بازگشت

موضع نعمان در قبال رويدادها


فرمانروايي جديد، بايستي در قبال سه رويداد تازه موضع گرفته، حوادث را پيگيري كند:

1- مرگ معاويه و مخالفت مردم با يزيد.

2- تحركات تازه اهل كوفه در زمينه نگارش نامه و ارسال آن براي سبط رسول خدا صلي الله عليه و آله و دعوت از وي.

3- آمدن سفير امام عليه السلام به كوفه و بيعت گسترده مردم با وي.

حاكم در برابر اين سه پيشامد چه سياستهايي بايد اتخاذ كند؟.

درباره اولين رويداد، نعمان بن بشير سياست منفعلانه و بي تفاوتي پيش ‍ مي گيرد و از پرداختن جدي به اين مسأله رويگردان مي شود؛ زيرا وي بخاطر ميل شديدش به خلافت و ولايت عهدي، با يزيد روابط بشدت تيره اي دارد. و هر يك كينه ديگري را در دل مي پروراند.

يزيد نهمان را بارها تحقير كرده است. و زماني نيز به اشاره او اخطل شاعر مسيحي، انصار را كه نعمان خود را از آنان مي دانست هجو كرد.

نعمان از اين هجو برآشفت و نزد معاويه شمايت كرد. و اين از مضحك ترين دعاوي تاريخ است كه فردي شكايت خود را نزد مدعي عليه ببرد وليعهد را چه رسد كه انصار رسول خدا صلي الله عليه و آله را دشمن بدارد؟.

اما شكايت نعمان به انگيزه غيرت و حميت ديني نبود؛ زيرا همين فرد در ماجراي حره كه يزيد با انصار و فرزندانشان جنگيد، و نواميس آنان را در مدينه بر لشكريان شام مباح كردت سكوت كرده، سر در لام بزدلي فرو برد؛ با آنكه در آن زمان زنده و از جريان مطلع بود.

مورخين حرص وي را به خلافت افشا كرده، يادآور شده اند كه وي براي رسيده به مقصود خود دست به هر كاري مي زد. و هر شيوه اي را به كار مي بست. و در راه قدرت طلبي جان خود را از دست داد [1] .

اما در مقابل دومين رويداد نيز، نعمان كوشش و تلاش از خود نشان نمي دهد، و اهميتي براي اين حادثه قائل نمي شود و موضع صريحي از وي نقل نمي گردد.

اين سكوت با توجه به اينكه عمليات مكاتبه و ارسال دعوت، پنهان و مخفي نبود البته در آغاز مخفي بود ليكن بعدها بر همگان آشكار گشت. و يا آنكه از همان آغاز هدف، فقط مخفي نگهداشتن مراسلات سليمان بن صرد و يارانش بود. دليلش جهل، نسبت به اصل مسأله دعوت با ندانستن نتايج و پيامد اين كار، يا عدم درك سطح فعاليت انقلابيون، و يا حجم نامه ها بود.

و يا اينكه نعمان مي پنداشت، امام دعوت كوفيان را لبيك نخواهد گفت. و يا خود وي ديگران را بر خلع يزيد تشويق مي كرد.

به هر حال سكوت وي به يكي، يا همه دلايل بالا بر مي گردد.

در برابر سومين پيش آمد نيز، نعمان موضعگيري نمي كند؛ زيرا مي دانيم سفير حسين عليه السلام پس از ورود به كوفه منزل مختار بن عبيده ثقفي را به عنوان مقر فعاليتش و پايگاه كوششهاي خود قرار داد.

مختار تيز، داماد نعمان بود و دختر وي عمره [2] بنت نعمان بن بشير را به همسري اختيار كرده بود. اين پيوند سببي در موضعگيري نعمان بي اثر نبود.

نعمان كمترين موضعي در برابر بيعت مردم با امام و خلع يزيد نگرفت. وي مدتها از آينده كار يزيد بي خبر است، و تكليف خود را در اين شرايط حساس نمي داند. او آنقدر در موضعگيري درنگ مي كند كه هواداران حكومت اموي سكوت وي را محكوم كرده، خواستار اتخاذ مواضع صريح و قاطع مي گردند؛ مثلا عبدالله حضرمي بر او تاخته از او مي خواهد در برابر حوادث موضع جدي بگيرد. او نيز كه از تفصيل وقايع بي خبر است، به پرخاشگر، چنين پاسخ مي دهد:

رازي را كه خداوند پنهان كرده است آشكار نخواهم كرد. و آنچه را كه در پرده است عيان نخواهم ساخت [3] .

نعمان، با خونسردي سكوت پيشه مي سازد و در دل از آنچه عليه يزيد در اين شهر مي گذرد خشنود است.

ما فكر مي كنيم با توجه ره دركي كه مختار از انگيزه هاي قدرت طلبي پدر زن خود داشت، در بي طرف نگه داشتن وي و اتخاذ سياست صبر و سكوت، نقش تعيين كننده اي ايفا كرد.

شايد وي از آينده نا مشخص يزيد و بر عكس از پيروزي انقلابيون تصاويري براي والي پير ترسيم كرده بود. و بدين ترتيب او را از اتخاذ هر نوع سياست سخني عليه فعاليت هاي انقلابيون باز داشته شد ، او را از مردم كم كرده بود.

ما سكوت نعمان را چنين تفسير مي كنيم، نه آن طور كه گفته شده است:

... وي سياست مدارا پيشه ساخته بود، تا با رسيدن شخصي كه بر تمام امور شهر بخوني مسلط گردد، جبهه امويان تقويت گردد [4] .

اين مسأله و آمدن حاكم جديد خونخواري چون ابن زياد نتيجه سياست برديد و تحير نعمان بود، نه علت آن.

البته نقل شده است كه زماني نعمان گفته بود: دخترزاده رسول خدا نزد ما از فرزند بجدل (يزيد) محبوبتر است [5] ليكن اين تصريح به اين معنا نيست كه وي با امام توسط سفير وي بيعت كرده باشد، و يزيد را مخلوع بداند...

در هر حال امويان از اين سياست نگران بودند و خواستار موضع صريحي بودند؛ در راستاي محبت و خدمت ابدي به بت و طاغوت.


پاورقي

[1] نعمان، همچنان در انديشه به دست گرفتن خلافت بود تا آنکه با عبدالله بن زبير بر سرنگون کردن يزيد همدست گشت. و چون در آن هنگام والي شهر حمص بود، اهل آنجا را براي بيعت با ابن زبير فراخواند، ليکن در اين کار، سرباخت. و خالد بن خلي به نقل معجم البلدان /حموي او را در روستاي بيرين يکي از روستاهاي حمص به قتل رساند.

اين حادثه پس ار واقعه مرج راهط اواخر سال 74 ه، اتفاق افتاد. (رک: سير اعلام النيلاء، ج 3، ص 275).

[2] عمره به ايمان شوهر مجاهد خود مختار افتخار مي کرد- رحمه الله عليه و عليها -. و هنگامي که دشمنان وي در صدد بدنام کردن او پس از جنگهاي پي در پي عليه وي - سال 67هجري به بعد- يودند. و انواع تهمتها را به او زدند، عمره از اين که کمترين سخن ناروايي درباره او بپذيرد يا بگويد خودداري کرد.

مصعب بن زبير به او گفت: در باره مختار چه مي گويي؟ گفت: رحمت خدا بر او باد، او بنده اي از بندگاه صالح خدا بود.

مصعب وي را به زندان انداخت، زيرا وي آنچه را دشمنان عليه مختار مي گفتند، نمي گفت. و او را از اين اتهامان ناروا به دور مي دانست، ليکن مصعب نامه اي به عبدالله بن زبير نوشت و در آن نگاشت که: همسر مختار او را پيامبر مپندارد! عبدالله در پاسخ نوشت: او را خارج ساخته به قتل برسان او نيز اين زن با ايمان را پس از تاريکي شب ميان کوفه و حيره با ضربات شمشير يکي از موالي، از پا در آورد و به شهادت رساند!(رک: تاريخ طبري، ج 4،ص 574).

[3] سيراعلام النبلاء، ج 3،ص 206.

[4] مع الحسين في نهفته / شيخ اسد حيدر، ص 88.

[5] الامامه و السياسه: ج 1، ص 4، والعقد الفريد/ابن عبدربه اندلسي، ج 5، ص 119.