بازگشت

گرداننده امور حكومتي كيست؟


معاويه پيش از مرگ و پس از ساليان درازي كه سياستهاي ارعاب و وحشت را در كوفه به وجود آورده بود و اين سياستها را حكام دست آموزي چون زياد و مغيره به كار بسته و بدين ترتيب نفس همه اهل آن ديار را بريده بودند، براي تثبيت حكومت وليعهد خود يزيد، و جلب قلوب، در صدد دلجويي كوفيان بر آمد، و در راستاي اجراي اين سياست نعمان بن بشير را كه فردي ملايم و آسانگير به شمار مي رفت و جزء صحابه بود، بر كوفه گماشت، تا مردم خاطرات تلخ آن سالهاي سياه، و كابوس حكمراني زياد و مغيره را فراموش كنند.

نعمان بن بشير در ليست انصار جاي داشت و آرزومند حكومت و خلافت پس از معاويه و خواستار مناصب سياسي بود.معاويه نيز با درك اين ويژگي نعمان، او را براي اجراي سياست حسن نيت و آشتي ملي! از طرف خود بر كوفه فرمانروايي مي دهد تا مردم از وي و بني اميه راضي گردند.

ليكن اين سياست عوام فريبانه همه مردم خشمگين و انتقام جو را به خواب فراموشي نمي برد. مردم كوفه نعمان را مي شناختند، اگر چه تمام حقايق را درباره وي نمي دانستند. اين فرماندار مسالمت جو! همان كسي استكه در عين التمر [1] .

بر مردم آرام و غير نظامي آنجا به دستور معاويه شبيخون مي زند و با يورش نظامي خود بي گناهان را از پا در مي آورد.

نعمان، همان است كه به شهروندان مناطق تحت حاكميت امير المؤمنين - عليه السلام - حملات نظامي پي در پي مي كند و بدون كمترين عذاب وجداني - اگر وجداني داشته باشد- و انديشه اي از قرآن و سنت پيامبر- درباره عدم تجاوز به غير نظاميان و غير آن - تنها در راستاي تحقق سياست معاويه مبني بر ايجاد هراس در دل اهالي، دست به كشتار و چپاول مي زند. لذا صحابه پيامبر- صلي الله عليه و آله - از چنين فردي و امثال او بيزار هستند.

خواص، فراموش نمي كنند كه نعمان در مخالفت با امام علي عليه السلام و نقض بيعتي كه به دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در غدير خم با امام كرده بود، پيش قدم گشته بود.

اين نعمان است كه مزدور زن عثمان گشته، پيراهن عثمان و انگشتان بريده همسرش را با خود نزد معاويه مي برد. تا به نام پيراهن و ادعاي خونخواهي عثمان خونها بريزد... نعمان همچنان در اختيار معاويه قرار گرفته، دستورات وي را انجام مي دهد. معاويه مي داند چگونه هر قدرت طلبي مقام دوستي را به كار بگيرد و از او استفاده كند.

در جريان صفين تنها دو تن از انصار در كنار معاويه قرار داشتند: يكي همين نعمان است و ديگري مسلمه بن مخلد! اما ديگر انصار و بخصوص صحابه از آنها همگي در كنار علي عليه السلام قرار مي گيرند. و با گروه متجاوز(فئه باغيه) كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بارها به بغي و حق كشي آن اشاره و تصريح كرده بود، تا آنجا كه اصحاب هراسان بودند كه مبادا در كنار اين متجاوزان قرار گيرند و به لعنت ابدي گرفتار شوند حتي آنان كه با امام در صفين نبودند بعدها به شدت اظهار ندامت كردند؛ مثلا عبدالله بن عمر در اواخر عمر خود بارها چنين از پشيماني خود پرده بر مي داشت:

بر مسائل گذشته كمترين تأسفي ندارم، تنها اندوه و تأسف من آن است كه چرا در كنار علي عليه السلام با فئه باغيه پيكار نكردم [2] ، مي جنگيد.

ليكن نعمان از اينكه در پيشاپيش اين گروه متجاوز و حق كش، قرار دارد شادمان است. كوفه هرگز فراموش نمي كند كه چگونه نعمان در حضور معاويه و در برابر علي عليه السلام به گناه خود افتخار مي كند و با ادعاي اينكه خود، يك صحابي انصاري است، تمام انصار رسول خدا را صلي الله عليه و آله كه در يك صف استوار در كنار علي عليه السلام قرار دارند، محكوم مي كند، و بودن آنان را در جبهه حق نديده گرفته مدعي مي شود آنان بر باطل هستند!.

وي به خود جرأت مي دهد و در ميان دو لشكر در صفين فرياد زده، قيس ‍ بن سعد بن عباده را مخاطب قرار داده مي گويد:

(... اي قيس بن سعد! آيا آن كس كه براي شما همان را مي خواهد كه براي خود خواسته است - مقصودش معاويه است -، با شما به انصاف رفتار نكرده است و منصف ترين شما نيست؟! اي گروه انصار! در سرنگون كردن عثمان در يوم الدار خطا كرديد و ياران وي را در جنگ جمل به قتل رسانديد و در حمله به شاميان در جنگ صفين نيز خطا كرده ايد. شما كه عثمان را مخذول كرديد اگر علي را نيز از پا در مي آورديد عمل قبلي شما جبران مي شد و خوني در برابر خوني تصفيه مي گشت! (منطق ساده لوحانه و عوامفريبانه را بنگريد)، ليكن شما حقي را زير پا نهاده باطلي را ياري كرديد!... بعد هم نخواستيد مانند ديگر مردمان باشيد، ليكن آتش جنگ را روشن كرده، خواستار پيكار شديد. و به خدا قسم! ديديد مردان جنگي اهل شام، شتابان در خواست جنگ شما را پاسخ داده، به سويتان روانه شدند(سپس وي سخنان خود را متوجه ياران پيامبر صلي الله عليه و آله در جبهه علي عليه السلام مي كند). به خدا قسم! شما هميشه در جنگ زبون خواهند بود، مگر آن كه اهل شام با شما باشند.

بنگريد كه جنگ از ما و شما كشته هايي برگرفته است. و نتيجه آنرا ديديد، اينك ما بهترين باقي ماندگانيم، و به پيروزي نزديكتر. پس از خدا درباره اين باقي مانده بپرهيزيد [3] .

در پاسخ اين ترهات، سرور و بزرگ انصارقيس بن سعد بن عباده مي خندد. قيس از شنيدن چنين سخناني از درمانده اي چون نعمان، كه كمترين نقشي در پيروزي ندارد و دستش از معالي و مكارم اخلاق و اصالت تهي است، شگفت زده مي گردد.

قيس او را بيش از ما مي شناسد، لذا او را براي تملق گفتن به معاويه مسخره مي كند... سپس براي اينكه سخنان وي در اذهان ساده و افراد بي خبر شبهاتي ايجاد نكند، پاسخ وي را به گونه اي دقيق و روشنگر به او بر مي گرداند و پايبند نبودن او به دين و اخلاق را عيان مي سازد. و ثابت مي كند كه وي تا چه حد از ديانت و انسانيت و شرف اخلاقي به دور است.

پس قيس خنديد و گفت: به خدا سوگند! فكر نمي كردم چنين گستاخي كند و در اين موقعيت اين گونه سخن بگويي. اما شخص منصف پايبند حق، هرگز برادرش را فريبكارانه نصيحت نمي كند، و ديگري را به همان ترتيب كه خود فريب خورده است فريب نمي دهد، ليكن تو به خدا سوگند خود را فريب داده اي و به باطل، ديگري را پند مي دهي.

اما سخناني كه درباره عثمان ادا كردي؛ اگر مختصر بخواهي، مختصر خواهم گفت: عثمان را كسي كشت كه تو از او بهتر نيستي، و كسي مخذولش ‍ ساخت كه از تو بهتر مي باشد. و اما با اصحاب جمل؛ به دليل پيمان شكني پيكار خواهند نمود(منطق افراد مكتبي را ملاحظه بفرمائيد). اما اينكه، ما چون ديگر مردم نيستيم، بايد بگويم كه ما در اين جنگ همان گونه ايم كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، و چهره هايمان را سپر شمشير كفار مي ساختيم و گلوهايمان را آماج نيزه هاي دشمنان، و آنقدر پايداري از خود نشان داده بوديم:

سلطنت الهي علي رغم كراهت كفار در زمين مستقر گشت [4] .

ليكن تو اي نعمان! بنگر: آيا با معاويه كسي را جز اعراب بيابانگر آزاد شده و يا اهل يمن فريب خورده، مي بيني؟!

و نيز بنگر: مهاجرين، انصار و تابعين نيك آنان را كه خداوند از آنها خشنود است در كجا قرار دارند؟ (يعني همه اين برجستگان در سمت حق و در كنار علي مي باشند).

و همچنين بنگر: آيا در كنار معاويه جز تو و يار حقي را(مسلمه بن مخلد) كه نه در عقبه اولي و ثانيه بوده ايد و نه در بدر حضور داشته ايد، نه شما را سابقه اي در اسلام است و نه آيه اي از قرآن در شأن شما نازل گشته است، كسي حضور دارد؟ [5] ،

آيا با اين سوابق نوراني! از مسلمين بايد خواست تا به او و مانند او تأسي شود؟! و به پيامبر عظيم الشأن اين سخن را نسبت دهند كه:

اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم.

يارانم چنان ستارگان هستند كه با هر يك راهيابي كنيد، هدايت خواهيد شد.

درست است كه اهل كوفه نيازمند رهايي از سياست وحشت و سنگدلي مي باشند و به فرمانروايي نرمخو و آسانگير احتياج دارند... ليكن آنان نعمان بن بشير را مي شناسند. و انحرافات و مواضع گذشته وي را اجمالا مي دانند.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، ص 97 و98. در حاشيه همان صفحه شيخ محمد عبده، نعمان را دوست معاويه و يار او معرفي مي کند.

[2] سير اعلام النبلاء/ ذهني، ج 3، ص 155.

[3] الامه والسياسيه / ابن قتيبه، ج 1، ص 971.

[4] حتي جاء الحق و ظهر امر الله و هم کارهون (سوره توبه، آيه 48).

[5] الامامه والسياسيه، ج 1، ص 98.