بازگشت

ورود اسرا به شام


شيخ ابوالحق نوشته است، در آن حال كه سر امام حسين (ع) را در شام مي گردانيدند ناگاه سر از بالاي نيزه بيافتاد؛ ديواري خميده شد و آن سر را نگاه داشت و نگذاشت كه به زمين افتد. پس در آنجا مسجدي ساخته شد [1] كه تا به حال موجود است.

نيز نوشته است كه اهل شام ازدحام نموده از دروازه ساعات بيرون آمدند و اسيران را ديدند در حاليكه مكشفات الوجوه بودند و سرها بر نيزه ها بود. قسم به خدا اسيراني خوشروتر از آنها نديده بودم. پس آنها را آوردند تا به در قصر يزيد رسيدند.

مردم به امام زين العابدين عليه السلام نظر مي كردند در حاليكه محكم به زنجيرها بسته بود. پس اسيران را در خانه يزيد نگاه داشتند و به روايتي تا سه ساعت آنها را معطّل كردند تا از يزيد اذن بگيرند و آنها را وارد خانه يزيد نمايند. پس خولي وارد شد اذن گرفت و اهل بيت را وارد كردند. [2] .

عمادالدين طبري نيز مي نويسد:

قريب پانصد هزار مرد و زن و اميران ايشان با دفها و طبلها و كوسها و بوقها و دهلها بيرون آمدند و چند هزار مردان و زنان و جوانان رقص كنان و دف و چنگ و رباب زنان استقبال كردند. جمله اهل و لايت دست و پاي خضاب كرده و سرمه در چشم كشيده و لباسها پوشيده، روز چهارشنبه شانزدهم ربيع الا ول به شهر رفتند از كثرت خلق گويي كه رستخيز بود.

چون آفتاب برآمد، ملاعين سرها را به شهر درآوردند. از كثرت خلق به وقت زوال به در خانه يزيد لعين رسيدند. يزيد لعنه الله تخت مرصّع نهاده بود، خانه و ايوان آراسته بود و كرسيهاي زرّين و سيمين در راست و چپ نهاده. آن جانيان به نزد يزيد لعين آمدند. او از آن جنايتكاران احوال پرسيد، آنان در جواب گفتند: ما به دولت امير، دمار از خاندان ابو تراب برآورديم. [3] .


پاورقي

[1] تذکره الشهداي کاشاني ص 413.

[2] تذکره الشهداي کاشاني ص 414.

[3] کامل بهائي 2/292.