بازگشت

داستان دو راهنما


روايتي، داستان را چنين نقل مي كند:مسلم دو راهنما را در مدينه به استخدام خود درآورد... آن دو راهنما، در شبي از جاده منحرف شدند، صبحگاهان راه گم كرده تشنگي و گرمان برايشان فشار وارد كرد و ديگر قدرت ادامه راه را نيافتند در آن هنگام نشانه هاي راه را ديدند به مسلم گفتند:اين راه را بگير و در آن پيش برو شايد نجات پيدا كني، مسلم آنان را ترك كرده همان مسير را دنبال كرد و آن دو راهنما پس از اندك مدتي از تشنگي مردند [1] .

در داستان بالا از منحرف شدن در شبي سخن به ميان آمده است؛يعني آنكه اين حادثه نتيجه تاريكي شب بوده است در حالي كه روايت ديگري اين انحراف از جاده را آگاهانه از طرف آن دو راهنما از ترس تعقيب [2] نقل مي كند؛يعني، آن دو براي آنكه سفير، توسط دشمنان تحت تعقيب قرار نگيرد، عامدانه راه را گم مي كنند و از جاده خارج مي گردند.

در اين جا كافي است اين نكته را متذكر گرديم كه آن دو راهنما - به فرض ‍ وجود چنين كساني - از هدف حركت مسلم خبري نداشتند و سزاوار در جريان قرار گرفتن مأموريت هم نبودند.

به هر حال، طبق داستان فوق، نتيجه هلاكت راهنمايان - آن چنان كه اين داستان ادعا مي كند - توقف حركت است و عدم ادامه آن. راوي اين داستان مي گويد:مسلم از رفتن بازماند، و نامه اي به امام نوشته و اين حادثه را شوم دانست و آن را به فال بد گرفت.

ما در اينجا متن نامه را- به ادعاي راوي و نقل وي - مي آوريم:

اما بعد:من از مدينه با دو راهنما خارج شدم؛آن دو از جاده خارج شده راه را گم كردند، تشنگي بر ما سخت گشت و آن دو راهنما از پا درآمده مردند و ما آمديم تا به آب رسيديم و باقي مانده جانهاي خود را نجات داديم.

آن آب در محلي است كه:المضيق من بطن الخبت [3] ناميده مي شود و من اين را به فال بد گرفتم لذا اگر صلاح بداني مرا از ادامه اين مأموريت معذور داشته، ديگري را بدين كار گسيل داري. و السلام [4] .

مسلم اين نامه را به وسيله مجاهد عظيم الشأن؛قيس بن مسهر صيداوي - باز طبق نقل راوي - براي امام فرستاد و امام هم پاسخ نامه را به وسيله همان پيك به نزد مسلم باز فرستاد كه مي گفت:

اما بعد:از آن بيمناكم كه تنها انگيزه تو از ارسال نامه استعفا از ادامه اين مأموريت كه تو را بدان گماشته ام، بزدلي و ترس باشد؛پس راهي را كه تو را بدان روانه ساخته ام دنبال كن. والسلام [5] .

مسلم به خواننده نامه گفت:من از اين حادثه بر جان خود ترسان [6] نيستم - اين عبارت را بعدا طرح خواهيم كرد.

اما باقي داستان به نقل راوي:مسلم همچنان پيش مي رفت تا به آبي متعلق به قبيله طي رسيد و در آنجا فرود آمد سپس آنجا را ترك كرده در هنگام حركت مردي را ديد كه به شكار مشغول بود مسلم به وي نگريست و ديد كه آن مردم به آهويي تيرانداخت كه به سوي وي مي آمد،و آن را از پا درآورد. مسلم گفت:دشمن ما - ان شاء الله -كشته خواهد شد [7] .

نپذيرفتن داستان روايت گونه بالا، به دليل به كار گرفته شدن الفاظ تطير؛ فال بد و شوم دانستن يا: جبن؛ترس و بزدلي در لابلاي داستان نيست، بلكه به دلايل متعدد ديگري است كه نمي توان روايت فوق را قبول كرد.

تطيرو مانند آن را مفاهيمي نيست كه در بنياد اعتقادي خاندان نبوت جايي داشته باشد، تا بشود آن را به يكي از علما و مبرزترين فقها و مشهورترين شجاعان اين خاندان كه بي باكانه با ترس رو در رو مي شود و مرگ را از پا درمي آورد نسبت داد... [8] .

اما كلمه جبن با آنكه در پاره اي استعمالات، نقشي ادبي و مقبول دارد [9] در پاره اي از روايات اساسا اين كلمه نقل نشده است؛مثلا امام در روايتي چنين پاسخي مي دهد:

از خاندان ما كسي به تطير معتقد نيست [10] .

يا كسي كه به تطير بپردازد از اين خاندان نمي باشد.

و در روايت ديگري نامه امام چنين نقل شده است:

اما بعد:از آن بيمناكم كه نوشتن اين نامه و درخواست استعفا، انگيزه ديگري جز آنكه مي گويي باشد. پس همان راهي كه تا كنون آمده اي دنبال كن و به پيش برو والسلام [11] .

به هر صورت ما نقاط ضعفي را مشاهد مي كنيم كه از اهميت اين روايت و مانند آن كاسته و آن را تخطئه مي كند.


پاورقي

[1] الاخبار الطوال / دينوري، ص 244، ط ليدن.

[2] حياة الامام الحسين / شيخ قرشي، ج 2، ص 341.

[3] تنگه چشمه پنهان.

[4] تاريخ طبري، ج 4، ص 263 و 264. الارشاد، ص 204 و ابن اثير ج 3، ص 267.

[5] تاريخ طبري، ج 4، ص 263 و 264. الارشاد، ص 204 وابن اثير ج 3، ص 267.

[6] تاريخ طبري ج، ص 264.

[7] همان مدرک.

[8] مرحوم محقق مقرم بخاطر بودن کلمه تطيردر روايت فوق و صحت آن، ترديد مي کند، ليکن وي همچنان از بقيه روايت درباره مشاهده شکارچي آهو و فال نيک گرفتن، از اين حادثه دوم استفاده مي کند.

مرحوم سيد مقرم نسبت تطير را به مسلم، و عموم خاندان نبوت را تخطئه مي کند وي چونان مردي دلير از چهارچوب مفاهيم و خاندان پيامبر و بري ء دانستن گفتار و کردار آنان از تناقض، بحث مي کند و در بحث شورانگيزي طي حدود بيست صفحه تطيررا نقد و بررسي مي نمايد.(رک:شهيد مسلم بن عقيل، ص 80 - 97).

[9] مثلا:مرحوم شيخ محمد رضا مظفر مي گويد:بکار بردن کلمه جبن در اين جا براي برانگيختن روح سلحشوري و کوشش است..تا آن که روحيه دفاع از اصول مردانگي، و آتش حفظ ارزشهاي انساني و اثبات آنها در سينه ها زبانه بکشد...(رک:سفير الحسين، ص 57).

[10] سفير الحسين، ص 57.

[11] وسيلة الدارين / زنجاني، ص 235.