بازگشت

دومين حمله، تحرك اضطراري سفير


عبد الله حازم مجاهد، اخبار هاني را چون برق براي مسلم آورد. ابن حازم مي گويد:

به خدا قسم! من فرستاده فرزند عقيل به قصر بودم تا عاقبت هاني را دريابم پس هنگامي كه مضروب گشت و به زندان افتاد، بر مركب خود نشستم و اولين فردي بودم كه اخبار را براي مسلم بن عقيل آوردم... [1] .

پس از اتفاق فوق تنها دو راه - نه بيشتر - در برابر مسلم قرار داشت. و تنها دو نوع موضع مي توانست اتخاذ كند:

اولا: چون هنوز امكانات مادي و معنوي نهضت كاملا فراهم نگشته است، و مخصوصا امام حسين عليه السلام وارد كوفه نشده است، از پا بنشيند و منتظر گردد. ليكن اين كار براي مسلم محال است. و براي كسي چون سفير مسلم، دشوار است كه شاهد تعديات والي نسبت به هاني و تهديد مستقيم نهضت باشد، اما سكوت كند و به نظاره كردن اكتفا ورزد.

ثانيا: با توجه به امكانات موجود، دست به تحرك و قيام اضطراري بزند و به همراهيان فعلي و ثابت قرم خود اميدوار باشد.

اين كار اجتناب ناپذير است. و چه بسا همين امتحاني باشد براي نقد وجود همراهان تا عيار آنان در مواقف سخت و صعب مشخص گردد. اين پيشامد غير منتظره، خود بهترين محك خواهد بود. و مسلم اين راه را بر مي گزيند و تنها انتخاب ممكن را همين مي داند.

پس به عبد الله بن حازم و ديگران فرمان مي دهد تا با صداي بلند شعار معهود و مقبول خود را سر دهند و مردم را براي به حركت در آمدن آگاه نمايند.

عبد الله بن حازم مي گويد: فرياد: يا منصور امت را سر دادم. و اين شعار دهان به دهان اهل كوفه گشت و همه يك صدا فرياد كشيدند: يا منصور امت و گرد اين شعار جمع گشتند [2] .

مردم با شنيدن اين شعار چونان آهن، جذب آهن ربا گشته و پروانه وار نزديك خانه هاني و مقر مسلم اجتماع كردند. و حضرت شروع به دادن پرچمهاي قسمت هاي نظامي به فرماندهان، طبق بسيج از قبل معين شده كرد.

حضرت مسلم نيروها را به گونه ذيل سازماندهي نمود:

1- عبدالله بن عزير كندي مجاهد، در رأس يك تيپ از سواران كنده و ربيعه، و به او فرمود: در پيش روي ما حركت كن.

2- مسلم بن عوسجه اسري، را فرمانده تيپي از اسد و مذحج قرار داد و فرمود: ميان آنان رفته، رهبري آنان را به عهده بگير.

3- رهبري تميم و همدان را به مجاهد استوار ابو ثمامه صائدي واگذار نمود.

4- و عباس بن جعده جدلي، را در رأس اهالي مدينه، ساكن كوفه قرار داد [3] .

اين چهار تيپ، تحت نظارت و سرپرستي سردار حسيني؛ مسلم بن عقيل كه پيش رفته و منتظر آمادگي تيپي به فرماندهي مختار بن ابي عبيده ثقفي مجاهد، و تيپ ديگري به سرداري عبدالله بن حارث بن نوفل، كه در مسافتي دور از كوفه آماده پيوستن به لشكر ابن عقيل مي شدند، به راه افتادند.

همچنانكه تيپ هاي تحت سرپرستي حضرت به طرف قصر مي رفتند، نخست افراد رو به كاستي رفته و سپس به تعداد نفرات افزوده گشت [4] .

در همان هنگامي كه لشكريان مسلم به هدف خود نزديك مي شدند، ابن زياد مردم را گرد آورده مشغول ايراد خطابه بود. و از آنان مي خواست تا از وي اطاعت كنند. اين بيانات پس از حمله مذحجيان، و در ميان انبوه محافظان، خرم، حشم و اشراف كوفه بود. وي مي گفت:

اما بعد: اي اهل كوفه! به اطاعت خدا، رسول و پيشوايان خود چنگ بزنيد و اختلاف نكنيد. و تفرقه پيشه نسازيد كه هلاك خواهيد شد. و اين كارتان پشيماني، ذلت و مغلوب شدن در پي خواهد داشت. پس هيچ بهانه اي غلبه خود فراهم نكند. و جان خودش را به خطر نيندازد، كه ديگر پس از اين بيانات جاي عذر براي كسي نيست [5] .

هنوز سخنان وي پايان نيافته بود كه جاسوسان، وي را هراسان و مضطرب ساختند آنها شتابان مي آمدند و فرياد مي كشيدند:

مسلم بن عقيل آمد، مسلم بن عقيل آمد [6] و:

بپرهيز و دور شويد ابن مسلم بن عقيل است كه با تمام كساني كه با وي بيعت كرده اند دارد مي آيد.

ابن زياد براي نجات دادن جان خود به سرعت از در مشترك با مسجد وارد كاخ شده و درها را بر خود و همراهان خود از اشراف و اعيان كه پنجاه تن بودند بست. كم كم اطراف قصر به وسيله توده هاي خشمگين، احاطه مي شد. و حلقه محاصره تنگتر مي گشت. ديگران همچنان خود را به محاصره كنندگان مي رساندند تا آنكه مسجد و بازار نزديك آن مملو از جمعيت شد. و حركاتي از خود نشان دادند كه مانند آن در مردان اولين حمله و عقب نشينان پيش نيامده بود.

اينها بر خلاف قبلي ها: تكبير مي گفتند. و همچنان به پيش هجوم مي آوردند. و كارشان استوار بود... [7] .

و: پرچم ها را برافراشته، و شمشيرها را از نيام بيرون كشيده بودند [8] .

و صداي آنان به بدگويي و شتم ابن زياد و لعن پدرش بلند گشت [9] .

مردم همچنان ابن زياد را دشنام مي دادند. و اين حركات نشانه روح انتقام جويانه و تنفر خاطر بود. آنان منتظر فرصتي بودند تا عمق كينه خود را نشان دهند. و از صميم قلب فرياد بكشند. و رنج هاي درون خود را به نمايش ‍ بگذارند.

در اثناي اين محاصره سخت، درگيري هايي ميان هواخواهان نهضت و ياوران حكومت، پيش آمد. و رويارويي هاي زود گذري به وقوع پيوست كه مسلم بن عقيل به اتكاي نيروي تحت فرماندهي عبدالرحمن الشبامي كه بر مسجد در برابر دشمن و براي نفوذ از آن خطه، گماشته شده بود، آنها را سركوب نمود.

در اين حادثه از كارزاري سخت در يكي از اطراف نيز ياد شده است: دو طرف بهم ريختند و كارزار شديدي در گرفت.

اين درگيري خواسته هاي عميق مردم درگير در آن را نشان مي دهد، ليكن تاريخ، خسارت و تلفات اين برخورد را گزارش نكرده است.

طبيعي است كه قصر با يك ساعت محاصره يا تا هنگام ظهر سقوط نخواهد كرد و دشمن تسليم نخواهد شد. همچنان كه حمله به چنين كاخ در بسته اي مانند حمله به تخته سنگها، بي نتيجه خواهد بود و سودي به بار نمي آورد.

پس چاره اي جز ادامه محاصره براي حداقل چند روز نيست؛ كه پس از آن يا مدافعين تسليم گردند و يا لااقل هاني را رها سازند.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، ص 275: قابل ذکر است که ابن حازم از کساني است که در قيام توابين که بعدها به رهبري سليمان بن صرد صورت گرفت. شرکت کرد. از اين مطلب مي فهميم که وي پس از اين حوادث يا پنهان گشت و يا به زندان افتاد. (متن سخنان فوق از خود ابن حازم روايت شده است).

[2] تاريخ طبري: ج 4، ص 275: يا منصور امت شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. رک: مقتل الحسين (ع)/مقرم، ص 160 به نقل از سرخسي در: شرخ السير الکبير. در خبر است که منصور نام رئيس ملائکه اي است که در جنگ بدي براي ياري رسول عظيم الشأن صلي الله عليه و آله شدند.

[3] تاريخ طبري، ج 4، ص 275.

[4] همان مدرک.

[5] الفتوح / ابن اعثم، ج 5، ص 85 - 86. و منابع ديگر با اندکي تفاوت.

[6] تاريخ طبري، ج 4، ص 86.

[7] تاريخ طبري، ج 4، ص 277.

[8] الفتوح /ابن اعثم، ج 5، ص 86.

[9] همان مدرک.