بازگشت

روش اموي براي جنگ اعصاب


ابن زياد عهد يزيد را مبني بر امارت كوفه به نعمان نشان داد تا او را بي سروصدا از قصر دور سازد؛ همانكه تسليم قصر را به فرزند رسول خدا خيانت مي شمرد، اينك براي حفظ امانت! و نشان دادن صداقت خود، آن را به ابن مرجانه تحويل مي دهد!.

والي جديد بيت المال را در اختيار خود مي گيرد تا پول پرستان صاحب موقعيت را به خود جلب كند. آنان نيز حاضر مي شوند و يكايك به او مرحبا گفته همبستگي خود را با حكومت محلي جديد اعلام مي دارند و اطلاعات خود را در اختيار امير قرار مي دهند. در همان حال از والي سابق، نعمان و ضعف وي بدگويي مي كنند و معايب او را بر مي شمارند.

ابن مرجانه آن شب را در كنار دختر [1] عماره بن عقبه بن ابي معيط، بسر مي برد. اين زن از خانواده هايي است كه در مدينه، مكه و كوفه و انواع كارهاي پست و دون پرداخته اند، و در فسق و فجور، يد طولايي دارند. صبح روز بعد همچون فرد تبداري از خواب بر مي خيزد، و درونش را آتش غدر، ترور و فريب مؤمنان و صالحان پر كرده است.

او آماده مي شود تا آمدنش را به شكل رسمي اعلام كند و با اعصاب مردم بازي كند. و با ارعاب و ايجاد وحشت مانع از آن گردد كه آنان از مجاهدان و مؤمنان برگزيده و راه شناس، تبعيت كنند. لذا تحت تدابير امنيتي شديد، اولين خطابه خود را شروع مي كند:

اما بعد: اميرالمؤمنين (يزيد!) مرا امير شهر، حدود و دارايي شما قرار داده است، و به من دستور داده است با مظلومانتان به انصاف رفتار كنم، و محرومان را نوازش كنم، و نسبت به افراد مطيع و حرف شنو، احسان و نيكي كنم. اما با عصيانگران و مرددان با سختي رفتار نمايم... من نيز دستورات او را به كار خواهم بست و خواسته هاي وي را برآورده خواهم ساخت و با نيكان شما چون پدري نيكوكار، و با مطيعان، همچون برادري مهربان خواهم بود. و شمشير و تازيانه ام را براي سركوب مخالفان و كساني كه با عهد من منازعه كنند، آماده ساخته ام، پس هر كس جان خود را حفظ كند [2] .

روشن است كه ابن زياد براي دادخواهي مظلومين! همچون ديگر حكام جديد و ادعاهايشان آمده است! ليكن آمده او در اوج تحركات مظلومين و اشاره هاي وي به شمشير و تازيانه دلايل نيرومندي بودند براي هشدار دادن و ترساندن ضعيفان؛ مخصوصا كه وي بزرگان و صاحب منصبان شهر را فرا خوانده، با آنان جلساتي تشكيل داد. و عرفا و ديگر كارگزاران حكومتي كه شبكه وسيعي را در شهر براي حفظ مصالح حكومت تشكيل مي دادند و نقشي را ايفا مي نمودند كه امروزه سيستم امنيت و اطلاعات ملي و داخلي ناميده مي شود گرد آورده، سازماندهي جديد به آنان داد.

اين شبكه در بالاترين مرتبه خود عرفاء(جمع عريف) سپس مناكب (جمع منكب) و بالاخره نقباء(جمع نقيب) را جاي مي داد؛ اما نقش اين افراد بطور خلاصه عبارت بود از:

1- هر عريف، نام افراد تحت مسئوليت خود را كه از ده نفر تا پنجاه تن مي رسيد اعم از مزد، زن و كودك در ليستي خاص تنظيم مي كرد، و آمار آنان را هميشه داشت.

2- عريف، مسئول پرداخت عطايا و حقوق به افراد تخت منطقه مسئوليت خود و اخذ ماليات از آنان بود.

3- ثبت نام مردگان و حذف عطاياي آنان و درج نام نوزادان و حقوق آنان از وظايف عريف بود.

4- تشويق و برانگيختن مردم براي جهاد و بسيج افراد منطقه، توسط عريف همان حوزه و منطقه صورت مي گرفت.

5- عريف، هر كس را كه از رفتن به جنگ خودداري مي كرد يا مخالفت مي نمود به حاكم معرفي مي كرد، تا حقوق او و خانواده اش از بيت المال و عطاياي آنان قطع شود.

6- آنان نقش رابط و هماهنگ كننده را ميان مردم تحت عرافت و مسئوليت خود و حكومت را ايفا مي كردند و دستورات و تعاليم حكام را ميان مردم پخش مي نمودند و به كار مي بستند.

7- آنان مسئوليت مراقبت از افراد تحت مسئوليت خود و گاهي افراد ديگر را به عهده داشتند، و عاملان انقلاب يا هواخواهان نهضت را مشخص كرده، نامشان را ثبت مي كردند، و به حكام درباره آنان گزارش مي دادند؛ همچنين گاهي مسئوليت دستگيري و تحويل اين مخالفان به حكومت نيز بر عهده عرفا بود.

شبكه عريفان از اهميت بسياري برخوردار بود؛ زيرا گاهي از ميان بردن شورشها و جنبشهاي تازه پا گرفته به آنان واگذار مي شد. تا با اتخاذ تدابير و ايجاد عوايقي آنها را در نطفه خفه كنند لذا تعيين عريفان، معمولا از جانب امير صورت مي گرفت. و عريف تا وقتي كه مورد رضايت او قرار داشت، به انجام وظيفه مي پرداخت و ناراحتي مردم از عريف در اين ميان نقشي نداشت [3] .

ابن زياد نيز شبكه عريفان را گسترش داد. و هنگامي كه مي خواست تحركات كوفه را خنثي كند، به تقويت اين شبكه پرداخته، براي هر عريفي منكبي قرار داد تا وي را در كارها كمك و ياري كند.

عريف به سبب ستم، زورگويي، حق كشي و استثمار بيش از حد از ديگران و سوء استفاده از موقعيت خود، مورد نفرت و مذمت مردم بود [4] .

عريف، حقوق و عطاياي مردم را در دست خود داشت، به هر كس كه مي خواست كمتر يا زيادتر مي داد [5] .

گاهي نيز نقش دزد و قاتل غير مباشر را بازي مي كرد؛ زيرا نام قرباني را در اختيار حكومت قرار مي داد تا از او انتقام بگيرد. براي همين است كه در شرع شريف اسلام از اطاعت حكام جور و انجام دستورات آنان و در سنگر آنان قرار گرفتن، و انجام وظايف، در سايه خواستهاي سلطان و به ضرر مظلومين بشدت نهي شده است، و در اين باره هشدارهاي متعدد صادر شده است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در حديثي درباره انحراف سياسي، هشدار داده است. و كارگزاراني چون عريفان را مذمت فرموده است ايشان مي فرمايند:

افلحت يا قديم ان مت و لم تكن اميرا ولا كاتنا و لا عريفا [6] .

اي قديم اگر مرگت فرار رسد و او نه امير باشي، نه كاتب و نه عريف، آن وقت رستگار شده اي.

لذا عجيب نيست كه مجاهد نيست كه مجاهد شهيد ابوذر غفاري كراهت دارد از اينكه جسدش به وسيله يكي از اين كارگزاران عهد عثماني كفن شود. و در وصيت خود مي گويد:

انشدكم الله ان لايكفنني رجل منكم كان اميرا او عريفا او بريدا [7] .

شما را به خدا قسم مي دهم مبادا از شما اميري، يا عريفي و يا بريدي، مرا كفن نمايد.

و حضرت علي عليه السلام در شبي از شبها، يكي از اصحاب خود را مخاطب قرار داده مي فرمايد: اي نوف! داوود عليه السلام در چنين ساعتي از شب بپا خاست، پس گفت: اين ساعتي است كه دعاوي هر بنده اي پذيرفته مي شود و خواسته اش مستجاب مي گردد، مگر آنكه عشار(ماليات بگير) باشد، يا عريف، يا شرطي (مأمور شهر) يا صاحب عرطبه (طنبور نوعي ساز زهي) و يا صاحب كوبه (طبل) [8] .

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پذيرفتن كارهايي كه دوام حكومت ظلم و تضعيف مظلومين را در پي داشت، مكررا مذمت مي فرمود. و از وارد شدن به چنين مشاغلي نهي مي كرد، تا آنجا كه فرمودند: ان العرفاء في النار؛ عريفان، در آتش دوزخ هستند.

آري، والي جديد، عرفاء را بشدت بازخواستي كرده سپس گفت: نام غريبان اين شهر، مخالفين اميرالمؤمنين (يزيد) حروريه (خوارج) اهل شك و كساني كه خواستار ايجاد خلاف و شقاق جامعه هستند را برايم بنويسند؛ پس هر كس اين افراد را معرفي كرد، از هر پيشامدي مبرا خواند بود. و بايد ضمانت كند كه در منطقه تحت نظرش كسي با ما مخالفت نخواهد كرد. و كسي بر ما شورش نخواهد نمود... هر كس اين كار را نكند، ذمه خود را از او بري كرده مال و جانش بر ما حلال است و خونش هدر.

و هر عريفي كه در منطقه عرافت (مسئوليت) خود كسي از مخالفين اميرالمؤمنين را ببيند و او را به ما تحويل ندهد، او را بر در خانه اش به دار آويخته، سپس جسدش به عمان الزاره انداخته خواهد شد و تمام افراد تحت مسئوليت آن عريف، از مزاياي ما محروم خواهند گشت [9] .

ابن زياد مي دانست از جمله استقبال كنندگان ديروزي خود! كساني بودند كه در عين دشمني با امام حسين، هنگامي كه احساس كردند امام وارد كوفه مي شود، از ترس يا فرصت طلبي به امام مرحبا مي گفتند، و مقدم امام را گرامي مي داشتد؛ لذا براي ريختن ترس آنها و راحت كردن خيالشان گفت:

اي مردم! من ميدانم كساني مرا همراهي كردند و به من خوشامد گفتند كه دشمن حسين بودند، ليكن پنداشتند او بر شهرشان وارد شده و آنجا را تصرف كرده است لذا از ناچاري اظهار طاعت كردند. اي مردم به خدا من هيچ كس را نشناختم [10] .

عريفان عادتا افرادي بزدل بودند و با حكام همكاري مي كردند. و مي دانستند آنان با قساوت و سنگدلي، انواع مجازاتهاي سخت، از جمله: به دار آويختن بر در خانه را اعمال مي كنند لذا هر كدام ليست بلند بالايي تهيه كرده و ناراحتي و نگراني خود را بر افراد زير دست و تحت نظارت خود ابزار داشتند.

در تاريخ آمده است كه والي جديد؛ ابن مرجانه، در همان روز اول، عده اي از كوفيان را بازداشت كرده در دم، آنها را به قتل رساند [11] .

فرقي نمي كند كه اين حركت سر آغاز حكومت جائرانه وي بوده باشد يا نه. او بي اعتباري به موازين شرعي را در مجازات و تنبيه و سياست اعلام داشته بود. و هنگامي عدم تقيد وي به موازين شرعي آشكارتر شد كه او در دومين خطابه خود پس از حمد و ثناي الهي، از مجازاتها و سركوبهاي شديد سخن گفت:

اما بعد: اين مشكل حل نخواهد شد و اين كجي اصلاح نخواهد گشت مگر به قدرتي بدون زورگويي و نرمشي خالي از ضعف و اينكه بي گناه را به جاي گناهكار، حاضر را به جاي غايب، و دوست را بجاي دوست مؤاخذه كنم [12] .

مردي به نام اسد بن عبدالله المري، از جا برخاست و گفت: اي امير، خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد: و لاتر وازره ورز اخري؛ كسي بار ديگري را به دوش نخواهد كشيد.

مرد به كوشش خود است و شمشير به دم تيز آن، و اسب به بستن. بر تو گفتن است، و بر ما شنيدن، پس قبل از حسنه و نيكي، بدي را ميان ما به كار مبر [13] .

ابن زياد در برابر اين انتقاد ناگهاني مبهوت شد. و زبانش بند آمده از منبر فرود آمد و به دارالاماره رفت [14] .

هر چند كه اين انتقاد وي را از عمل طبق مقتضاي طبيعت خود باز نداشت و مانع از خونريزي بيمارگونه وي و غريزه انتقامگيري او نگشت؛ زيرا او موجودي بود تشنه خون و در صدد ارضاي ميل خونريزي در زندگي خويش.

براي وي اهميتي نداشت كه آيا بحق، خون مي ريزد يا به ظن، تهمت، شبه و يا غير؛ او كمترين پايبندي به قانون، شرع و ارزشهاي اخلاقي نشان نمي داد لذا درسهايي را كه از پدرش آموخته بود به كار بست و شروع به ايجاد عده و عده، براي سركوب نهضت محرومين كوفه نمود.

وي اموال بسياري را براي جلب قلوب و خريدن پيمان پول پرستان بذل كرد، و شيوه هاي گوناگوني براي فريفتن، ترساندن و متوهم ساختن مردم اتخاذ نمود.

و كذلك جعلنا في كل قريه اكابر مجرمها ليمكروا فيها و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون [15] .

سنت ما بر آن است تا در هر تمدني، مجرمين بزرگي، قرار دهيم تا به خيال خود در آن مكر و تزوير به كار گيرند، ليكن آنان به حقيقت، خود را فريب مي دهند، اما شعور درك اين مطلبي را ندارند.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، ص 267.

[2] ابن اثير، ج 3، ص 269. تاريخ طبري، ج 4، ص 267.

[3] الحياه الاجتماعيه والاقتصاديه في الکوفه / دکتر محمد حسين الزيبدي، ص 52، بغداد، سال 1970م.

[4] همان مدرک.

[5] الحياه الاجتماعيه والاقتصاديه في الکوفه / دکتر محمد حسين الزيبدي، ص 52، بغداد، سال 1970م.

[6] سنن ابي داوود، ج 3، ص 131.

[7] مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 166.

[8] نهج البلاغه، شرح شيخ محمد عبده، ص 583،587.

[9] طبري، ج 4، ص 267. ابن اثير، ج 3، ص 269.

[10] طبري، ج 4، ص 268.

[11] حياه الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 360: همين روش را وي در بصره اندکي قبل از ترک آن به کار گرفت. اين گواه صادقي است بر تجاوز از حدود دين و حلال دانستن خونها و روانها. به هر حال اين خلاصه منطق مديرانه جنايتکارانه مي باشد!.

[12] الفتوح / ابن اعثم، ج 5، ص 67.

[13] الفتوح / ابن اعثم، ج 5، ص 67.

[14] همان مدرک.

[15] سوره انعام، آيه 123.