بازگشت

مقدمه علامه باقر شريف القرشي


گمان نمي كنم شهري در خاورميانه در صحنه سياست جهاني، خطيرتر از كوفه بازي كرده باشد؛ زيرا اين شهر، مركز آگاهي سياسي و اجتماعي براي تمام ملتهاي مسلمان بوده است و از جمله فعاليتهاي بارز اين شهر، سرنگون كردن حكومت عثمان؛ بزرگ خاندان اموي و فعاليت قابل توجه براي انتخاب اميرالمؤمنين علي؛ پسر عم پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - به خلافت بود.

كوفه بزرگترين پشتيبان نظامي اسلام بود. و نيروهاي آزادي بخش اسلام در اين شهر متمركز شده بودند. و مجاهدان و فاتحين اقاليم در اين شهر گرد آمده و آماده آزاد كردن سرزمينهاي گوناگون از كفر و شرك بودند. همچنين كوفه از موقعيت استراتژيكي خاصي برخوردار بوده و مركز فعاليتهاي اقتصادي محسوب مي گشت، و بيشترين درآمد حكومت مركزي، از اين شهر تأمين مي شد، لذا مورد توجه خلفا بود.

اميرالمؤمنين - عليه السلام - اين شهر را مركز خلافت قرار داد و دارايي حكومت بدين شهر منتقل گشت.

امام؛ اميرالمؤمنين - پيشاهنگ عدالت اجتماعي - در اين شهر بود كه سياست درخشان خود را در جهت بسط مساوات عادلانه، الغاي تبعيض ‍ نژادي، از ميان برداشتن اختلافات موجود ميان جامعه اسلامي و به وجود آوردن فرصتهاي برابر، براي همه پياده نمود.

اين سياست بناي استواري از ملت را در كنار امام قرار داد و آگاهي اصيل و عميقي را در كوفه به وجود آورد. همين سياست بود كه روح تمرد و سركشي را عليه امويان طي حكومت خود بر عراق گسترش داد.

كوفه پس از جنگهاي دردناك كه به وسيله سودجويان عليه اميرالمؤمنين - عليه السلام - راه انداخته شده بود، دچار انحطاط و برگشت شد. مخالفين، جنگهاي جمل، صفين و نهروان را عليه اميرالمؤمنين - اولين پيشاهنگ حقوق بشر - راه انداختند. اين جنگها خردها را فلج ساخت و تمرد اجتماعي را باعث گشت. و حركت جامعه را دچار سستي كرد.

مجموعه اين عوامل، جامعه را از حركت در مسير حق بازداشت و آنان را در مقابل امام قرار داد، تا جايي كه تمرد كرده، خواستار توقف جنگي شدند كه در آستانه پيروزي در آن بود.

و در لحظه اي كه معاويه دشمن ناجوانمرد، در سراشيبي سقوط بود، نجاتش دادند و زشت ترين صحنه هاي تاريخ را آفريدند. و از اين لحظه - كه تلخ ترين لحظه اي است كه تاريخ اسلام با آن روبرو شده است - در جازدن امت اسلامي، عقب رفتن و حتي از دست دادن دستاوردهاي اسلامي آنان شروع شد و ظلم و جور و باطل معاويه، بر حق و عدالت امام اميرالمؤمنين - عليه السلام - پيروز گشت.

از آن پس، امام - عليه السلام - در كنار كوفه فرمان مي داد اما كسي اطاعت نمي كرد، سپاهيان را فراخواند ليكن پاسخي نمي شنيد! لشكر به راحتي رو كرده، از جهاد در راه خدا سرباز مي زدند. حضرت - عليه السلام - با رنجهاي متعدد دمساز گشته، جام زهر را جرعه جرعه سرمي كشيد تا آنكه دستي جنايتكار، حضرت را در محراب به شهادت رساند و حكومت امام، بدين گونه به سرآمد. روشن ترين حكومتي كه تاريخ اسلام به خود ديده بود.

حكومت امام به شكل قاطع و بنيادي، حقوق مظلومين و محرومين را مسلم دانست و با استبداد و سلطه گري به نبرد برخاست. و پرده هاي فريب اجتماعي را پاره نمود و افقهاي روشن و زيبايي در برابر تمام مردم و ملل جهان آشكار كرد.

امام - عليه السلام - اولين پرچمدار اين امت در تحقق اهداف بزرگ و كريمانه اش بود و او بود كه خطوط اين مسير را طرح كرد و راه اين پيكار مستمر را نشان داد.

پس از صلح امام حسن - كه براي حفظ خونهاي مسلمين صورت گرفته بود - حكومت به دست معاويه افتاد.كساني كه از آگاهي سياسي و شناخت شرايط، بي بهره هستند صلح امام را نادرست مي دانند، صلحي كه امامت تحت شرايط دشوار و سخت به آن تن داده بود. و خار در چشم، و استخوان در گلو، به شماتت اين و آن گوش مي داد.

اگر اين صلح نبود امت اسلامي دچار سيلي از مشكلات اجتماعي شده و تنها خداوند پيامد اين مشكلات را مي دانست و بس. پس از صلح، كوفه خوار، ذليل و آرزو از كف داده، در اختيار معاويه قرار گرفت. معاويه درصدد شكست و زبون كردن اين شهر برآمده، شرورترين حكام را به امارت كوفه فرستاد، كساني چون مغيرة بن شعبه و زياد بن ابيه، كه چشم ها را از كاسه درمي آوردند و بي گناه را به جاي مجرم مجازات مي كردند و آن را كه باقي مانده بود به جاي فرار موأخذه مي نمودند و با گمان و تهمت، مرتكب قتل مي شد.

اهل كوفه پس از گذشت اوقات مناسب، به فكر سرنوشت خود افتاده انگشت ندامت به دندان گزيدند و از آنچه با امام اميرالمؤمنين و فرزندش ‍ حسن -عليهماالسلام - كرده بودند، ابراز انزجار نمودند و در صدد جبران تفريط و جدايي طلبيها افتادند؛ مخفيانه نزد امام حسين - عليه السلام - رفته از او خواستند تا عليه معاويه شورش كند و رهبري حركت انقلابي كوفه را به عهده بگيرد. ليكن امام با توجه به شرايط سخت و دشوار آن زمان از قبول خواست اهل كوفه خودداري ورزيد. از جمله موانع قيام امام در آن زمان، قابليت، ديپلماتيك مكارانه معاويه و نعل وارونه زدن وي بود، باضافه آنكه بيت المال در اختيار معاويه بود و او مي توانست به كمك دارايي موجود در خزانه، دلها را بخرد و هر حركت عصيانگرانه را سركوب كند.

چون معاويه هلاك شد- در حالي كه براي يزيد بيعت گرفته بود - اهل عراق نفس راحتي كشيدند و پنداشتند حاكميت ظلم و جور در هم شكسته شده است، لذا رهبران كوفه تحت رهبري پيشواي بزرگ سليمان بن صرد خزاعي كنفرانسي ملي تشكيل دادند و در آن از مصائب وارده بر كوفه در زمان معاويه سخن ها گفتند و نتيجه گرفتند كه تنها راه بازگشت مجد و عظمت شهرشان، به حكومت رسيدن امام حسين - عليه السلام - مي باشد. پس هزاران نامه و دهها هيأت نمايندگي نزد امام فرستادند و حضرت را براي آمدن به كوفه ترغيب نمودند.

امام - عليه السلام - قبل از هر كار، لازم ديد نماينده اش را به سوي آنان گسيل دارد تا اوضاع را دريافته به وي گزارش كند. لذا نماينده بزرگش مسلم بن عقيل را - كه از بهترين تيرهاي تركش خاندان نبوت و از مراتب بالاي تقوا، علم و پرهيزكاري برخوردار بود - به نمايندگي به كوفه فرستاد.

ورود مسلم، اهل كوفه را دچار خوشحالي و سرور بزرگي كرد و آنان پشتيباني كامل خود را از وي اعلام داشتند. و هجده هزار تن با وي بيعت نمودند و اطاعت و جان نثاري خود را بيان داشتند. آنان براي آزادي كوفه از يوغ اسارت خاندان اموي و بازگشت خلافت اسلامي به اهل بيت عصمت و طهارت - كه قلب تپنده تن امت اسلامي است - تا پاي جان و اموال، بيعت كردند.

يزيد كه حساسيت قضيه را درك كرده بود و دريافت كه كوفه از پذيرش ‍ بيعت وي شانه تهي كرده است، امارت آن ديار را به ابن مرجانه جلاد سپرد. ابن زياد به مجرد رسيد به كوفه دستورات و احكام عرفي خاصي را صادر كرد و وباي ترس را در سراسر شهر پخش كرد. او هر مخالفي را بسرعت اعدام مي كرد و بذر ترس را در دل كوفيان مي كاشت. لذا كوفيان تمام خواسته هاي ديني و ملي خود را فراموش كرده، سر در لاك خود فرو بردند و ذليلانه تحت امر ابن مرجانه درآمدند!

از وقايع تأسف بار آن است كه ابن مرجانه، همين اهل كوفه را آماده و مسلح كرد تا با آزادي بخش خود مسلم بن عقيل بجنگد، همچنان كه آنان را براي نبرد با ريحانه پيامبر اكرم، امام حسين -عليه السلام - به كربلا روانه داشت. آنان نيز سيد جوانان اهل بهشت را به شهادت رساندند و مرتكب جنايت هولناك قتل خاندان عصمت و طهارت شدند. مانند اين فاجعه را تاريخ هرگز بياد ندارد و مانند آن را ضبط نكرده است.

اما اين كتاب به صورتي موضوعي و فراگير، به بررسي حوادث مي پردازد؛ بررسي دقيق و تحليل موشكافانه، از مختصات اين كتاب است. مؤلف به هر نشانه اي كه مي رسد در كنار آن مي ايستد و بر آن پرتو تحليل مي اندازد و واقعيت قضيه مسلم بن عقيل شهيد را آن چنان آشكار مي كند كه گويي خود وي، يكي از شاهدان اين فاجعه بوده است و مراحل متعدد اين ماجرا را به چشم خود ديده است. با خواندن اين كتاب از نحوه طرح مطلب و تازگي شيوه استنتاج و تحليل، دچار شگفتي شدم.

و اما درباره مؤلف كتاب، بايد بگويم كه او فرزندمان استاد محمد علي عابدين است كه فعاليت فكري خود را وقف خدمت به اهل بيت - عليهم السلام - نموده است. من در چهره او آينده درخشاني مي بينم. توفيق دادن خداي را زيبنده است كه به هر كس بخواهد از بندگان خود ارزاني مي دارد و هدايت در دست اوست و ما نيازمندان هميشگي رحمت او هستيم. باقر شريف القرشي نجف اشرف 1397 ه.ق 1977 م.