بازگشت

مادر و زادگاه


سزاوار كارشناس منحصر به فردي [1] چون عقيل نسبت به امور زنان است كه براي خويش مناسبترين همسر را برگزيند تا آنكه فرزندان بزرگي پديد آورد كه زنده كننده نام پدر در ميدانهاي مجد و عظمت باشند.

در اين زمينه عقيل رقيبي نداشت. و ما قبلا اشاره كرديم كه امام علي - عليه السلام - براي انتخاب همسري كه بزرگ زاده باشد با وثوق به رأي صائب و بصيرت تام برادر در امور زنان،زمام اختيار را به او سپرد. عقيل هم در انتخاب تاريخي خود،سربلند از بوته امتحان خارج شد و همسري را معرفي كرد كه عباس و برادرانش را به اسلام عرضه كرد و آنان را چونان شمشيران رسالت،در اختيار حسين - عليه السلام - قرار داد. عقيل در انتخاب همسر براي خود از ميان زنان شرافتمند و زاده بيوتات صالح نيز موفق و پيروز بود؛ چون كه با تخصص منحصر به فرد خود،با نگاهي تيزبين به اعماق خاندان و شجره آنان نگريست؛كاري كه هريك از بني هاشم براي انتخاب همسر براي خود انجام مي دادند.

اينكه همسر عقيل،آزاده بوده يا برده،حجازي يا شامي،يمني يا عربي،رومي يا فارسي،قرشي يا نبطي بوده چندان اهميتي ندارد. آنچه كه مهم است شناخت خاستگاه و اصالت خاندان همسر مي باشد.

بديهي است كه نجابت اين زن نمونه - مادر مسلم - را آن شوهر بزرگوار و پدر عبقري و اصل و نسب دار منعكس مي كند؛همچنانكه بزرگ منشي مادر را آن فرزند بديع و بزرگوار و زاده عقيده اسلامي تأييد و تأكيد مي كند.

اين فرزند، ما را از كوتاهي و قصور مورخين درباره مادر،بي نياز مي كند. با نگاهي به فرزند،مادر را به خوبي مي شناسيم چرا كه درخت را بايد ميوه اش شناخت مادر، زني است از خانواده اي كريم با تربيتي پاكيزه رواني پاك كفو و عديلي خوب براي انجام تكليف و داشتن نطفه مطهر شايسته مسلم و برادرانش - شمشيرهاي ريحانه پيامبر اكرم - صلي الله عليه و اله - حسين (ع) - زيبنده مجد و عظمت در بارداري شيردادن حضانت كفالت و تربيت.

اين كمترين آگاهي ما نسبت به بزرگي و كرامت زني چون مادر مسلم است زماني كه مورخين از ترس حكام زمان از نگارش شرح حال و معرفي مجد و كرامت مادران كساني كه با حكومتهاي كافر و فاسد به ستيز برخاستند خودداري كرده اند.

تحقيقات به سادگي نشان مي دهد كه مورخين تعمدا از ذكر مادران اين بزرگان روي تافته اند و درباره مادر مسلم بخل ورزيده اند و تنها به نص ذيل اكتفا كرده اند:

ابن قتيبه مي گويد: مادر مسلم بن عقيل زني نبطي بود از آل فرزند [2] .

دشوار است كه بدانيم وي همسر اول عقيل بوده است با دوم زيرا تفصيلي در اين باب وجود ندارد.

اما نبط از ساكنان قديمي عراق بوده اند كه وسعت دولت آنان به جزيرة العرب مي رسيد و حكومتي طولاني و پادشاهاني پي در پي داشتند پادشاهان آنها داراي نامهاي عربي بوده اند و نام خود را بر سكه ها ضرب مي كردند و قوانين و فرامين وضع مي نمودند.

اين نظري كه ابن قتيبه نقل كرد بعدي ندارد و حقيقت يا قرينه اي عليه آن در دست نيست در حالي كه روايت ديگري در اين باب ذكر شده است كه با تمام حقايق معارض است و ساده ترين قرينه اي آن را نفي مي كند.

اين روايت كه تحقيقا ساخته و پرداخته مي باشد از جعليات راويان بني اميه چون مدائني است كه داستانهاي بسياري در تحريف اذهان مسلمانان دارد.

مدائني در حكايات خود جنبش اموي را مدح كرده از حلم جود كرم فضيلت و برتري آنان برمردم دم مي زند! وي عدل انصاف بسط مساوات و محبت بني اميه را مي ستايد! زيرا آنان را از نظر عقلي بر ديگران ممتاز مي شمارد مجموعه اين حكايات از وابستگي مدائني و دوستانش به بني اميه پرده بر مي دارد.

داستان جعلي مدائني درباره همسر عقيل چنين است:

عقيل در اواخر عمر خود كه نابينا شده بود به كنيزي علاقه مند شد ليكن پولي براي خريدن وي در بساط نداشت از معاويه درخواست كرد كه آن كنيز را برايش بخرد معاويه هم با دست باز خواست عقيل را برآورده ساخت و آن كنيز را براي عقيل خريد و بدو بخشيد كنيز مسلم را براي عقيل به دنيا آورد پس از وفات عقيل مسلم كه به سن هجده سالگي رسيده بود زمين پدري خود را به معاويه فروخت و پول آن را دريافت كرد.

امام حسين - عليه السلام - نامه اي به معاويه نگاشته اعلام كرد از اين معامله ناخرسند است معاويه بردبار و اهل كرم مجبور شد زمين را برگرداند و پول آن را نيز به مسلم و خانواده اش ببخشد امام حسين عليه السلام از اين عمل معاويه متعجب شده نامه اي در سپاس و امتنان از معاويه به وي نوشت و در آن گفت: اي آل ابي سفيان جز بر اساس كرامت و بخشش به كاري نمي پردازيد [3] .

مي بينيد چگونه جاعل اين داستان ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله را نسبت به اموال مسلمانان كه توسط معاويه سرقت شده است نرم و ملايم نشان مي دهد!

مي بينيد چگونه سلاله قد است را وسيله بزرگداشت جرثومه پستي و دنائت و دشمنان نبوت قرار مي دهد!

مي بينيد چگونه ستيز ميان آل محمد عظيم الشان با آل ابوسفيان را مسخ مي كند و امام را خاضع امتيازات دنيوي آنان قرار مي دهد تا آنجا كه پس از دريافت مالي از معاويه امام ساكت شده با او الفت يافته نامه اي به وي مي نگارد و از او سپاسگزاري مي كند و دزديهاي آل ابوسفيان را تاييد مي كند و پيوند خود را با مبادي آسمان فراموش مي كند.

حاشا! از اين ذات مقدس حسني كه در حد درك و گمان اين فريبكاران امت باشد، كساني كه گمراه ساختن مسلمانان وجهه همت آنان است.

اين داستان و حكايت مشابه آن در صدد رقيق كردن و بي اهميت جلوه دادن ماهيت ستيز آل محمد صلي الله عليه و آله و عموم بني هاشم عليه بني اميه است و مبارزات بنيادي بني هاشم و خاندان عبدالمطلب را در طول تاريخ بي رنگ نشان مي دهد همچنانكه در اين داستان از وابستگي مالي عقيل به معاويه در امر ازدواج ياد مي كند دروغي كه دشمنان عليه عقيل پرداخته اند و ما در فصل گذشته آن را نقض كرديم.

اگر واقعا مادر مسلم كنيزي بود چنانكه داستان فوق حكايت مي كند - دشمنانش مانند ابن زياد و ديگر عناصر اموي از اين نقطه ضعف به گمان خودشان استفاده كرده و مسلم را طعن و جرح مي كردند آنان كه متحير بودند كه چگونه از جانب مادرش نقص بر او وارد كنند و ابن زياد مضطر شد كه او را متهم به شرب خمر در مدينه كند.

به هر حال مادر مسلم از ملكات فاظله بهره مند بود و دشمن را ياراي حمله به مسلم از اين طريق نبود و الا - حداقل - با لحن انكار درباره او مي گفتند: مسلم با كسي (معاويه) در افتاده است كه مادرش را خريده و به همسري پدرش در آورده است و اين سخن بالاترين نوع توهين و تحقير در منطق امويان و نحوه ارزشگذاري آنان محسوب مي گشت.

ازاين ملاحظات كه بگذريم بررسي علمي اين داستانها ارزش آنها را نزد علماي اهل سنت و شيعه از بين مي برد زيرا اين روايت مرسل و سند آن منقطع است و اعتباري به روايات مدائني نمي باشد و حتي اهل سنت در درستي روايات او شك مي كنند مثلا ابن عدي در الكامل وي را ضعيف مي شمارد [4] در حالي كه ياقوت تاكيد مي كند كه مدائني از موالي بني اميه بوده است [5] .

همين ضعفها براي كاستن اعتبار اين داستان كافي است حتي اگر روايت را از تناقضات فاسد دروني خالي بدانيم.

از جهت ديگر اين روايت (داستان با واقعيت تاريخي عمر مسلم بن عقيل نيز مغايرت دارد عمر شريف ايشان دال بر كبر سن آن بزرگوار مي باشد در حالي كه اين داستان حضرت مسلم را در دوران معاويه تحت وصايت امام حسين (عليه السلام) در دهه دوم زندگي خود نشان مي دهد در صورتي كه بعضي حوادث تاريخي خلاف اين صلي الله عليه و اله - بدانيم قرائن عبارتند از:

1 - واقدي تصريح مي كند كه: مسلم در فتوحات اسلامي - در ايام خلافت عمر بن خطاب - مانند فتح بهنسا شركت داشت [6] .

2 - ابن شهر آشوب صريحا مي نويسد: مسلم در جنگ صفين در سطح فرماندهان ديگر در سپاه اميرالمومنين عليه السلام حضور داشت [7] .

3 - امام حسين عليه السلام ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله - مسلم را به عنوان نماينده شخصي خود براي رسيدگي به امور گوناگون كوفه يكي از شهرهاي بزرگ اسلامي و پيچيده ترين آنها انتخاب كرد.

اگر عمر مسلم آن گونه باشد كه روايت مدائني نقل مي كند و داد و ستدي وي بدانسان باشد كه ذكر شد كسان ديگري از بني هشام بودند كه متكفل سمت نمايندگي امام گردند ليكن امام مسلم را به خاطر بزرگي و كفايت و آگاهي او در امور و تصرفات عاقلانه اش او را بر مي گزيند و اين مهم را بدو مي سپارد.

اين قرائن چهارگانه تصوير مردي انقلابي را ترسيم مي كند كه هنگام ورود به كوفه براي رهبري حركات و تحولات سياسي فراگير حدود پنجاه سال از عمر وي مي گذشته است.

حضور مسلم در ميان دلاوران فتح بهنسا در دوران عمر بن خطاب ما را بر آن مي دارد تا ولادت مبارك و تابناك آن بزرگوار را جز در زمان حيات سيد رسولان - صلي الله عليه و آله يا اواخر زندگي آن حضرت ندانيم [8] و ما عميقا معتقديم كه تفاوت سني ميان عمر امام حسين عليه السلام و پسر عمويش مسلم بيش از چند سال نبوده است اين قرب سني است كه نوع تعلق آن دورا به يكديگر براي ما تفسير مي كند زيرا ميان آنها محبت خويشاوندي دوستي قديمي و مصاحبت گرمي موجود بوده است تا آنجا كه امام حسين عليه السلام به مسلم چونان يك مرد انقلابي تمام عيار اعتماد داشت و او را مردي جليل القدر فرزانه و خرد استوار مي دانست نه به عنوان جوان نوپاي كم تجربه اي كه رفتارش هنوز از دوره كودكي فاصله نگرفته است.

امام حسين عليه السلام به او چون مردي با فكري عميق و تجاربي ريشه دار اهميت مي داد درباره او تعبيري دارد كه ديگران از اين توصيف مرحوم مانده اند و درباره آنان امام چنين نگفته است روزي امام درباره مسلم چنين گفت: او برادرم، پسر عمريم و فرد مورد اعتمادم از ميان خاندان من است [9] .

اين بيان نشان دهنده هم نشيني دراز مدت و دوستي قديمي و ريشه دار بودن برادري اين دو مي باشد امام عليه السلام وي را موضع اسرار خود ميدانست و راي خود را با اعتماد كامل با او در ميان مي گذاشت و او را بزرگ مي شمرد.

آري مسلم بن عقيل عليه السلام در ميان خاندان بزرگي به دنيا آمد و در ميان خانواده اي متولد شد كه بزرگ پيامبري چون محمد صلي الله عليه و اله را به دنيا عرضه كرد همانها كه حضانت آن بزرگ مرد را تكفل كرده بودند و به استقبال نبوت راستين وي رفته بودند آنكه در آسمان احمد ناميده شده بود - همانها نيز مسلم را به جهانيان عرضه داشتند.

آري مسلم در بهترين تيره قريش بني هاشم والا رشد كرد و در يمان بني هاشم كه نقش اساسي در بنياهاي نبوت با عظمت داشتند و دعوت اسلامي حفظ وحي و حراست از رسالت آسانگير بدانان واگذار شده بود بالنده گشت.

بنابر اين مسلم از فرزندان پاكان بزرگان و برگزيدگان از آل مصطفي صلي الله عليه و آله است كه خداوند آنان را مختص خود ساخته و بر ديگران اختيار كرد و فرمود: انذر عشيرتك الاقرين [10] نخست خويشان نزديك را (از خدا) بترسان.


پاورقي

[1] همانطور که در فصل گذشته که مخصوص به زندگي عقيل بود،ديديم.

[2] معارف / ابن قتيبه، ص 204 (ط دوم، مصر 1969 م.).

[3] ابن ابي الحديد معتزلي اين داستان را در خلال شرح نهج البلاغه خود نقل مي کند در: ج 11، ص 251 و 252 (ط دوم، مصر).

[4] لسان الميزان / ابن حجر ج 4، ص 253 مرحوم محقق علامه جليل القدر بحث کننده چيره دست عبدالرزاق المقرم - طاب ثراه -در کتاب خو؛ الشهيد مسلم بن عقيل در مناقشه روايت فوق دقت نظر کافي به کار برده است.

[5] معجم الادباء،ج 5، ص 309 (ط دوم، مصر، 1928 م).

[6] فتوح الشام، ج 2، ص 234 فتوح بهنسا الغراء / ابن المغرص ‍ 135مجددا در همين فصل به اين مطلب اشاره خواهيم کرد.

[7] المناقب، ج 3، ص 168 الفتوح،ج 3، ص 32 سفينة البحار، ج 1، ص 653.

[8] اين نظر را مرحوم محقق مقرم - طاب ثراه - انتخاب کرده است.

[9] تاريخ طبري، ج 4 ص 262 ارشاد/ مفيد، ص 204 و ديگران.

[10] سوره شعراء آيه 214.