بازگشت

جنگ شايعات


بر خلاف حمله طراحي شده نخستين، اين حمله، ابن زياد را به شدت مضطرب ساخت. و محاصره قصر، وي را دچار نگراني و درماندگي عميقي كرد. وي همگام سخنراني براي مردم بود كه آمدن سفير را به او خبر دادند و او:

با سرعت داخل قصر گشته، درها را بست [1] .

و: همين كه آمدن سفير را به ابن زياد گفتند، در قصر پناه گرفت. و درها را بست.

پناه گرفتن و اضطراب او همچنان ادامه داشت كه يكي از اعيان، به آنان كثير بن شهاب پيشنهاد كرد:

خداوند امير را به سلامت دارد و در اين قصر مردان زيادي از اشراف و محافظان اهل بيت و موالي تو وجود دارند. پس به كمك ما براي جنگ با شورشيان از عصر خارج شو. ليكن عبيد الله خودداري كرد [2] .

اين پاسخ، نشانه نهايت ترس و درماندگي ابن زياد است.

سر انجام وي به كمك مشاوران خود به اين نتيجه رسيد كه مردم را با پخش ‍ شايعات و جنگ رواني و آشفتن اعصاب آنها، از گرد قصر متفرق سازد. اين شيده براي نوميد كردن مردم و تهي ساختن دل آنان و سست نمودن زير پايشان روش مؤثري به شمار مي رفت.

بنابراين كثير بن شهاب را فراخواند تا در كوفه ميان مذحجيان كه از او اطاعت مي كنند برود و تو مردم را از گرد ابن عقيل پراكنده سازد. و آنان را از جنگ و عقوبت سلطان بترساند.

و به محمد بن اشعث دستور داد تا همراه پيروان خود از كنده و حضر موت پرچم امان بيفرازد. و هر كه را آنان بخواهد به زيد پرچم فراخواند. و دستوراتي مانند بالا به قعقاع بن شوذب دهلي، شبث بن ربعي، حجار بن ابجر و شمر بن ذي الجوشن داد. و به خاطر كمي افراد پيرامون خود و نگراني دروني، ديگر بزرگان را نزد خود نگاه داشت [3] .

افراد فوق به بهانه نجات جان خويش يا تنگ شدن حلقه محاصره از قصر خارج شدند و به سوي مأموريت خود كه درهم شكستن نيروي مردم و تضعيف وحدت آنان با شايعه پراكني، مخصوصا اشاعه خبر نزديك شدن لشكر شام و مجازات سلطان بود رفتند.

واژه لشكر شام بيش از يك معنا و مقصود داشت. و در دل مردم تصورات مدهشي بر مي انگيخت. تهديد به آمدن لشكر شام، بسياري از اهداف تروريستي و سركوب گرانه را بر آورده مي ساخت؛ زيرا آمدن لشكر شام به معناي كارزار بدون پايبندي به ارزشها و قوانين بود. و پرده هاي عصمت دريدن، تعرض به نواميس مسلمين، دزدي و چپاول و خونريزي و حلال دانستن خون مؤمنان از مختصات اين لشكر بشمار مي رفت.

آنان نه سوگندي را پاس مي داشتند و نه به پيماني وفادار بودند لذا مردم از شنيدن نام لشكر شاميان مرعوب مي شدند. و دشمن نيز بدون كمترين احترامي به ارزشهاي عربي و اسلامي، براي مجازاتهاي عمومي و سركوبهاي وسيع از اين لشكر، سود مي جست. مأموران صاحب وجهه ابن زياد به منطقه ايفاي نقش خود رسيده بودند، و فرياد مي كشيدند:

اي مردم! به خانواده هاي خود بپيونديد. و شتابان به سوي شر مرويد. و خود را در معرض كشتن قرار مدهيد. اينك سپاهيان اميرالمؤمنين يزيد! هستند كه به سوي شما مي آيند. امير سوگندي مؤكد خورده است كه شما همچنان به نبرد عليه وي ادامه دهيد و تا شبانگاه به خانه هايتان بر نگرديد، فرزندان شما را از عطايا محروم خواهد ساخت و به كمك شاميان، نيروي شما را از هم خواهد گسيخت. و بي گناه را به جاي گناهكار، و حاضر را به جاي غايب مجازات خواهد كرد، تا آنكه هيچ كس از گناهكاران شما باقي نماند مگر آنكه به سزاي عمل خود رسيده باشد و نتيجه عمل خود را مشاهده كند [4] .

اين بيانات همچنين ورد زبان اعيان و اشرافي بود كه از ديوارهاي بلند قصر سرفرو آورده بودند و مردم را ضعيف و ناتوان در برابر قساوت لشكر شام توصيف مي كردند. و قدرت وحشيگري آنان را به رخ مردم مي كشيدند:

اي اهل كوفه! از خدا بترسيد و در طلب فتنه، عجله نداشته باشيد. و وحدت جامعه را بهم نزنيد و تفرقه پيشه نكنيد. و سواران شام را بر خود وارد مسازيد، چرا كه شوكت و قدرت اين لشكر را تجربه كرده ايد. و نتايج تلخ آمدنش را چشيده ايد [5] .

زيرا ابن زياد از اشراف و اعيان انجام اين وظيفه را چنين خواسته بود:

بر مردم ظاهر شويد. مطيعان را به افزايش عطا و كرامت و سرفرازي اميدوار سازيد. و گناهكاران را به حرمان از عطا و عقوبت بترسانيد و آنان را از آمدن لشكريان شام به سويشان آگاه سازيد [6] .

اين چنين بود كه شايعات، درون صفوف محاصره كنندگان رخنه مي نمود. نخست مغرضان، معارضان، منافقين توجيه گر و اعيان بودند كه اين شايعات را گسترش دادند. و در ميان مردم با مطيعان خود به حركت در آمدند تا موضع استوار آنان را سست كنند. اگر انگيزه حضور بسياري از اين مردم در محاصره قصر، انتقام گرفتن و درآمدن از حالت انفعالي در مقابل امويان و تأمين مجد، گرامت و حقوق خود بود، طبيعي به نظر مي رسيد كه اين تهديد اثر بسيار منفي در آنان بجا گذارد؛ زيرا اين تهديد، آينده امنيت، رفاه اقتصادي و همه آن چيزي را كه بخاطرش به حركت در آمده بودند، تيره و تار مي ساخت لذا متزلزل مي گشتند.

ليكن آن دسته كه نخست معاني اين كلمات را خوب با گوش دل شنيده و در عين حال آماده تحمل همه مصائب بودند تا هنگامي كه رهبران در ميان معركه كارزار مقاومت مي كردند، آنان نيز ثبات قدم از خود نشان مي دادند و اين تهديدات آنان را استوارتر مي ساخت.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، ص 275.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 276.

[3] تاريخ طبري، ج 4، ص 276.

[4] طبري: ج 4: ص 277. ابن اعثم، ج 5، ص 87.

[5] حياه الامام الحسين (ع)/ شيخ شريف قريشي، ج 2، ص 384.

[6] تاريخ طبري: ج 4، ص 277.