلمه اينكه هنگام وداع، ناگاه سر از هودج بيرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:

«اي اهل شام، از ما در اين خرابه امانتي مانده است، جان شما و جان اين امانت. هرگاه كنار قبرش برويد (او در اين ديار غريب است) آبي بر سر مزارش بپاشيد و چراغي در كنار قبرش روشن كنيد» [3] .



رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما

جان شما و دخترك گلعذار ما



رفتيم و ماند خاطره اي سخت جانگداز

ز اين شهر پر بلا، به دل داغدار ما



ما با رقيه آمده اكنون كه مي رويم

ديگر رقيه اي نبود در كنار ما




پاورقي

[1] زينب عليه السلام فروغ تابان کوثر، ص 366 به نقل از الوقايع و الحوادث، ج 5، ص 81.

[2] زينب فروغ تابان کوثر، ص 370، به نقل از الخصائص الزينبيه، ص 296.

[3] زينب فروغ تابان کوثر، ص 370، به نقل از رياض القدس، ج 2، ص 237.