بازگشت

ترجمه خطبه عليا حضرت فاطمه صغري


مجلسي در بحارالانوار ص 219 ج 10 اين خطبه را با سند آن روايت كرده و مي نويسد كه اين خطبه در احتجاج به اين سند مذكور است.

حمد و سپاس را به شماره ريگ ها و سنگريزه هاي وادي ها و بيابان و به ميزان و سنجش از عرش و افلاك تا عالم خاك مي ستايم او را و عقيده مند به او مي شوم و توكل بر او مي نمايم و گواهي مي دهم كه نيست معبودي سزاوار پرستش جز آن خداي يكتا كه براي او شريك و انبازي نيست و بر اينكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده او است و گواهي مي دهم كه فرزند او را در كنار شط فرات بدون گناه و خونخواهي سر بريدند بار خدايا ن پناه مي برم به تو از اينكه دروغي بر تو ببندم و يا تهمتي بر حضرتت بزنم و برخلاف آنچه فرستاده و رسول تو آورده از گرفتن پيمان از براي وصي و جانشين خود علي بن ابي طالب عليه السلام چيزي را از خود بگويم همان كسي كه حق او را غصب كردند و او را بدون تقصير و گناه در مسجد كوفه و خانه خدا كشتند همانطور كه ديروز فرزند او را كشتند در زمين كربلا مردمي كه به زبان مسلمان و بدل كافر بودند هلاك باد بر سر ايشان كه از او دفع ستمي در حيات وي ننمودند و نه بعد از وفات او رفع ظلمي نكردند تا اينكه خداي متعال او را نفسي پاك و پسنديده و كرداري ستوده با مناقب و بزرگواري معروف و روشن مطبوع و محبوب به جانب خود برد بطوريكه ملامت و ملامتگري و سرزنش و عيبجو و شناعت كاري او را از رويه حسنه خود باز نداشت و او را از كودكي براه اسلام هدايت فرمودي و تا بود بيرغبت بدنيا بود حرص و طمعي بر آن نداشت و مايل بر آخرت بود و در راه رضاي تو جهاد مي كرد و با دشمنان دين جنگها نمود و او را به ولايت خود اختياري نمودي و به راه راست هدايت كردي.

اما بعد اي مردم كوفه، اي اهل مكر و تزوير و كبر و نخوت بدانيد كه ما خانواده اي هستيم كه خدا ما را براي شما اسباب آزمايش قرار داد و شما را به ما در مورد امتحان و ابتلا در آورد و ابتلاي ما را نيكو و پسنديده گردانيد و ما امتحاني درست و


ستوده داديم و خداي تعالي علم خود را در ما بوديعت گذارد و مائيم خزانه علم او و گنجينه فهم او و گنجور حكمت و حجت اوئيم در زمين از براي بلاد و عباد او و خدا ما را به كرامت و بزرگواري خود گرامي داشت و ما را به نبي و پيغمبر اكرم خود محمد صلي الله عليه و آله بر بسياري از مخلوق خود تفضيل و برتري هويدا و آشكار عنايت فرمود پس از آن شما ما را تكذيب نموديد و تكفير كرديد و كشتن ما را روا و حلال شمرديد و اموال ما را مباح دانسته به غارت برديد و چنين انديشيد كه ما اولاد ترك و اسراي تاتار و كابليم چنانكه جد ما را پيش از اين كشتيد و خون هاي ما اهل بيت به واسطه كينه ديرين از دم شمشيرهاي شما مي چكد و از اين كردار شوم و رفتار ملوم خود چشم هاي شما روشن و دل هاي شما شادمان گرديد و اين افترائي از شما بود كه بر خدا بستيد و مكري است كه شما به كار برديد و خدا بهترين سزادهنده مكاران است هم اكنون شاد و فرحناك نباشيد و نفس خود را به جدل نيندازيد در اينكه خوبكاري كرده ايد از آن چه وارد نموده ايد يا خونهائيكه از ما ريخته ايد و يا اموالي كه از ما به دست شما آمده زيرا هر آنچه به ما وارد شده و مصيبت هاي بزرگي كه به ما رسيده و رزايا و صدماتي كه به ما وارد گرديده در كتاب خدا ثبت شده بود پيش از اينكه آن ها بر ما وارد شود و در علم خدا گذشته بود و به درستيكه اين بر خدا سهل و آسان است و تا اينكه تأسف و اندوه نخوريد بر آنچه از دست شما رفته و خوشحال نشويد از آنچه به شما داده و خدا دوست نمي دارد تمامي گردنكشان و متكبران را.

اي مردم كوفه هلاك باد بر شما هم اينك چشم به راه و منتظر لعن و عذاب خدا باشيد كه گويا بر شما وارد شده پي در پي از آسمان به شما نازل مي شود و خشم و غضب خدا شما را فرامي گيرد به سبب آنچه كرده ايد و مكافات و انتقام شما را از بعضي به بعض ديگر مي چشاند پس از ان در عذاب اليم و دردناك روز جزا و عرصه رستاخيز براي هميشه و دوام باقي خواهيد ماند به واسطه آن ستمها و بيدادي كه در حق ما نموديد، بدانيد و آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران و بيدادگران است.

واي بر شما اي اهل كوفه آيا مي دانيد به كدام دست ما را طعن و ضرب زديد و با كدام نفس به مبارزه و قتال ما شتافتيد و با كدام پا به جانب ما آمديد و با ما محاربه و جدال كرديد همانا كه دل هاي شما سياه شده و جگرهاي شما خشونت و غلظت يافته و بر فؤاد يا دل


سوزان و عواطف شما مهر بي خبري و غفلت زده شده و چشم و گوش شما را بسته اند كه بينا و شنوا نيستيد و شيطان شما را فريفته و بدام خود انداخته شما را به اين اعمال زشت وادار مي كند و پرده غفلت در پيش روي شما كشيده كه راه را از چاه نمي شناسيد.

هلاك بر شما اي اهل كوفه كدام خون بناحق از رسول خدا به گردن شما است و شما را طلب خوني است از او كه خونخواهي كنيد با آن مكر و ناروائي يا بيوفائي كه درباره برادر او علي بن ابي طالب جد من و اولاد او عترت پاك و برگزيدگان ابراز نموديد و بآن افتخار كرده و مي گوئيد:

ما علي و اولاد علي را با شمشيرهاي تيز و نيزه هاي بيداد كشتيم و زنان ايشان را مانند اسراي ترك و تاتار اسير كرديم و با آن ها مبارزه و جدال نموديم و چه مبارزه و جدالي!

اي خاك بر دهانت اي گوينده ياوه گو و بشكند دهان و دندان تو كه افتخار مي كني بكشتن كساني كه خدا ايشان را پاك و مزكي و طيب و طاهر فرموده و هرگونه رجس و پليدي را از ايشان برده پس خشم خود را فرونشان و مانند سگ بر سر دو پاي خود بنشين همانطور كه پدرت مي نشست و جز اين نيست كه هر كس مي بيند پاداش آنچه را كرده و سزاي او را برابر وي مي گذارند شما بر ما حسد برديد واي بر شما و حسد شما بر آن چيزي است كه خدا ما را بر شما برتري داده.

پس گناه ما چيست كه روزگار درياي ما را مواج و جوشان كرده و درياي شما را ساكن و بي آب گردانيده كه دغموص را در خود فرونمي گيرد اين است فضل و بخشايش خدا كه به هر كس بخواهد مي دهد و خدا است صاحب فضل و بخشش بزرگ و بي منتها و كسي كه خدا براي وي نور و روشني قرار نداده پس از براي او نوري نيست و در تيرگي و ظلمت باقي خواهد بود «انتهي».

سيد در لهوف مي نويسد [1] :

نانجيبي از اشقياء در آن وقت بعنوان مفاخرت گفت:



نحن قتلنا عليا و بني علي

بسيوف هندية و رماح



و سبينا نسائهم سبي ترك

و نطحنا هم فاي نطاح




يعني ما كشتيم علي و اولاد علي را با شمشيرهاي هندي و نيزه ها و اسير كرديم زنان ايشان را بمانند اسير ترك و شاخ بشاخ شديم با ايشان چه شاخ بشاخ شدني بايد به اين ناكس نانجيب گفت اي بدبخت شقي آيا مفاخرت و مباهات مي كني بقتل آن كسي كه خداي سبحان ايشان را برگزيده و پاك و مطهر گردانيده و از آن ها رجس و پليدي را برده و در انديشه خود نمي گذراني كه اين بيهوده گوئي و ياوه سرائي تو به زودي طوقي از آتش شده و بگردنت خواهد افتاد و لجامي از زبانيه جهنم گرديده و دهانت را با آن لجام مي كنند.

سيد مي نويسد: [2] در اين اثنا صداي مردم به گريه و ناله بلند شد و گفتند: حسبك يا ابنة الطيبين فقد احرقت قلوبنا و انضجت نحورنا و اضرمت اجوافنا

يعني كافي است تو را اي دختر پاكان كه دل هاي ما را آتش زدي و گلوهاي ما را به فشار آوردي و آتش به درون ما افروختي.


پاورقي

[1] لهوف ص 67- چاپ بغداد.

[2] لهوف سيد ص 67 چاپ نجف.