بازگشت

كارشناس اجتماعي


بزرگان عرب نادرند و بزرگان فضيلت اندك مي باشند. عقيل در ميان بزرگان تك ستاره درخشاني است. فرزند بزرگ بطحاء را ويژگيهاي از ميان ديگر بزرگان متمايز مي سازد.

مهمترين اين مميزات عبارتند از: نسب شناسي، علاقه زياد به صراحت رأي، جسارت، ابراز معلومات، شجاعت در مواقف سخت و درگيريها، و شهامت در مراحل مختلف زندگي.

وي اقران را با داشتن اين خصوصيات مغلوب ساخت و با صفات اختصاصي خود، ديگران را مجذوب نمود. وي يكي از مهمترين افراد صاحب فضل عرب از خاندان والاي بني هاشم است.

روشن است كه هر نسب شناسي، انسان شناس نيست كه تكليف خود را در دفاع از شرف و شريعت چون عقيل قهرمان مواقف دشوار، انجام دهد، مخصوصا كه اين تمايز و ويژگي در آن روز زمينه راهنمايي اساسي بود كه نيكمردان را از پيشوايان گمراهي و رذيلت كه با سرنوشت امت بازي مي كردند و تلويحا عوام الناس وانمود مي كردند كه بر ديگران برتري دارند جدا مي ساخت.

به هر حال اين امتيازي بزرگ و مسؤوليتي جدي در آن روز به حساب مي آمد و اهميت آن هنگامي بيشتر مشخص مي شد كه دارنده آن، در بيان نظرات خود صراحت لهجه داشته باشد و آراي خود را قاطعانه بدون مداهنه و كم كردن و فريب كاري، بيان كند، زيرا موقعيت هاي آن روز نيازمند چنين خصايصي در فرد مطلوب بود - مثلا طغيانگر يا غاصب و حكام خودسر را رسوا كند - و اين صلاحيت - تنها در گرو صراحت قول، قوت قلب و ثبات بود. و در تمام اين ويژگيها عقيل براي خود رقيبي نمي شناخت، او در مسجد پيامبر عظيم الشان - صلي الله عليه و آله - مي نشست و طي جلساتي، نقاب از چهره پليد بني اميه و همپالكي هاي آنان چون بني العاص و ديگران بر مي داشت و زشتيهاي آنان را بر مي شمرد.

عقيل دانشمندي سياستمدار، جامعه شناس، و روانشناس بود كه اين ويژگيها را بخاطر تيزهوشي و نبوغ خود داشت.

علاوه بر آن، وي آگاهي عميقي نسبت به تاريخ عرب، جنگها و صلحهاي آنان داشت؛ زيرا تمام دانستني هاي مربوط به قبايل، عشاير و بيوتات اعم از مواضع مثبت و كجرويهاي آنان و مناقب و نقص هاي عرب را در خود جمع كرده بود.

عقيل درباره قبايل، آگاهيهاي وسيعي كسب كرده بود از قبيل: اديان، معتقدات، بت ها، عادات، تيره ها و بزرگان، سرداران، شعرا، فصحا، كوچها، سفرها، توانايي ها، تعداد نفرات و مدت رهبري، جنگها، درگيريها، پيمانها و سوگندهاي جنگ و صلح، انگيزه هاي درگيريهاي آنها، قرباني ها و نتايج آن، آنچه از مدح، رثا و هجاء درباره آنان گفته شده بود... و اطلاعات ديگري كه بر ديگران پنهان بود.

ما معتقديم عقيل يك دائرة المعارف بود كه تمام آنچه را كه ديگران نمي دانستند در خود جمع كرده بود. عقيل دانستني هاي دقيقي درباره زنان كسب كرده بود كه جزو اسرار زنان بود و بر اغلب مردان پوشيده مي ماند. او درباره زنان صالحه در خانه هايشان و زنان بدكردار آنچه را كه ممكن بود مي دانست. جاحظ در اين باره مي گويد:

عقيل مردي نسابه بود و مادران را مي شناخت، وي زبان گويايي داشت و پاسخهاي استواري ارائه مي كرد، كسي را با وي توان رقابت نبود. [1]

به دليل اين آگاهيها بود كه پرادعاترين فرد، جرأت نداشت كه در محضر كسي چون عقيل از اصل و نسب خود و مفاخر قومي دم زند هر چند كه در آن زمان تفاخرات بي اصل و اساس، مرض رايج و اصل مقبولي بود كه همه، بدان متوسل مي شدند، مفاخرات دروغين و بي ارزشي كه به دست اين و آن در مقابل ادعاهاي دروغ، تكليف شرعي داشت كه حقيقت را بدون مجامله و با صراحت و صداقت بيان كند.

مدعيان در زمان جاهليت از اظهار لحيه در مقابل عقيل هراس داشتند. و مي دانستند كه عقيل با تيزهوشي، فراست و دانايي خود، اصل و نسب آنان را بيان كرده، منقصب آنها را خواهد گفت چه برسد به زمان اسلام كه عقيل در برابر ادعاهاي دروغ، تكليف شرعي داشت كه حقيقت را بدون مجامله و با صراحت و صداقت بيان كند.

هر كه با تاريخ اسلام آشنا باشد در مي يابد كه معاوية بن ابي سفيان - اولين پادشاه جنبش امويان پس از عثمان - بشدت از سخنان عقيل كه افتخارات پوچ آنان را نقش بر آب مي كرد، هراسان بود.

بني اميه كه كمترين نصيبي از فضيلت نداشتند و از وادي افتخار و شرف دور بودند، در صدد جعل و نشر افتخارات دروغ براي خود و پدرانشان بودند. و اين عقيل بود كه با صراحت و دقت نظر، آنان را رسوا مي كرد. لذا معاويه سعي مي كرد با وي مماشات كند و بر او سخت نگيرد و خواسته هاي وي را برآورده سازد. شايد كه دل وي را به دست آورده مانع از خشم وي گردد و از زبان گزنده عقيل در امان ماند. ليكن عقيل آگاه از اين سياست معاويه، همواره - چنانكه در صفحات بعد خواهيم گفت - مترصد فرصت اداي تكليف بود.

چگونه كسي مانند معاويه و امثال او مي تواند در حضور عقيل به تفاخر پرداخته و فضيلت را بازيچه خود سازد، و حال آنكه او همان طور كه پدرانشان را مي شناخت مادرانشان را نيز مي شناخت. اينجاست كه به ياد درخواست برادرش علي - عليه السلام - از وي درباره يافتن زني كه دلاوران او را زاده باشند، پس از فقدان فاطمه بتول دخت گرامي پيامبر - صلي الله عليه و آله - مي افتيم.

همين آگاهي عميق نسبت به انساب و بزرگي جامعه شناسي عقيل است كه ريشه طيبه بني هاشم و امتداد آن تا ابراهيم خليل - عليه السلام - را در برابر وي قرار مي دهد و شرف و مجد خود و خاندان خويش را كما هوحقه در مي يابد. او برگزيدگان روي زمين و منتسبين به بني هاشم را خوب مي شناسد. همواست كه پسر عم خود محمد مصطفي - صلي الله عليه و آله - را درك مي كند.

مگر ابوطالب پدر عقيل نيست كه به عنوان حامي محمد - صلي الله عليه و آله - تعيين شده است و مكلف به حمايت از اوست؟

مگر عقيل و برادرانش نديده اند كه چگونه پدرشان به اندازه علاقه به تمام فرزندانش به تنهايي به محمد - صلي الله عليه و آله - عشق مي ورزد و با علاقه نمو او را نظاره مي كند؟

آري، عقيل محمد امين را از همان جواني درك مي كند و شاهد است كه چگونه اين مجسمه انسانيت براي كاري سترگ آماده مي گردد. او را درك مي كند و به رسالت او گواهي داده، تصديقش مي كند. و بدينسان است كه آگاهي عقيل از همان آغاز وي را متعهد به قبول حق و دفاع از آن در تمام مراحل زندگي مي كند و تسليم دعوت آزادي بخش پيامبر از ابتداي امر مي گردد.

عقيل به نفس خود اطمينان داشت، از شخصيتي قوي و صراحت رأي برخوردار بود. حاضر جواب، نترس و سليس بود. در پاسخگويي در نمي ماند و كسي نتوانست بر او عيبي بگيرد و يا نقصي را در او نشان دهد. اگر در او نقطه ضعفي مشاهده مي شد سر زبانها مي افتاد و بارها آن را به رخ وي كشيده سعي مي كردند از منزلت او بكاهند؛ بخصوص كه در آن زمان ارزشگذاري افراد براساس موضعگيريهاي آنان در قبال دعوت اسلامي صورت مي گرفت.

اگر در او نقطه تاريكي مي يافتند بر او تاخته، به احتجاج با او مي پرداختند و يا تاخير از اسلام آوردن را بر او عيب مي گرفتند. با توجه به اين نكته كه عقيل نقش بسيار فعالي را در آن روزگار ايفا كرد و دشمنان زيادي براي خود به وجود آورد، دشمناني كه مترصد ضربه زدن به او بودند و مي خواستند به هر شكلي به او انگي بزنند. ليكن مي بينيم هيچ كس بر عقيل نقصي وارد نساخته است.

به هر حال عقيل از اسلام آورندگان اوليه و از سابقين در اسلام بوده است ليكن بخاطر شرايط امنيتي و جو عمومي كفر در مكه، ايمان خود را مكتوم مي داشت.

عقيل از نزديكترين افراد به وحي آسماني و از روشن ترين مردم نسبت به شخص پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - و منزلت وي بوده است. همچنانكه از زندگي وي بر مي آيد كه از اولي الالباب و از مصاديق آيه شريفه ذيل بوده است:

قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب [2]

بگو (اي رسول خدا) آنانكه (مانند علي (ع) و شيعيان شاگرد مكتبش) اهل دانشند با مردم جاهل يكسانند (هرگز يكسان نيستند) منحصرا خردمندان عالم متذكر اين مطلبند (كه عالم و جاهل مساوي نيست).


پاورقي

[1] البيان و التبيين / جاحظ، ج 1، ص 215.

[2] سوره زمر، آيه 9.