بازگشت

قيس بن عباد و اعتراض او بر پسر زياد


شعبي در كتاب خود روايت كرده كه پسر زياد روي بقيس بن عباد نموده گفت درباره حسين چه مي گوئي قيس گفت فرداي


قيامت جد و پدر و مادر حسين مي آيند و درباره او شفاعت مي كنند جد و پدر تو نيز حاضر شده و تو را شفاعت خواهند نمود پسر زياد بخشم آمده و امر كرد او را از مجلس بيرون كردند.

صاحب روضة الاحباب مي نويسد [1] پسر زياد بعد از زدن چوب سر مبارك را گرفته و بروي آن نگاه مي كرد ناگاه دستش لرزيد و آن سر منور به زانوي او فرود آمد و قطره ي خوني از آن بر ران آن ملعون چكيد و از جامه اش گذشته و ران او را سوراخ كرده از طرف ديگر در آمده و ران او مجروح شده هر چند كه آن را معالجه مي نمودند سودي نمي بخشيد و به حالت عفونت در آمده و آن را مشك مي ماليد تا از بوي عفونت آن ديگران متأذي نشوند و هنگامي كه ابراهيم بن مالك اشتر پسر زياد را كشت تشخيص لاشه او به آن شد كه از جثه اش بوي مشك استشمام مي شد.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ - روضة الاحباب.