بازگشت

اين حمله يك توطئه بود


با اندكي تأمل روشن مي گردد كه عمليات نظامي محاصره كاخ امير و عقب نشيني از ادامه محاصره، خود به خودي و بي برنامه نبود. و زاده نيت صادقانه رهبري آن در جهت تحريك مذحجيان، به شمار نمي رفت، بلكه عصاره و نتيجه انديشه توطئه آميزي بود براي از بين بردن هيبت هاني بن عروه و كنترل قدرت قبيله.

توطئه توسط ابن زياد و با همدستي يكي از دست پروردگان وي به نام عمرو بن حجاج كه پيوند خويشاوندي با مجاهد دلير، هاني داشت، محقق گشت؛ نخست هاني را به درون قصر كشيد و او را در اختيار ابن زياد قرار داد. و سپس وانمود كرد از اتفاقي كه براي هاني افتاده است خشمگين مي باشد. لذا قبيله را كرد آورد و خبر قتل هاني را پخش كرد و با اين كار عملا زمام قبيله را در دست گرفت. و سلطه خود را بطور كامل اعمال نمود. در حقيقت اين توطئه دو هدف عمده در پي داشت:

1- از ميدان خارج ساختن رهبر قبيله (هاني) و در نهايت، شهادت وي.

2- كنترل كامل قبيله و خنثي كردن تحركات احتمالي آن از طريق به وجود آوردن يك رهبر دروغين (عمرو بن حجاج).

توطئه فوق در به دست آوردن اهداف خود موفق گرديد و افراد قبيله با اخلاص در ظن خود از رهبري جديد كاملا تبعيت كردند. اگر سخن مي گفت، با او همصدا مي شدند. و اگر به حركت در مي آمد، در پي او راه مي افتادند! اگر قصر را در حلقه محاصره در مي آورد، چنين مي كردند. و اگر عقيل مي نشست و سپاس خداي را بجا مي آورد، عقب نشيني مي كردند، در حالي كه حمد خدا را بر لب داشتند. و گرنه ممكن نبود قبيله بزرگي با موقعيت ممتاز در محل، در برابر دستگيري رهبر و رئيس خود، اين چنين سهل انگاري نمايد. جز آنكه اين موضعگيري قدري عمرو بن حجاج در كنترل اين قبيله را خوب نشان مي دهد.

فراموش نكنيم كه خود زياد بن ابيه براي نفوذ قبيله مذحج بخاطر هراسي كه از آن داشت هزار و يك حساب باز مي كرد. و در برابر اين قبيله تحت رهبري هاني يا قبل از او پدرش عروه بسيار محتاطانه عمل مي نمود. لذا ابن زياد و ابن حجاج همدست شدند تا اين قبيله را كنترل كرده شوكت آن را بشكنند؛ زيرا از تحركات آتي آن كه غير منتظره ظاهر مي شد، بيم داشتند. و پيامد اين تحركات را خوشايند نمي دانستند.

بايد اين قبيله و افراد آن خنثي شوند. و در جهت مطامع دولتمداران به حركت درآيند تا امنيت كوفه حفظ گردد. به همين دليل است كه توطئه چند مرحله اي فوق اجرا گشت.

دلايل و قراين متعددي براي اثبات اين مطلب وجود دارد كه ما برخي را در ذيل مي آوريم تا مجوز اين توطئه از پيش طراحي شده را تأكيد كند:

1- ابن حجاج تا پايان خونين گفتگوي والي و هاني باقي نمي ماند تا سخني چون دو يار خود: حسان بن اسماء و محمد بن اشعث به زبان آورد، بلكه بسرعت طبق قرار قبلي با امير از قصر خارج مي شود تا قبل از آنكه خبر بازداشت هاني به قبيله مذحج برسد و آن قبيله خشمگين شده تحت رهبري ديگري به حركت در آيد خود را رسانده تمام قبيله را به دلخواه در اختيار بگيرد.

2- هنگامي كه هاني، ابن زياد را با برق شمشيرهاي قبيله مذحج تهديد كرد، نهراسيد، بلكه با طعنه گفت:... با برق شمشير مرا مي ترساني!. والي از كجا اين اطمينان خاطر را به دست آورده است؟ جز آنكه بگوييم: قبلا تمام مسائل مربوط به قبيله مذحج و خطرات آن حل شده باشد.

وانگهي ابن زياد به هاني بي سلاح و دست بسته حمله مي كند و با ضربات متعدد، وي را خونين مي سازد. اين حركت را هيچ حاكم سياسي مگر پس از تصور عاقبت آن و اتخاذ تدابير امنيتي براي نتيجه چنين كاري، انجام نمي دهد.

3- هنگامي كه قصر به وسيله انبوه بيشمار افراد مذحج محاصره مي گردد، ابن زياد مضطرب نشده و درمانده نمي گردد، بلكه با آرامش به قاضي اشاره مي كند تا نقش خود را ايفا نمايد؛ چون كه طبق قرار با ابن حجاج مطمئن است پس از موعظه قاضي، محاصره پايان خواهد يافت و افراد قبيله، عقب نشيني خواهند كرد.

4- حكومت كه قطعا اهميت و خطرات قبيله مذحج را درك مي كند، كمترين حركتي در جهت احضار نيروهاي نظامي هر چند محدود و باز دارنده براي حفاظت از قصر در برابر چنين حالتهاي فوق العاده اي انجام نمي دهد.

5- ابن حجاج زبيدي در مناقشان ميان هاني و والي نقشي دوگانه بازي مي كند؛ از سويي خود وي هاني را دعوت مي كند و به قصر مي كشد و از طرف ديگر مردان مذحج را جمع مي كند تا از والي بپرسد هاني را چرا بازداشت كرده است! و سپس جواب والي را به آنان منتقل كند. آيا زبيدي نمي دانست انگيزه دعوت هاني چه بود؟ يا نمي توانست استفسار كند؟ و آيا ديگر...

6- زبيدي با اعلام كشته شدن هاني خشم افراد قبيله را بر انگيخت. و آنان را به دنبال خود كشيد، در حالي كه وي يقينا از زنده بودن هاني خبر داشت. ولي اين شايعه را پخش كرد تا با طرح اين خبر ناگهاني عملا زمام تعقل آنان را خود به دست گيرد و با تظاهر به هواخواهي از هاني و عزت قبيلگي، جاده رياست را براي خود صاف كند و با خنثي كردن انديشه ها و كنترل تحركات آنها، به طريق مورد قبول حكومت، فرمانروايي نمايد و خطرات آنان را بكاهد.

7- اگر زبيدي مخلصانه جلو آمده بود، چرا از طرف خود و انبوه مذحجيان خواستار آزادي هاني نگشت، در صورتي كه اين مطلبي امكان پذير بود. و از دل و خرد هيچ رهبر صادقي فراموش نمي گشت. تنها مانع وي همان توطئه بود كه در راستاي كشتن هاني و سركوب نهضت كوفه طراحي شده بود.

8- زبيدي درباره انگيزه اصلي بازداشت هاني، خود را به بي خبري مي زد و از طرح اصل مسأله ابا مي ورزيد. و در آن، سرنوشت خطير هاني مندرج بود. و بدينوسيله امكان در خواست آزادي او وجود داشت. ليكن زبيدي وانمود ساخت كه مسأله صرفا ناشي از اختلافات دو نفره هاني و والي مي باشد. لذا نيازمند كمترين تلاش و تحقيقي نيست زبيدي به اين ترتيب اعتراف مي كند كه امير حق دارد براي حل مسائل و مشكلات شخصي، هر كه را بخواهد در كاخ خود نگاهدارد. در حالي كه اين قضيه بسيار فراگير بود و از اختلاف شخصي بالاتر. و حتي از دايره يك قبيله فراتر مي رفت؛ يعني آنكه مسأله جنگ ميان دو ديرگاه و نظرگاه بود كه مي خواست آينده مردم و حكومت را تعيين كند. و همين مطلب بود كه ابن حجاج به سادگي از كنار آن مي گذرد.

9- زبيدي به سراغ مسلم بن عقيل كه سرنوشت هاني برايش اهميت داشت نرفت، تا اگر كشته شده است به خونخواهي، و اگر زنداني است به نجات او برخيزند؛ زيرا رفتن به سراغ مسلم و پيوستن به ياران وي بر خلاف توطئه رسمي است كه ريخته شده است؛ چون طبق اين توطئه به نظر حكومت مسلم و يارانش متواري خواهند گشت يا فرار اختيار خواهند نمود.

11- چكيده بيانات و حركت زبيدي غير از منحرف كردن خشم قبيله و خنثي نمودن كينه و بلندپروازي افراد آن اعلام اطاعت خود و قبيله اش بود؛ زيرا گفت: نه قصد پيمان شكنيم و خروج از طلاعت تو داريم و نه تفرقه جو هستيم....

و با اين كار غير مستقيم به مذحجيان گفت: بايد مطيع دستگاه ابن زياد باشند. و در صفوف امويان قرار گيرند. و پس از موعظه قاضي عملا گفته او را تأييد نمود و نشان داد كه تكليف رسمي حكومت قصر را در برابر هاني قبول دارد. و بر ضرب و جرح او صحه مي گذارد. اين چنين بود كه قبيله را ناخودآگاه براي پذيرش حوادث آتي و تن دادن به جنايات ابن زياد آماده ساخت!.

12- مي بينيم ابن حجاج پس از سه روز كه هاني را به يكي از بازارها مي برند تا به شهادت برسانند، كمترين عكس العملي از خود نشان نمي دهد، نه انتقام مي گيرد و نه حتي لفظ اين جنايت را محكوم مي كند. و به خاطر علاقه شديد به اطاعت و حفظ جماعت! به كسي از افراد قبيله هم اجازه تحركي در اين زمينه نمي دهد.

13- از نكات آشكار آن است كه ابن حجاج زبيدي به حكومت و امير، بيشتر نزديك است تا به نهضت و هاني زيرا وي از چهره هاي متملق و بله قربان گو و ركاب بوس حكام و ظلمه بوده است. و براي همين است كه با وجود خويشاوندي نزديك با هاني، كمترين اطلاعي از آنچه در خانه هاني مي گذرد ندارد و نمي داند كه پايگاه مسلم در آنجاست تا آنكه جاسوس ابن زياد- معقل - آن را كشف مي كند. و مذحجيان اعتقاد دارند كه تمرد ابن حجاج عليه والي - كه در هر حال به نفع افراد قبيله خود وارد عمل مي شوند. و شعارشان: انصر اخاك ظالما او مظلوما مي باشد. به زعم افراد قبيله ابن حجاج از برخورد تند و تعدي كه نسبت به هاني شده به خشم آمده و در برابر والي ايستاده است.

14- و نهايتا و بالاتر او همه آنكه همين عمروبن حجاج زبيدي پس از چند روز به عنوان يكي از سرداران ابن زياد،، به جنگ ريحانه رسول خدا به كربلا مي رود. و اين حركت و مانند آن تصادف محض و اتفاق صرف نيست.

دشمن از به حركت در آوردن مذحج و عقب نشيني مطيعانه آن، هدفش ‍ شكستن صولت و بلندپروازيهاي ديگر قبايل است، تا دست به حركتي مردمي و قومي نزند.

عملا دشمن وانمود ساخت كه مذحج همه توان نظامي مسلم را تشكيل مي دهد كه آن هم تسليم است. و ديگر كسي نبايد به هواي شورش و مبارزه با ابن زياد، سر بلند كند.