بازگشت

عامل سياسي واقعي


دومين عامل حقيقي و پنهان در برابر عامل ظاهري قبلي بود، همان عامل سياسي مي باشد. همه آنچه را كه مسلم مي دانست، نمي توانستي و نمي بايست در آن شرايط دشوار به زبان آورد. مردم كوفه امكانات لازم مادي و معنوي برخورد با لشكريان شام را در صورت به قتل رساندن ابن زياد نداشتند. و در برابر اين لشكر جرار كه آيين جنگ را به دلخواه تفسير مي كرد از پا در مي آمدند.

اگر والي كوفه ترور مي شد، طاغوت شام بدون كمترين پايبندي به قوانين و بنيانهاي شرعي، مردم را با شبيخون و يورشهاي وحشيانه مستأصل مي كرد. همه اينها نتيجه آن بود كه به دور از حضور مردم و به جاي آنان تصميم به قتل ابن زياد بگيرند ليكن مردم نتايج و تبعات اين حركت را تحمل نمايند.

اگر واقعا اين فكر سنجيده بود و با كشتن والي شهر، ماده نزاع نابود مي گشت و معاريه مرحله دشوار خود را پشت سر مي گذاشت، سفير مي توانست براي رهايي از والي قبلي - نعمان -به نحوي از انحاء تدبيري بينديشد. و يا آنكه ابن زياد را از پا در آورد، و براي پيش نيامدن محذورات اخلاقي ميهمان و ميزبان و مانند آن، اين كار در خانه هاني صورت نگيرد، بلكه قبل از رسيدن به خانه و يا پس از ترك آن با كمين گذاشتن در راه همان خانه، اين جرثومه خيانت را از پا در آورد.

بنابراين همان طور كه عدم طرد يا كشتن والي قبلي برخاسته از رأي و انديشه اي فرزانه و حكيمانه بود، و برخاسته از شرايط و ضروريات آن زمان، همان طور نيز خودداري از كشتن والي دوم با آنكه با كمين زدن امكان آن بود ناشي از انديشه و سياستي بود مبتني بر دو اساس: اخلاقي و سياسي.

رهبري قيام با ديده اي واقع بين، پس پرده اين تظاهرات مردمي را مي نگريست، و توده ها را توانايي مقابله با پيشامدهاي دشوارتر و پيچيده تر آينده نمي ديد.

هر محقق تيز بيني مي تواند نقش اين دو اساس، و درستي آنها را در موضعگيري هاي اصولي و مكتبي دريابد. اين دو اصل، دو روي يك سكه هر حركت اسلامي است كه در طول تاريخ توسط پيشوايان ما صورت گرفته است.

ما معتقديم در آن هنگام با كشتن شخصي يا مغلوب ساختن گروه اندكي، پيروزي مطلوب به دست نمي آمد، هر چند آن فرد، نمايند حكومت مركزي و فرماندار حكومت محلي بوده باشد.

آري، اگر مثلا، آن فرد خود يزيد(پادشاه امويان) بود، قتل او حركتي درست به حساب مي آمد و مي شد تمام عواقب احتمالي آن را به جان خريد؛ زيرا او سر افعي و ريشه شجره خبيثه به شمار مي رفت. ليكن كشتن كس ديگري جز او عواقب روشن و آشكاري در پي داشت كه با اندكي تأمل عيان مي گردد. و ترور وي جنگي ناخواسته و قبل از موعد را به دنبال داشت، و مردم كوفه را در كارزاري فرو مي برد كه هنوز آمادگي برخورد با آن را نداشتند.

و ما ديديم كه چگونه همين افراد پرجوش و خروش كوفه با شنيدن آمدن ابن مرجانه از نظر دواني مغلوب شده و آثار منفي شومي از خود نشان داده، مأيوس گشنه بودند.

و باز بعدها ديديم كه عامه مردم آن سامان، مرعوب شايعات شده بودند. و به مجرد شنيدن آمدن لشكريان شام كه پايبندي آيين نبرد و مردانگي در ميادين جنگ نبود، خود را باخته، اعتماد به نفس را از كف مي دادند.

كشتن، اگر چه سزاي اين جنايتكار والي كوفه بود، ليكن هميشه راه حل درست قضيه به شمار نمي رفت. و عجيب آن است كه شريك به مسلم مي گويد:... اگر او را مي كشتي كارها به تو راست مي شد، و سلطنت استوار و پابرجا مي گشت.

شريك چه سلطنتي را براي سفير در خاطر مي پروراند!.

فرق زياد است ميان رهبري كه بدون سند و گواه از مردمند كه بايستي نتيجه و پيامدهاي نظامي اين موضعگيري را تحمل كنند، به كشتن و انتقام گرفتن مي پردازد. و رهبري كه بدون توده هاي مردمي، تصميمي را تحمل كنند، به كشتن و انتقام گرفتن مي پردازد. و رهبري كه بدون توده هاي مردم، تصميمي مي گيرد و كاري جز در حضور آنان انجام نمي دهند، بلكه بر خود واجب مي داند او را ياري نمايند تا شوكت و قدرت او پايدارتر شود. با توجه به آنكه اگر رهبري، مردم را وابسته خود و تصميمات خود كند و تمام امور را به رهبر بسپارد، فاجعه هنگامي روي خواهد داد كه مردم بايستي وظايف خود را انجام دهند، ليكن از صحنه خارج شده باشند... لذا اهداف اساسي نهضت كه مردم از آن پشتيباني معنوي مي كنند محقق نخواهد شد. و مراحل آتي نهضت و اهداف بلند مدت آن كه از ميان بردن پيشوايان كفر، حلقه اي كه سلسله پاياني آن را يزيد در كاخ خود تشكيل مي دهد مي باشد جامه عمل نخواهد پوشيد.

وانگهي، اگر سفير، والي قبلي (نعمان بن بشير) را خلع يد كرده وي را از تمام امور، دور مي كرد و ابن زياد را مي كشت و آتش جنگ ميان مردم كوفه و لشكريان غارتگر و خونريز شام آغاز مي گشت و با پيروزي شاميان پايان مي يافت، در آن صورت همگان علت شكستن كوفيان و غلبه شاميان را شتاب مسلم در كسب پيروزي و حكومت مي دانستند و آن را نتيجه تلاش ‍ نافرجامي براي مناصب دنيوي تلقي مي كردند. و بالاخره شخص آن حضرت و دين مبين وي محكوم مي شدند.

ليكن مسلم در تلاش آن خلاءهاي مادي و تسليحاتي آن مردم را پر كند، و ضعف نفس ناشي از سياستهاي سركوبگرانه بيست ساله يا بيشتر را برطرف سازد.

همچنانكه شايسته بود مردم طي اين كوشش و دوره خالص شوند. اين دوره ها، مراحلي هستند براي آزمون مردم، و هميشه وجود داشته و خواهند داشت. و هيچ قومي را گريزي از گذراندن اين مرحله نيست كه:

و ان ادري لعله فتنه لكم و متاع الي حين [1] .

نمي دانم شايد اين آزمايشي باشد براي شما و بهره اي تا مدتي معين.


پاورقي

[1] سوره انبياء، آيه 111.