بازگشت

وي از شجاعترين مردم بود


الامامة و السيامة،ج 2 ص 4 (ط مصر).

به نظر مي رسد سخن بلاذري ابن قتيبه را فريب نداده است و او در بيان ادعاي خود مبالغه نكرده است؛ زيرا هر كدام از اين دو مورخ، به قهرمانان مسلم از زاويه خاصي - آن قدر كه توجه داشته اند - نگاه كرده اند.

مورخ اول، مسلم را در ميان ديگر دلاوران خاندان عقيل نگريسته است و او برتر ديده است، در حالي كه مورخ دوم دلاوري مسلم را در ديگر ميادين نيز مورد بررسي قرار داده است، چه ديگر مورخان اين قهرماني ها را ثبت كرده باشند و چه در ثبت آنها سستي ورزيده باشند.

در اين جاست كه واقدي با اشاره به گوشه اي از حضور مسلم در يكي از فتوحات در مصر مي گويد: هنگامي كه مسلمانان - پس از محاصره طولاني - وارد شهر بهنسا [1] شدند، مسلم بن عقيل نيز در ميان گروهي از هاشميين وارد شهر شد و اين رجزا را بر زبان داشت:



صناني الهم مع حزني الطويل

لفقد صاحبي مجد اثيل



فواثارا لجعفر مع علي

ليوث الحرب آل بني عقيل



ساقتل بالمهند كل قرم

عسي بالثاران يشفي الغليل [2] .



غم و اندوه طولاني، از دست دادن دوست و بزرگوار اصيل، مرا رنجور و لاغر ساخت.

من خواستار خون جعفر و علي، شيران جنگ از خاندان بني عقيل هستم. با شمشير خود هر نيرومندي را خواهم كشت، شايد با قصاص، گرفتن، عطش انتقام فرو بنشيند.

مسلم جوان دلاور، فاتحانه همراه فاتحين وارد شهر مي شود و همان طور كه مي بينيم از دلتنگي و تحمل دشواري خود سخن مي گويد؛ زيرا محاصره شهر به درازا انجاميده است و او جزء محاصره كنندگان، براي فتح شهر و ورود به آن لحظه شماري مي كند تا آن را با سربلندي بازگشايد و سرود افتخار را بر بلنداي شهر بسرايد...

اين فتح در ايام خلافت عمر بن خطاب اتفاق افتاد... و آشكار مي گردد كه جعفر و علي در ابيات فوق برادران مسلم هستند، نه دو عموي او. اين دو از جمله بني هاشم و شركت كننده در اين فتح مي باشد.

واقدي در اين موارد مي گويد: جعفر بن عقيل در فتح بهنسا حضور داشت. و از سرداران و اميران شجاع اين فتح بود و رجزي نيز در اين باره دارد. [3] .

همچنين مسلم برادري به نام علي داشت است كه ظاهرا در فتح اين شهر حضور پيدا كرده است و اين دو از جمله مجروحان جنگ بوده اند.

اين حادثه، روح حماسي مسلم را به جوش مي آورد و او را از جا مي كند تا انتقام بيت دوم آن را چنين مي كند:



فواثارات جعفر مع علي

و ما ابدي جوابك يا عقيل [4] .



من خواستار خون جعفر و علي هستم و خواسته ات را اي عقيل برآورده خواهم ساخت.

به نظر مي رسد آن دو را مجروح ديده است نه كشته؛ زيرا ديگر مورخان و محققين اتفاق نظر دارند كه: جعفر و علي از شهداي كربلا، و همراه ريحانه پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله بوده اند.

اگر سرزمين مصر شاهد يكي از جهادهاي مسلم بوده باشد او در جهادهاي

[5] ديگري نيز در جزيرة العرب بوده است. همچنان كه وي در سرزمين عراق، بصره،صفين،نهروان و كوفه جهاد كرده است.

نكته قابل توجه در اين ميان آن است كه مسلم در صفين يكي از فرماندهان نظامي بوده و اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - بر او اعتماد ورزيد و فرماندهي لشكري از ميمنه را بدو سپرده بود؛لشكري كه بزرگاني چون:حسين و حسين دو سبط رسول خدا و عبدالله بن جعفر- چنانكه ابن شهرآشوب ثبت كرده است - را در خود داشت. طبيعي است كه انتخاب فرمانده براي چنين لشكري به گزاف صور،نمي گيرد و سهل انگاري در آن راه ندارد بلكه اين انتخاب اعتراف كاملي است به توانايي و استواري ابن عقيل در جنگ و دليل روشني است بر صلاحيت مسلم براي اين لشكر كه به فرماندهي آن انتخاب شده است.

بياسي به سند خود درد الاعلام مي گويد:مسلم بن عقيل مانند شير چنان نيرومند بود كه مردي را با دست خود مي گرفت و او را به بالاي خانه پرت مي كرد. [6] .

تنها اين بياسي نيست كه تحت تأثير شخصيت مسلم قرار گرفته او را مانند شير مي داند بلكه دشمنان كينه توزي نيز كه در ميدان كارزار و در روي او قرار گرفته اند از شجاعت و رشادت او دهشت زده شده محتاطانه رفتار مي كنند. و فرمانده آنان است كه بر ياران خود بانگ برمي دارد كه:

... او شيري است صف شكن،و شمشيري برنده در دست قهرماني شايسته از بهترين خاندان خلق [7] .

دشمنانش اعتراف مي كنند كه وي:شيري است صف شكن و عامه مورخين او را مانند شير مي دانند. بنابراين همه اينها مردانگي پرعظمت مسلم را تأييد مي كنند.

زركلي درباره وي مي گويد: او از صاحبان نظر دانش و شجاعت بود [8] .

و يكي از معاصرين وي در شعري برنهايت قوت او چنين تصريح مي كند:



فتي كان احيي منت فتاة حيية

واقطع من ذي شفرتين صقيل



واشجع من ليث بخفان مصر

واجراء من ضار بغابة غيل [9] .



او جوانمردي بود از دختر جواني با حيا شرمگين تر و از شمشير دولبه تيزتر و برنده تر از شيران بياباني شجاعتر و از درندگان بيشه ها پرجرأت تر بشمار مي رفت

مسلم گذشته از آنكه از تهذيب والايي برخوردار بود و مملو از شور زندگي و برخوردهاي اجتماعي بود از متخلصين برجسته به اخلاق اسلامي و ادب آن بشمار مي رفت.

شاعر، آرامش و حياي او را به شرم و حيا و آرامش دختر جواني تشبيه مي كند. از سوي ديگر او را به شمشير تيز دولبه اي مانند مي كند كه با هر طرف خود فضا را مي شكافد و دشمن را به دو نيم مي كند... در حالي كه او از شير نيرومندتر و شجاعتر است.

در مورد مسلم دوست و دشمن به اتفاق او را به شير مانند مي كنند و از حيوانات مفترس و درنده بيشه ها پر جرأت تر مي شمارند؛درندگاني كه بيشه هاي پرخطر را بدون هراس در مي نوردند.

توصيف كننده هنگامي دست به چنين تشبيهي مي زند كه به قهرماني مجسم در شخص مورد وصف يقين داشته باشد.

شاعر او را به عنوان يكي از نادرترين دلاوران ديده است كه به تنهايي دست به شمشير مي برد و به دشمنان طغيانگر تا بن دندان مسلح و به بيشه هاي پرخار و خس انساني حمله مي كند.

مسلم بدون هراس از اين جنگل انساني،بر آن يورش مي برد و خود را در گرداب پرتلاطم آن تبديل به حماسه و شعري مي كند كه از دهان شاعر مي تراود و شاعري كه معاصر با اوست و در كوفه زير چكمه هاي حكومت امويان زندگي مي كند.

به هر حال سخن از پيشاهنگان نبوت و رسالت بسيار دراز است و اين مجال را فرصت آن نمي باشد. و در آن چه بسيار فضايل و مناقب وجود دارد كه زندگي ديگران به آنها وابسته است - اگر درست باشد كه براي ديگران از مناقب و فضايل نصيبي قائل باشيم.


پاورقي

[1] ياقوت حموي درباره اين شهر چنين مي نويسد: ((شهري است در مصر، در صعيداني، در غروب رود نيل واقع شده. شهري است آباد، با در آمد و مداخل بسيار در آنجا زيارتگاهي است که گفته مي شود مسيح و مادرش هفت سال در آن زيسته اند... گروهي از اهل علم را بدانجا نسبت مي دهند... رک: به معجم البلدان، ج 1، ص 517 (ط دار صادر، بيروت))).

[2] فتوح الهنسا الغراء / محمد بن المعز، ص 135 (ط مصر، 1324 ه‍ ق) رک: به معجم البلدان، ج 1، ص 517 (ط دار صادر،بيروت).

[3] فتوح الشام.

[4] فتوح الشام،ج 2،ص 234.

[5] پيامبر بزرگ ما-صلي الله عليه وآله - فرمود:لکل امة سياحة و سياحة امتي الجهاد في سبيل الله، هر امت و ملتي را سياحتي است امت من پيکار در راه خدا مي باشد.

[6] الامام حسين (ع)/ سيد علي جلال حسيني مصري ج 2 ص 94.

[7] الفتوح / ابن اعثم ج 5،ص 94.

[8] الاعلام / رزکلي ج 7 ص 222.

[9] مقتل الحسين (ع) خوارزمي ج 1 ص 215.