بازگشت

تغيير جايگاه سفير


رويدادهاي تازه و حقايقي را كه قبلا از زبان كساني مانند عابس و يارانش ‍ شنيده بود، نظر صائب مسلم بن عقيل را نسبت به واقعيت موجود، استوارتر ساخت. و بينش عميق او، نقاط ضعف را يكايك بازشناسي نمود.

مردم كوفه از اظهارات حاكم جديد نگران شده بودند. و ورود همراهان ابن زياد كه در راه مانده بودند، تك تك و دسته دسته از دروازه هاي شهر تعداد آنان را بيش از آنچه بودند نشان مي داد. و همين باعث شده بود كه مردم خيال كنند براي حاكم، لشكريان جديدي از شام رسيده است، تا به كمك امويان ساكن كوفه، هر نوع تحركي را سركوب نمايند.

زمزمه آمدي نيروهاي امدادي به كوفه در كنار وعده و وعيدهاي ابن زياد و عدم بينش مردم دست بدست هم داده، يكدستي ظاهري و شور آنان را درهم مي شكست. مسلم نيز با درك اين نقاط تاريك و روشن جنبش، تصميم گرفت مقر خور را تغيير داده، حالت اختفا به خود بگيرد و با توجه به حوادث تازه، بيعت به صورت مخفيانه اخذ گردد. و از منافقين فرصت طلبي چون: شبث بن ربعي، حجار بن ابجر، عمرو بن حجاج و هم پالگي هايشان، فاصله گرفته و مانع آگاهي آنان از مسائل نهضت گشت، تا آنجا كه حتي محل اقامت جديد سفير را ندانند. لذا بايستي خانه رهبر ديگري را محل فعاليت خود قرار دهد تا امكان پيشبرد نهضت را داشته باشد.

اين جابجايي به دلايل متعددي صورت مي گيرد از جمله:

1- اولين مقر سفير ، خانه مختار ثقفي به علت رفت وآمد زياد و براي همگان شناخته شده است. در صورتي كه در مرحله جديد مبارزه، شيوه هاي ديگري براي درگيري بايد پيش گيرد.

2- مختار ديگر همچون سابق بر حاكم تأثير شخصي ندارد. و مصونيت سياسي منحصر بفردي دارا نيست تا مانند گذشته امتيازي محسوب گردد براي انتخاب خانه اش به عنوان مقر فعاليت اهميت مختار در نفوذ شخصي وي در حاكم قبلي بوده است نه نفوذ رسمي.

3- و بالاخره كسب اعتماد مردم و انجام امورات نهضت در شرايط مخفي، و صورت گرفتن عمليات رهبران نهضت و ديدارهاي آنان در خفاي كامل.

با از بين رفتن شرايط قبلي ماندن در خانه پيشين هم ديگر درست نيست مجوزي براي بقاي در آن محل در دست نمي ماند و بايستي جاي ديگري آگاهانه انتخاب گردد، و نهضت كه امانتي از امام است محفوظ بماند و با آمدن امام حسين عليه السلام اين امانتي به دست او سپرده شود و او قوت و ضعف آنان را نگريسته توانايي آنان را مشاهده نمايد.

مسلم خانه شخصيتي استوار، سربلند و صاحب شوكت را انتخاب مي كند كه به هنگام نياز، چهار هزار سوار نظام و هشت هزار نيروي پياده در اختيار دارد. و اگر هم پيمان قبيله خود را بخواند(كنده و ديگران) حدود سي هزار تن سوار مسلح در پشت سر او و در تحت فرمان او قرار خواهند گرفت.

او رهبر همداني، يكي از بزرگان سپيدسر انقلاب، مجاهد دلير هاني بن عروه از اشراف و قاريان كوفه و يكي از اسواران و جنگاوران و شاگردان نجيب امام علي، اميرالمؤمنين عليه السلام مي باشد. در اين هنگام سن مباركش از نود سال مي گذرد. با حفظ تدابير امنيتي و در نظر گرفتن مسائل حفاظتي، انتقال سفير به خانه اين دلير مرد با موفقيت صورت مي گيرد.

ليكن راويان غير امين و مورخين شتابزده، مطالبي را در اين مورد سرسري ثبت كرده اند كه با اندكي تأمل فساد و نادرستي آن آشكار مي گردد. آنان مي گويند:

مسلم به خانه هاني رفت و به شكلي ناگهاني و علني آمدن خود را بيان كرد. هاني نخست از پاسخ مثبت دادن خودداري كرد و سپس با ناراحتي و تلخي او را پناه داد. -به تعبير همين آقايان - و گفت: خداوند تو را رحمت كند، مرا به كاري دشوار و نادرست مكلف ساختي، اگر به خانه من وارد نشده بودي و اميدت به اين خانه نبود، دوست داشتم و از تو مي خواستم تا خانه ام را ترك كني، اما چه كنم كه اگر اين كار را كنم خلاف آيين جوار عمل كرده، و سرزنش خواهم گشت! [1] .

اين روايت به چند نكته اشاره دارد:

1- در مورد چنين مسئله خطيري، قبلا كمترين هماهنگي صورت نگرفته است، كه اين مطلب غير معقول مي باشد.

2- هاني از آنچه در شهر مي گذرد و از جنبش مردم دور است. و از ياران مكتبي خود و هواخواهان اهل بيت نيز بريده و منعزل مي باشد.

3- ديدار اين دو مرد با سردي صورت مي گيرد، گويا نه قبلا هاني به استقبال سفير رفته است و نه سفير او را ملاقات كرده است؛ و يا به فرض كبر سن و بيماري به خانه هاني براي عيادت آمده است. همچنين مسلم از اين برخورد تلخ و ناراحت كننده، رنجيده نمي شود و سنگيني اين برخورد را تحمل مي كند در حالي كه شايسته كسي با مناعت طبعي چون مسلم، آن است كه فورا آنجا را ترك نمايد.

4- و بالاخره طبق همين روايت هاني مجبور مي شود به مسلم پناه دهد!.

در حالي كه انتقادات خرد كننده اي صحت اين قصه را مخدوش مي كند، و نادرستي آن را عيان مي سازد:

جوار و پناه دادن به مسلم مي توانست تا پايان آن شب يا پس از سه روز باشد، و هاني پس از اين مدت مي توانست از او بخواهد به جاي ديگري برود يا خانه يكي ديگر از بزرگان بلد را به او پيشنهاد كند ليكن هيچ يك از اين موارد اتفاق نمي افتد.

چگونه شخص پناه آورنده و جوار طلب، به خودش اجازه مي دهد در اين شهر دست به اعمال خطير بزند و هراسي از موقعيت حساس خود نداشته باشد؟!.

و چگونه صاحب خانه اجازه مي دهد خانه اش محلي باشد براي مبارزه با حكومت؛ زيرا نهضت در خانه هاني است كه حساس ترين مراحل خود را مي گذراند. و مهمترين فعاليتهاي خود را مي گذراند. و مهمترين فعاليتهاي خود را با الهام از دستورات ميهمان، همين خانه است كه انجام مي دهد. و دستان هاني، كارآمدترين دست فعال اين نهضت است.

و اوست كه مديريت امور و تدبير مسائل نظامي و جمع آوري پول، سلاح و تجهيزات را به عهده دارد. و بعدها خانه همين مجاهد است كه مركز سري رفت و آمد مسئولين پاك بيت و نيكوكردار جنبش مي گردد. و آنان با پنهانكاري و دور نگهداشتن امور از عبيدالله بن زياد و با توصيه به يكديگر براي مخفي نگاهداشتن امور [2] ، در اين خانه جلسات خود را برگزار مي نمايند.

و بالاتر از همه، اين خانه محل اتصال و در وسط خانه هاني قرار دارد همه براي نهضت و آمادگي نيروها تهيه شده اند... و حداقل چهار هزار تن در آنها بسر مي برند [3] .

اما چگونه چنين داستاني ساخته شده است، واضح است كه اين قصه از گفتگوي هاني با ابن زياد كه مي خواست جواب وي را دريابد -همانطور كه خواهيم ديد لذا هاني پنداشت او را از موقعيت وي در نهضت خبري ندارد و وانمود ساخت صرفا ميزباني يك ميهمان را به عهده گرفته است و مسلم با آمدن خود به خانه اش و طرح ناگهاني مطلب، وي را مجبور به قبول جوار كرده است و ابن زياد اين پاسخ را دروغ خواند بعدا اين ديدار را ذكر خواهيم كرد گرفته شده است.

آيا اين ادعا و جواب كه براي دفع ضرر سلطان جائر و حاكم خونريزي ارائه شده است، مي توان مورد اعتماد مورخين قرار گيرد و به ديده قبول تلقي شود؟ پس تكليف اين همه قرينه كه واقع امر را چون آفتاب عيان مي سازد چيست؟

به هر حال اين قصه با قرائن حقيقي، جور در نمي آيد و صرفا براي دفع شدن ابن زياد به زبان هاني آمده است. اگر مسلم در دومين مقر اقامت مي گزيند، براي حفظ جاي خود از خطر، فرار از مشكلات، و پشت كردن به حوادث نيست، هرگز چنين نيست، بلكه او آمده است تا براي حفظ سلامتي جنبش ‍ و نهضت، كوششهاي جديدي به كار ببرد، و مرحله جديدي انقلاب را رهبري نمايد؛ زيرا سلامتي رهبر شرط لازم ادامه نهضت مي باشد.


پاورقي

[1] طبري، ج 4، ص 270.

[2] الارشاد/مفيد، ص 207.

[3] طبري، ج 4، ص 275.