بازگشت

اولي الامر چه كساني هستند؟


قرآن مي فرمايد: (يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا أطيعواللهَ وَ أطيعوُا الرَّسوُلَ وَ اوُلي الا مْرِ مِنْكُمْ) [1] : اي اهل ايمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت كنيد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، و اين كار (رجوع به حكم خدا و رسول) براي شما از هرچه تصوّر كنيد بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.

ابي بصير از امام جعفر صادق عليه السلام راجع به اين آيه سؤ ال كرد، حضرت فرمود: اين آيه در شأن علي بن ابي طالب و امام حسن و امام حسين عليه السلام نازل شده است. [2] .

در حديث ديگر از ابي بصير آمده است كه امام فرمود: آيه شريفه اولي الا مر درباره ائمّه اطهار كه از نسل علي و فاطمه مي باشند نازل گرديده است. [3] .

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است: «لا طاعة لمخلوق فيمعصية الخالق»: آنجا كه كار به معصيت الهي مي انجامد، هيچ مخلوقي را نبايد اطاعت كرد. تنها علي بن ابي طالب و يازده فرزند معصوم وي هستند كه به نحو مطلق واجب الاطاعه بوده و خداوند اطاعت آنان را مانند اطاعت رسول الله مطلقا واجب فرموده است. و هرگز خداي متعال اطاعت اشخاص غيرمعصوم را واجب نمي كند و در كنار پيامبر قرارشان نمي دهد.

در تفسير اين آيه، احاديث فراواني وارد شده است كه بر اساس آنها نبي اكرم در تفسير اولي الا مر، فرموده: اوّل آنان علي بن ابي طالب مي باشد و سپس تا امام دوازدهم را برشمرده است. [4] اولي الا مر يعني امير المؤمنين علي عليه السلام [5]

معلوم است كه اولي الا مر شمر، عبارت از يزيد و ابن زياد است.

اين نيز كه يزيد اجازه داد اهل بيت در دمشق در دربار خونبار او براي سيدالشهدا عليه السلام عزا برپا نمايند، از راه حيله و سياست شومش بوده است، به اين اميد كه در انظار عموم، بتواند خود را از جنايت فجيع قتل امام تبرئه نمايد.

محدث قمي در «نفس المهموم» آورده است [6] :در كامل بهائي گويد: زينب عليه السلام نزد يزيد فرستاد و رخصت خواست براي برادرش حسين عليه السلام مجلس عزا برپاي دارد. يزيد لعنه الله رخصت داد و آنان را در دارالحجاره فرود آورد. هفت روز به آنجا ماتم داشتند و هر روز زنان بسيار نزد ايشان مي آمدند، چندانكه نزديك بود مردم در سراي يزيد ريزند و او را بكشند. مروان آگاه گرديد و گفت مصلحت نيست اهل بيت حسين عليه السلام را در اين شهر نگاهداري، برگ سفر بساز و ايشان را سوي حجاز فرست. يزيد برگ سفر ايشان بساخت و ايشان را به مدينه روانه كرد. بنابراين روايت، مروان بدان وقت در شام بود.

بنابر آنچه بيان شد يزيد پليد دست و پاي خود را گم كرده بود و نمي دانست چه حيله اي بينديشد تا جلوي تنفّر و انزجار مردم را بگيرد و از يورش مردم به دربارش كه او را بكشند جلوگيري كند. مروان از نيّات مردم آگاه شده و يزيد را از واقع امر آگاه ساخته و او را وادار به حركت دادن اسراي اهل بيت كرده است. حتي هفت روز عزا برپاكردن اهل بيت بر سيّدالشهدا عليه السلام بسيار بعيد به نظر مي رسد، بلكه كلي مدّت ماندن آنها در دمشق هفت روز شده است. با آن هيجان مردم و اضطراب و تشويش در اذهان آنها، يزيد چطور مي توانست اهل بيت را در دمشق بيشتر نگه دارد و تا چهل روز سر مطهر را در مناره مسجد جامع آويخته باشند يا آن سر انوار اطهر را با اسراي خاندان رسالت به مدينه فرستاده باشد. بلكه ملاحظه سياست يزيد و حيله وي براي جلب قلوب ايجاد مي كرده كه رأس مطهّر را هر چه زودتر به بدن اطيب برگرداند تا زمينه تحريك افكار عمومي مردم عليه خودش را از بين برده و نظر مساعد آنها را به خويش جلب نمايد. و نا گفته نماند كه طبري گفته سه روز عزا نگاه داشتند، اهل بيت را در اول ورودشان به دمشق در خانه ويراني مسكن داده اند، چنانكه در بصائر الدرجات از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه علي بن الحسين را با همراهان نزد يزيد بن معاويه بردند و آنها را در خانه ويران مسكن دادند. يكي از ايشان گفت: ما را در اين خانه منزل دادند كه سقف فرو افتد و ما را بكشد. پاسبانان به زبان رومي مي گفتند: اينها را بنگريد از خراب شدن خانه مي ترسند با آنكه فردا آنها را بيرون مي برند و مي كشند. علي بن الحسين عليه السلام فرمود: هيچكس از ما زبان رومي را نيكو نمي دانست جز من.

از اين روايت شريفه استفاده مي شود كه پاسبانان دولت بني اميّه در زندان و آنهايي كه از سوي يزيد بر اسراي اهل بيت گمارده شده بوده اند به زبان رومي تكلّم مي نموده اند، و ظن قوي آن است كه اصلا رومي بوده اند. چون دولت بني اميّه با روم مرتبط بود و دولت روم در دربار بني اميّه و معاويه و يزيد نفوذ داشت. چنانكه سر جون بن منصور رومي، كه معرب سرژيوس [7] است، از زمان معاويه تا دوره عبدالملك تقريبا كاتب و وزير مشاور در دربار اموي بود و تدبير قتل سيّدالشهدا عليه السلام به دست ابن زياد را او به يزيد پيشنهاد داد. روي همين پيشنهاد بود كه يزيد حكومت عراقين بصره و كوفه را يكجا به ابن زياد واگذار كرد و او را به محاربه سيّدالشهدا وادار نمود. سرجون قبلا عهدي از معاويه اخذ نموده و نگه داشته بود. از آنجا كه روابط يزيد با ابن زياد خوب نبود، بعد از مشاوره يزيد با سرجون و پيشنهاد وي كه ولايت عراقين را به ابن زياد بدهد و به جنگ امام بفرستد، سرجون آن عهدنامه را به يزيد نشان داد و او نيز قبول كرد. به اين مطلب شيخ مفيد «ره» در ارشاد و ديگران اشاره كرده اند.

ارتباط روم با دربار بني اميّه، به علّت تمايل نژادي بني اميّه به آنها بوده است. معاويه در زمان جنگ صفّين با روم صلح كرد و عظمت اسلام را از نظر آنها انداخت (براي تفصيل مطلب به كتاب «التدوين» مرحوم اعتمادالسلطنه رجوع بشود) و بني اميّه از نژاد اصيل عربي نبودند (رجوع شود به جنّة المأوي ص 304 ط تبريز).

نيز از روايت استفاده مي شود كه امام عليه السلام زبان رومي را بخوبي مي دانسته، چنانكه اعتقاد ما اماميّه بر آن است كه امام به تمامي زبانها آشنا بوده و به آنها تكلّم مي كند. لغتي پيدا نمي شود كه امام به آن جاهل باشد زيرا كسي كه به لغتي يا چيزي جاهل باشد، او را نشايد كه امام و خليفه الهي و حجّت خدا بر مردم باشد.

همچنين از روايت مزبور معلوم مي شود كه يزيد در اول امر، پس از ورود اهل بيت به شام و زنداني كردن آنها در دمشق، در خيال كشتن و بكلّي از بين بردن آنها بوده است، چنانكه اين مطلب از گفتگوي پاسبانان زندان ظاهر مي شود. ولي بعدا از آن خيال خبيث منصرف شده و علت آن هم توجّه افكارعمومي و بيدار شدن مردم و انقلاب و هيجان آنها و انعكاس قتل سيّدالشهدا عليه السلام در ميان مسلمين و بد نتيجه دادن آن براي يزيد بوده است كه باعث شده از كشتن افراد خاندان رسالت صرف نظر نمايد. چنانكه از فرمايش امام سجّاد عليه السلام به يزيد نيز استفاده مي شود كه فرمود: اگر مرا خواهي كشت كسي را مأمور كن كه اين زنان و اطفال را به وطن خودشان برساند و يزيد پليد گفت كه از قتل شما گذشتم و آنها را خود شما خواهيد برگردانيد، چنانكه در مقاتل نقل كرده اند. از ملاحظه تمامي اينها معلوم مي شود كه يزيد ديگر نمي توانست اهل بيت را در دمشق نگه دارد.

يزيد بس رسوا شده دست از قتل اهل بيت عليه السلام برداشت و خود نيز در اندك مدتي از بين رفت و پسرش معاوية بن يزيد در بالاي منبر باز رسوايش كرد. [8] .


پاورقي

[1] قرآن کريم، سوره نساء آيه 59.

[2] کافي ج 1 ص 286 و غايه المرام ص 229.

[3] تفسير نور الثقلين ج 1 ص 499.

[4] اصول عقايد اسلامي ص 511 به نقل از تفسير عياشي، تفسير برهان و الغدير.

[5] تفسير القمي ج 1 ص 141 چاپ نجف.

[6] نفس المهموم، ص 262.

[7] راجع به اين مرد مرموز رومي که از بطارقه (پاتريک) است رجوع شود به کتاب «التدوين في احوال جبال شروين» تاليف محمد حسن خان اعتماد السلطنه وزير علوم ايران در دوره قاجار.

[8] تحقيق درباره روز اربعين حضرت سيد الشهدا عليه السلام شهيد بزرگوار آيت الله حاج سيد محمد علي قاضي طباطبائي تبريزي «ره» از ص 458 الي ص 466.