بازگشت

اعتراض انس بن مالك و زيد بن ارقم بر پسر زياد


شيخ صدوق در امالي خود و شيخ ابن نما در مثيرالاحزان [1] مي نويسد: بروايت از انس بن مالك كه گويد من در مجلس عبيدالله پسر زياد بودم ديدم كه او چوب به لب و دندان حسين (ع) مي زد و مي گفت چه خوش لب و دنداني من به او گفتم دست از اين عمل زشتت بردار كه من ديدم همين جاي از دهان او را كه تو چوب مي زني رسول خدا مي بوسيد.

هم ابن نما از سعيد بن معاذ و عمر بن سهل روايت كرده كه آن دو در محضر عبيدالله بودند كه آن نانجيب خبيث با چوب به بيني و چشمان و دهان حضرت سيدالشهداء چوب مي زد، زيد بن ارقم برخاسته گفت پسر زياد چوب خود را از اين لب و دهان بردار كه من مكرر ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله دو لب خود را بر اينجا كه تو چوب مي زني گذاشته و آن را مي بوسيد زيد اين عبارت را به حالت گريه و نوحه مي گفت پسر زياد گفت خدا چشمان تو را بگرياند اي دشمن خدا اگر كه تو پير فرتوت نبودي كه خرفت


شده و عقلت رفته يقين كه گردنت را مي زدم پسر زياد گفت: يوم به يوم بدر يعني اين مكافات روز بدر است كه رسول خدا از ابوسفيانيان جمعي را كشت، زيد گفت پس بگذار براي تو حديثي بگويم كه خشم تو را زيادتر از اين كند و آن اين است كه من ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله حسن را بر ران راست خود نشانيد و حسين را بر ران چپ خود آن گاه دست بر سر هر يك گذارده فرمود: اني استودعكما و صالح المؤمنين پس چگونه است امانت نگاهداري تو از براي رسول خدا.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ ص 329.