بازگشت

خبر مسلم جصاص درباره ورود اهل بيت اطهار به كوفه


مجلسي در بحارالانوار ج 6 و ديگر ارباب مقاتل از مسلم جصاص (گچ كار) روايت نموده اند كه گويد پسر زياد مرا به تعمير قسمتي از دارالاماره كوفه واداشته بود در اثناي كار صداي هياهوئي شنيدم كه از اطراف محلات مي رسيد از شاگرد خود پرسيدم كه اين سر و صدا چيست گفت بطوريكه مي گويند شخصي خارجي بر يزيد خروج كرده و او را با همراهان و فرزندانش كشته اند و اكنون سرهاي ايشان را با عيال و اطفال او كه اسير نموده اند به شهر كوفه آورده اند.

مسلم گويد: من از شنيدن اين خبر پاي از سر ندانسته شاگرد را به كاري واداشته خود را به كناري كشيده و لطمه اي سخت بر سر و صورت خود زدم پس از آن سر و صورت خود را از گچ و خاك شسته بيرون آمدم بلشگر پسر سعد برخورد نمودم و در اين اثنا سرهاي شهدا را ديدم كه بر سر نيزه ها قرار داده بودند و چهل محمل بر چهل شتر گذارده مي راندند و حضرت علي بن الحسين را ديدم كه بر شتري لاغر سوار غل جامعه در گردن و خون از زير زنجير بر گردنش روان بود و اين اشعار را مي خواند:



يا امة السوء لا سقيا لربعكم

يا امة لا تراعي جدنا فينا






لو اننا و رسول الله يجمعنا

يوم القيمه ما كنتم تقولونا



تسيرونا علي الاقتاب عادية

كاننا لم نشيد فيكم دينا



بني امية ما هذا الوقوف علي

تلك المصائب لا تلبون داعينا



تصفقون علينا كفكم فرحا

و انتم في فجاج الارض تسبونا



اليس جدي رسول الله ويلكم

اهدي البرية من سبل المضلينا



يا وقعة الطف قد اورثتني حزنا

و الله يهتك استار المسيئينا



من ديدم كه مردم كوفه بر اطفال اهل بيت رقت مي نمودند و از در و بام نان و خرما به آن ها مي دادند كودكان گرفته بر دهان مي گذاشتند حضرت ام كلثوم آن نان ها و خرما را از آنان گرفته و به دور مي افكند و مي فرمود: يا اهل الكوفه ان الصدقة علينا حرام زن هاي كوفه بر ايشان زار زار گريه مي كردند در اين اثنا ام كلثوم سر از محمل در آورده فرمود: ضه يا اهل الكوفه تقتلنا رجالكم و تبكين لنا نساؤكم و الحاكم بيننا و بينكم الله يوم فصل القضاء.

در اين بين هياهوئي عظيم برپا شد و سرهاي شهداء را كه بالاي نيزه ها بود آوردند و پيش روي همه سر حضرت سيدالشهدا حسين بن علي (ع) بود و هو رأس زهري قمري اشبه الخلق برسول الله ص و لحيته كسواد الشبح قد اتصل بها الخضاب و وجهه دارة قمر طالع و الريح تلعب بها يمينا و شمالا زينب مظلومه وقتي كه اين سر مطهر را ديد بي اختيار شده سر خود را به چوبه جلوي محمل زد چنانكه خون از زير مقنعه اش فروريخت و فرمود:



يا هلالا لما استتم كمالا

غاله خسفه فابدا غروبا



ما توهمت يا شقيق فؤادي

كان هذا مقدرا مكتوبا



يا اخي فاطم الصغيرة كلم

ها فقد كاد قلبها ان يذوبا



يا اخي قلبك الشفيق علينا

ماله قد قسي و صار صليبا



يا اخي لو تري عليا لدي الا

سرمع اليتم لا يطيق وجوبا



كلما اوجعوه بالضرب نادا

ك بذل يفيض دمعا سكوبا



يا اخي ضمه اليك و قربه

و سكن فؤاده المرعوبا



ما اذل اليتيم حين ينادي

بابيه و لا يراه مجيبا




ابي مخنف در مقتل خودش مي نويسد [1] حريم پيغمبر (ع) را به كوفه وارد كردند و حضرت علي بن الحسين (ع) سوار بر شتر بي جهاز بود در حالتي كه خون از ران هاي شريفش جاري بوده و مي گريست و مي فرمود. المقرم [2] در مقتل خودش مي نوسيد: حضرت علي بن الحسين (ع) بر شتري نحيف در حالتي كه غل جامعه بگردن داشت و دست هاي او را به گردنش بسته بودند و از رگهاي گردنش خون جاري بود اين ابيات را مي فرمود:



يا امة السوء لا سقيا لربعكم

يا امة لم تراع جدنا فينا



لو اننا و رسول الله يجمعنا

يوم القيمة ما كنتم تقولونا



تسيرونا علي الاقتاب عارية

كاننا لم نشيد فيكم دينا



يعني اي بدترين ملت كه خداوند رحمت خودش را از شما ببرد اي امتي كه حرمت جد ما را درباره ما مراعات ننموديد آيا در روز قيامت كه خدا ما را با رسول خدا و شما در يك جا جمع كند شما چه جواب خواهيد گفت هم اكنون ما را بر شتران برهنه بي جهاز بشهرها مي گردانيد گويا كه ما در ميان شما اساس و بن دين را استوار ننموديم: در مقتل ابي مخنف است [3] .



بنوامية ما هذا الوقوف علي

تلك المصائب لم تصفو الداعينا



و تصفقون علينا كفكم فرحا

و انتم في فجاج الارض تردونا



اليس جدي رسول الله ويلكم

اهدي البرية من سبل المضلينا



يا وقعته الطف قد اورثتني كدا

و الله يهتك استار المضلينا



آنگاه اشاره به طرف مردم نموده و فرموده اسكتوا و آن گاه كه همگي خاموش گرديدند حمد و ثناي الهي را به جا آورده و صلوات بر پيغمبر اكرم فرستاده پس از آن فرمود:

ايها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فانا علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب انا ابن المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا تراث انا ابن من انتهك حريمه و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبي عياله انا ابن من قتل صبرا و كفي بذلك فخرا ايها الناس ناشدتكم بالله هم تعلمون انكم كتبتم الي ابي و خذلتموه و اعطيتموه من انفسكم العهد و الميثاق و البيعة و قاتلتموه و خذلتموه فتبا لكم لما قد متم لانفسكم و سوءة


لرأيكم باية عين تنظرون الي رسول الله اذ يقول لكم قتلتم عترتي و انتهكتم حرمتي فلستم من امتي.

يعني اي گروه مردم هر كس كه مرا شناخته كه در حقيقت شناخته و هر كس كه مرا نمي شناسد پس منم علي پسر حسين بن علي بن ابي طالب منم آنكسيكه هتك حرمت او نمودند و سلب نعمت از وي كردند و مال و منال او را به غارت بردند و عيال او را اسير كردند منم پسر آن كسيكه در كنار شط فرات او را با لب تشنه سر بريدند بدون حق و حساب از طلب خوني يا ارث و ميراثي، منم پسر آن كسيكه او را به زجر و صدمت يا تقليل صبر كشته و همين فخر براي ما كافي است.

اي گروه مردم من شما را به خدا قسم مي دهم آيا مي دانيد كه شما به پدرم نامه ها نوشتيد و او را فريفتيد و به او وعده ها و پيمان ها از طرف خودتان داديد و با او بيعت نموديد پس از آن با او مقاتله و كارزار كرديد و او را خوار گرفتيد هلاك از براي شما با آنچه كه از براي آخرت خودتان فرستاديد و چقدر رأي و عقيده شما بدو ناپسند بود آيا با كدام چشم بروي رسول خدا نگاه خواهيد كرد آن گاه كه بفرمايد عترت مرا كشتيد و هتك حرمت من نموديد پس شما از امت من نيستيد.

در اين اثنا صداي مردم بگريه بلند شده هاي هاي گريستند و گفتند هلاك شديد و ندانستيد پس از آن امام عليه السلام فرمود: رحم الله امرء قبل نصيحتي و حفظ وصيتي في الله و في رسوله و اهل بيته فان لنا في رسول الله اسوة حسنه.

يعني خدا بيامرزد آن كسي را كه نصيحت مرا بپذيرد و وصيت مرا حفاظت كند درباره خدا و رسول و اهل بيت او زيرا كه از براي ما با رسول خدا پيروي و اقتدائي پسنديده و نيكو است پس از آن همگي مي گفتند يابن رسول الله ما مي شنويم و اطاعت مي كنيم و حافظ و نگاهبان ذمه شما هستيم و از شما كناره گيري نمي كنيم، دوري از شما نخواهيم كرد اكنون هر امري به ما داري بفرما خدا تو را رحمت كناد كه ما دشمنيم با دشمن تو و دوستيم با دوست تو بيزاري مي جوئيم از كسانيكه به شما و ما ستم نمودند و يزيد را دستگير مي نمائيم امام عليه السلام در جواب ايشان فرمود:

هيهات هيهات ايتها الغدرة المكرة حيل بينكم و بين شهوات انفسكم اتريدون ان


تأتوا الي كما اتيتم الي آبائي من قبل كلا و رب الراقصات فان الجرح لما يندمل قتل ابي بالامس و اهل بيته معه و لم ينسني ثكل رسول الله و ثكل ابي و بني ابي و وجد بين لهتي و مرارته بين حناجري و خلقي و غصصه تجري في فراش صدري و مسئلتي ان لا تكونوا لنا و لا علينا.



رضينا منكم رأسا برأس

فلا يوم لنا يوم علينا



تمامي اين خطب در لهوف سيد بن طاوس و مثيرالاحزان ابن نما و كتبي ديگر مسطور گرديده است، يعني دور است دور است آنچه را كه مي گوئيد اي مردم حيله باز مكار كه حيله و مكر بين شما و خواهشهاي نفساني شما حايل و مانع شده آيا خواهان آنيد كه درباره ي من همان كنيد كه درباره پدرم پيش از اين كرديد نه چنين است قسم به آن خدائي كه پروردگار تمامي متحركات است كه بر جراحات ما هنوز مرهم گذاشته نشده و شهادت پدرم با اهل بيت و ياران او در روز گذشته فراموش نشده و داغ دل رسول خدا و پدرم و پسران پدرم التيام نيافته و به خدا قسم كه هنوز مصيبت ايشان ورد زبان ما است و تلخي آن مصائب بين حنجره و حلق ما در جريان است و غصه آن فضاي سينه ما را به فشار و اضطرار دارد و خواهش من اين است كه نه با ما باشيد و نه بر ما پس از آن فرمود:



لاعز و ان قتل الحسين و شيخه

قد كان خيرا من حسين و اكرما



فلا تفرحوا يا اهل كوفان بالذي

اصيب حسين كان ذالك اعظما



قتيل بشط النهر روحي فداؤه

جزاء الذي ارداه نار جهنما



يعني تعجبي نيست از بي حيائي و بيوفائي شما اي مردم كوفه اگر كه حسين و پدر او كه از حسين بهتر و بزرگوارتر بود كشته شدند پس شادماني نكنيد اي مردم كوفه به آنچه كه به حسين رسيده همان حسين كه تشنه لب او را در كنار شط فرات شهيد كرديد و روح من فداي او باد و پاداش كساني كه به او اين مصيبت را وارد آوردند آتش جهنم خواهد بود.

تبصره - اينجا است كه بيانات فصيح و رساي امام سجاد (ع) با حالت اسارتي كه داشت و دست و گردن او مغلول و بسته بغل جامعه بود در حالت ضعف و ناتواني ظاهري با نيروي راسخ و عزم و استقامت مقام امامت و حجت الله بودن بر خلق مظالم و بيداد پسر


زياد و يزيد پليد را بروي دائره ريخته و پيمان شكني مردم كوفه و بي وفائي آن ها را به رخ و ديدگانشان كشيده از اين گفتار آتش به دل و جان شنوندگان زد و چشمان ايشان را از خواب غفلت را كه تا آن وقت بر ايشان مسلط شده بود بيدار نمود و تازه فهميدند كه آب از سر ايشان گذشته و خسارت دو جهاني گريبانگير آن ها گرديده و دست ايشان از هر چاره كوتاه و چراغ عدل را خاموش و آتش ظلم و بيداد را به اطراف خود مشتعل و خويشتن بايستي كه در ميان آن بسوزند و كسي دل سوز و دادرس و رافع ستم و بيداد از خود نداشته باشند و ساختگي با پسر نانجيب زياد و تمكين و تسليم در برابر چنين دژخيم عجيب چيزي است كه خود براي خود به پاي كار آوردند و تنها گذاشتن جناب مسلم بن عقيل و گرد آمدن زير پرچم پسر زياد جز اين نتيجه نخواهد داد و آنگهي آن قدر تحمل و سكوت و خونسردي و بي اعتنائي به وخامت كار البته پايان امر بايد به چنين جا منتهي شود كه دشمن چيره شده و با جنبش قاسرانه و نيروي كاسرانه بهدست يك عده اشرار و گرسنگان بي سر و پا و رياست و سركردگي چند تن از اراذل و دين باختگان طمع كار جاه طلب و ناپاك زادگان بي آئين بناي دين را متزلزل و بقتل پيشواي دين و راهنماي طريق حق كه براي هدايت و ارشاد و دفع ستم و بيداد ايشان از منازل بعيده و به وادي و مراحل صعب و خطرناك خود را به نزديك و بالاي سر ايشان رسانيده اينگونه جنايات بي سابقه و لا حقه كردن نظير آن را نديده و نخواهد ديد مبادرت نمايند و نسبت به عيال و اطفال او كه نازپروردگان حجر رسالت و تربيت شدگان آغوش و دامان عصمت و طهارت بودند چنين فجايع بي قرين و مانند را منظور دارند از همين جا است كه كوس رسوائي خاندان اموي زده شده و بناي كاخ ستم و بيداد معاوية بن ابي سفيان و بازماندگان او متزلزل و به مردم دنيا ثابت و محقق گرديد كه اين شجره خبيثه را منظوري جز اخلال امور ديني و بهمزدن اساس شريعت و آئين حضرت خاتم النبيين نبوده و به نام دين اين لطمه و صدمه عجيب را به عالم اسلام و مسلمين زدند.

نه تنها امام سجاد (ع) تار و پود بنيان فساد آل ابي سفيان را در بازار كوفه با آن حالت اسيري و دستگيري به باد داد بلكه عصمت كبري دختر رشيد اميرالمؤمنين حضرت زينب مظلومه سلام الله عليها و علي ابيها با آن شجاعت علوي و فصاحت و بلاغت


مرتضوي در حالت جگرسوختگي و فرسودگي و اسارت و فشار و اضطرار به نام رياست و سالاري اسراي ستمديده و داغديدگان تازه وارد تماشاچيان بي عاطفه و دور از حق و بيخبران از چگونگي حادثه را به طوري با بيانات غرا و كلمات انذار و تخويف خود بيدار فرمود كه از همين جا تيغ هاي انتقام تيز و گفتار آتشين آن بانوي باعظمت و جلال انقلاب و رستاخيز عظيم خونخواهي و طلب ثار را باعث گرديده و در قلوب توابين و آنانكه درد دين داشتند بذر انتقام پاشيده و به فكر چاره و تدبير برآمدند و مشاعل شب افروز جهان دين كه شب گذشته خاموش شده بود ديگر بار به جرقه دل سوخته اين معصومه مظلومه و همراهان ما سوره و دستگير او مشتعل گرديده و شراره آن بطوري دامنه گرفت كه تا دامان قيامت ديگر اين آتش خاموش شدني نخواهد بود و آن تن به زير بار مصائب دادن و تحمل ناملايم نمودن و سر و جان و جوانان تسليم كردن چنين نتيجه فوري را از خود داده و غلبه حق را بر باطل باندك وقتي واضح و آشكارا نمود كه الاسلام يعلو و لا يعلي عليه.

چه خوب گفته:



ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند




پاورقي

[1] مقتل ابي‏مخنف ص 99.

[2] المقرم ص 209 بحارالانوار جلد دهم ص 219 - ناسخ التواريخ ج 6 ص 224.

[3] مقتل ابي‏مخنف ص 101 - لهوف سيد ص 68.