بازگشت

دستورات و نامه


او را به:تقواي خدا، پنهانكاري و نرمش، دستور داد [1] .

آنچه ذكر شد تمام آن چيزي است كه منابع تاريخي ثبت كرده اند. گويا امام به سفير خود دستوري نداده است و يا آن كه در حقيقت وي را به همه چيز دستور داده است و اين دستورات كوتاه، در بردارنده تمام وظايف سفير است.

حقيقتا چقدر اين دستورات مختصر و در عين حال عظيم و والاست. و شايد مختصرترين دستور با جوهره اي باشد كه طي تاريخ، در پي فشارهاي سياسي و در مراحل سرنوشت ساز براي چاره جويي مشكلات صادر شده باشد.

خردمند بينادل، از پس اين متن كوتاه درمي يابد كه:فرستنده و فرستاده پيشاپيش درباره ديگر مسائل مسلمين اتفاق نظر دارند، و درباره تمام حوادث و رويدادهاي قبلي، يكسان مي انديشد و موافقت كامل با يكديگر دارند و لذا خود را بي نياز از پرگويي پيرامون امور مختلف مي يابند.

و اين استنباط كاملا منطقي است؛زيرا فراموش نمي كنيم كه امام، مسلم را از جايي دور به نزد خود خوانده است و او حاشيه نشين نبوده و قبلا فاصله اي ميان اين دو نبوده است تا با اين انتخاب، اين خلاء پرگردد... بلكه پيوند آنان از محبت خويشي گذشته به ميثاقي استوار درباره مسؤوليت هاي آنان درباره اسلام و آينده بدل شده است.

كسي كه روزگاري با امام بسر برده و همدرد وي بوده است، مي تواند در برنامه ريزي حركت كوفه تصميم بگيرد و متصدي درمان جراحت هاي خونين آنان گردد.

وي از تمام آراي مخفي و علني امام، باخبر است و پيچ و خم سياسيت حسيني را درك كرده است لذا وي را نيازي به دستورات اساسي مرسوم بين مردم در اين گونه مسائل نيست، و احتياجي نمي باشد تا از او عهد گرفته شود، يا پيماني استوار گردد و يا سوگند خورد؛زيرا او مورد اعتماد مطلق و امانتدار برنامه هاي سرنوشت ساز حسيني است.

او را به تقواي خدا دستور داد؛نيرويي كه با تلاش، توانمندتر مي گردد و مهمترين معيار حركت بر اساس اعتقادات پيكارگران در راه خداست.

تقواي خدا چونان ضماني براي هر گفتار و كردار، چه كوچك و چه بزرگ.

تقواي خدابر تمام زواياي نفس انساني و انگيزه هاي ناخودآگاه وي سايه مي افكند و آنها را در جهت دوستي براي خدا و دشمني براي خدا به حركت درمي آورد.

تقواي خداانسان را بر آن مي دارد تا جنگ، صلح، به حركت درآمدن و ايستادن وي با انگيزه هايي پاك، اهدافي والا و مقاصدي صالح باشد.

تقواي خدا در همه چيز؛چه سلامت شخصيتي و چه پيروزي آينده دنيوي زودگذر.

مهم به دست آوردن رياست، يا رهبري، و يا تسلط بر مقدورات مردم و يا گسترش نفوذ در برخي ولايات نمي باشد، بلكه آنچنان كه مهم و مهمتر است انجام رسالت الهي و نشر دين و شريعت خدايي و ياري امت مظلوم و مغلوب پيامبر خدا، و به دست آوردن رضاي الهي كه بدون تقوا هرگز به دست نخواهد آمد.

او را به پنهانكاري دستور داد؛براي ريشه كن ساختن فريبكاري و سياست شيطاني، بايستي در برابر مقتضاي حكمت و اصول سياست خضوع كرد از جمله اصول برجسته و مهم كار سياسي پنهانكاري است هر عمل پيروز و تلاش هوشيارانه در تمام مراحل و قضايا، نيازمند به كار گرفتن اصل پنهانكاري مي باشد.

و به نظر مي رسد كه انتخاب و فرستادن مسلم به كوفه در منطقه حجاز و مدينه، مكتوم و مخفي ماند، تا فرصت طلبان و منافقان كه پيوسته مترصد استفاده از چنين فرصت هايي مي باشند، از واقع مطلب بي خبر باشند و نتوانند از آن سوء استفاده كنند.

يكي از ديگر از اهداف پنهان نگهداشتن سفارت مسلم در آن منطقه؛منتفي ساختن خطر ارسال اخبار به كوفه و حكام آن قبل سفارت از رسيدن سفير به آن ديار، توسط اين منافقين و فرصت طلبان بوده است.

قضيه مسلم مدت قليلي نيز در كوفه مخفي بود، ليكن با گسترش عمليات پرشور ولي غير منضبط توده ها، برملا گشت.

او را به نرمش دستور داد براي رعايت گروههاي اجتماعي، و مدارا با طبقات مختلف اين ملت ستمديده، محور تجمع همه مردم واقع شدن، اين خصيصه (نرمش) ضروري است.

بايستي شايسته ترين روش درباره آنان به كار گرفته شود با خفض جناح، برخورد ملايم، مهرباني و شفقت است كه توده محروم، براه مي آيد:

و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك [2] .

اي پيامبر! اگر تو درشت سخن و سخت دل بودي، هرآينه مردم از گرد تو پراكنده مي شدند.

روحيات مختلف، سطوح زندگي و تربيتي گوناگون، خواستهاي اجتماعي غيرمنتظره و عوامل ديگر، بكارگيري نرمش، ملايمت و گذشت را اجتناب ناپذير مي سازند:

خذالعفو وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلين [3] .

گذشت را شعار خود قرار ده، و معروف امر كن و از جاهلين، روي گردان.

اين اشاره كوتاه در اين جا ما را بس است؛زيرا در صدد بررسي متن نفيس و والاي دستورات حسيني نمي باشيم.

و اما نامه اي كه امام؛سبط گرامي پيامبر اكرم آن را مي نگارد، بهترين چيزي كه مي توانيم درباره آن بگوييم، خود تعابير حسيني است كه پرده ها را از انديشه اصيل اسلامي مخصوص به ولايت و امامت، كنار مي زند و دور مي كند اين تعابير با دقت و روشني مشخص مي كند كه: امام همان دستي است كه به كتاب خدا عمل مي كند و مجراي دستورات كتاب آسماني مي باشد. اين مجرا تنها در اختيار امام است و لاغير.

امام كسي است كه هستي خود را وقف راه خدا كرده، و مأمور آن ذات مقدس است وي نه اسير خود است و نه اسير ديگران از واليان و طاغيان. كمتر امكان دارد به تعبير دقيقتر و بليغتر - از وظيفه امام و بيان جهات آن بهتر از پايان نامه معروف حضرت بر بخوريم ما در ذيل، متن كامل نامه جاويد تاريخي امام را ذكر مي كنيم:

بسم الله الرحمن الرحيم

از حسين بن علي، به بزرگان و انبوه مؤمنان و مسلمانان اما بعد:هاني و سعيد، نامه هاي شما را نزد من آوردند آنان آخرين فرستادگان شما بودند كه بر من وارد شدند همه آنچه را كه گفتگو ذكر كرده بوديد دريافتم، و خواسته همگي شما را دانستم كه:

بر ما امامي نيست، پس به سوي ما بيا، چه بسا كه خداوند به وسيله تو ما را برحق و هدايت جمع كند

و من برادر، پسر عم و فرد مورد وثوق از خانواده ام را به سوي شما فرستادم و به او دستور دادم تا احوال آراء و خواسته هاي شما را برايم بنويسد پس ‍ اگر برايم نوشت كه رأي انبوه و بزرگان شما، و صاحبان فضل و خرد همان است كه نمايندگان شما مرا از آن با خبر ساخته اند و در نامه هايتان خوانده ام بزودي به سوي شما خواهم آمد - انشاءالله.

به جانم قسم! كه تنها كسي امام است كه:عامل به كتاب، پاينده به قسط و عدالت، متدين بحق و واقف نفس خود در ذات پروردگار باشد و السلام [4] .

لازم به تذكر است كه - آنچنان كه روايت متعدد مي گويند - اين نامه را طبق روايت - هاني و سعيد با خود به كوفه نياورند، بلكه حامل آن شخص سفير بود، به دليل آنكه خود مسلم، متن نامه را بر اهل كوفه خواند.

و خوارزمي هم چنين نقل مي كند:سپس امام نامه را در پيچيد و بر آن مهر زد و مسلم بن عقيل را خواسته، نامه را به او داد [5] .

امام حسين - عليه السلام - پس از سپردن نامه خطي خود به مسلم، با كلامي گرانبها و نفيس به سفير بزرگ خود اين ديدار را به پايان برد؛سخنان عبيرآميز، سرشار از زهد، عرفان، و يقين، با اشاره به هدفي دوردست و آرماني والا، در پيچيده با احساسي از شهيدان قدسي و پيكارگران بزرگ.

در آخرين لحظات، امام حسين - عليه السلام - چنين سفير خود را مخاطب قرار مي دهد:

من تو را به سوي اهل كوفه مي فرستم و خداوند آنچه را كه درباره تو دوست مي دارد و مورد رضايت اوست انجام خواهد داد اميداوارم كه من و تو در درجه شهدا قرار گيريم. پس با بركت و ياري خداوند براه بيفت... و بعد امام چنين فرمود:پس از ورود به كوفه نزد معتمدترين افراد، منزل اختيار كن [6] .


پاورقي

[1] الارشاد، ص 204، تاريخ طبري، ج 4، ص 263. تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 267. بحار الانوار، ج 44 ص 335 و اعيان الشيعه، ج 4، ق 1 ص ‍ 161.

[2] سوره آل عمران، آيه 159.

[3] سوره اعراف، آيه 199.

[4] تاريخ طبري، 4، ص 262، و ارشاد /مفيد، ص 204.

[5] مقتل الحسين / خوارزمي، ج 1، ص 196.

[6] همان مدرک.