بازگشت

احوال آل الله و اهل بيت اطهار بعد از آتش زدن خيمه ها و مشاهده قتلگاه


اهل بيت اطهار بعد از غارت و نهب خيام طاهره و آتش زدن خيمه ها بحالت حيرت و آشفتگي سراسيمه و حيرت زده به هر طرف آواره و سرگردان شده و مانند غزالان رميده از صياد آن آهوان حرم عصمت و طهارت اشك حسرت از ديدگان ريزان و در آن بيابان پرآشوب حيران و بي سر و سامان مانده راه به جائي نداشتند و فريادرسي جز خدا براي آن درماندگان نبود پسر سعد با كمال بيشرمي آن منظره رقت بار را مي ديد و گويا كه از قساوت دل و بي حيائي ابدا حالت تأثر در خود راه نمي داد و آن نانجيب مردم هم به آن دلسوخته گان بي سر و سامان و غارت زدگان و اسيران هيچگونه اظهار ترحم و تفقدي نمي نمودند گوئيا كه رحم و عاطفه از ميان همه ايشان رفته بود، با اين حالت اهل بيت رسول الله سراسيمه و آشفته احوال از خيمه هاي نيم سوخته در آمده سر و پاي برهنه خود را به جانب قتلگاه نزديك نمودند و از مشاهده آن اجساد بي سر و تن هاي به خون آغشته و عريان بر سر و صورت خود زده همي روي مي خراشيدند و ناله هاي سوزناك از جگر مي كشيدند فرياد و فغان دلخراش آن بيكسان تمام آن بيابان را پر از سوز


و اندوه و ماتمكده و عرصه محنت و الم نشان مي داد در اين اثناء ام المصيبة حضرت زينب مظلومه سلام الله عليها با دلي سوزان و جگري از آتش مرگ ياران و برادران كباب و بريان همي مي گريست و آن درياي صبر و تحمل و دنياي حلم و وقار غم هاي دروني خود را به اظهار اين گفتار آشكار نموده و مي فرمود: [1] .

وا محمداه صلي عليك مليك السماء هذه حسين مرمل بالدماء مقطع الاعضاء بناتك سبايا الي الله المشتكي و الي محمد المصطفي (ص) و الي علي المرتضي و الي حمزة سيدالشهداء وا محمداه هذا حسين بالعراء يسقي عليه ريح الصبا قتيل اولاد البغايا يا حزناه يا كرباه اليوم مات جدي رسول الله يا اصحاب محمداه هؤلاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا سيد مي نويسد در روايت ديگر است كه مي فرمود: يا محمداه بناتك سبايا و ذريتك مقتلة تسقي عليهم ريح الصباء و هذا حسين مخروز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء بابي من اضحي عسكره في يوم الاثنين نهبا بابي من فسطاطه مقطع الفري بابي من لا هو غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي بابي من نفسي له الفداء بابي المهموم حتي قضي بابي العطشان حتي مضي بابي من شيبه تقطر بالدماء بابي من جده محمد المصطفي بابي من جده رسول الله السماء بابي من هو سبط نبي الهدي بابي محمد المصطفي بابي خديجة الكبري بابي عليا المرتضي بابي فاطمة الزهراء سيد النساء بابي من ردت له الشمس حتي صلي. ترجمه اين عبارات جگرسوز و بيانات و گفتار دلخراش كه هنوز از اثر آن آتش به جان شنوندگان و شراره اخگر به مغز استخوان هر انساني مي زند اين است كه: يا محمد اي كسي كه آفريننده و اختياردار آسمان بر تو درود و رحمت نثار مي كند اين است حسين كه پيكر پاكش به خون آغشته و بدن چاك چاكش بروي خاك افتاده و اينها هستند دختران اسير و دستگير تو كه شكايت خود را به درگاه اله مي نمايند و استغاثه آن ها به محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و به علي مرتضي عليه السلام و حمزه سيدالشهداء بلند است يا محمد اين است حسين تو با بدن برهنه و عريان بروي ريگ هاي گرم بيابان كربلا افتاده و قتيل زنازادگان بي پرواست و لب تشنه سر از تن او جدا شده اي آه اي افسوس اي غم و اي اندوه و الم گويا امروز است كه جد من رسول خدا از دنيا رفته اي اصحاب رسول خدا اينان


ذراري مصطفي و جگر گوشه هاي پيغمبر خدا هستند كه در دست دشمنان بي حيا اسير گرديده و آن ها را مانند اسراي كفار به هر طرف مي راند.

يا محمد اين ها دختران تواند كه اسير دست اعدا شده اند و اينان ذراري و فرزندان تواند كه كشته و به خون خود آغشته شده و باد صبا بر بدن هاي نازنين برهنه و عريان ايشان مي وزد. اين است حسين تو كه سر منورش را از قفا بريده اند و عمامه و رداي او از تن و بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت و غنيمت برده اند پدر و مادرم فداي آن كس كه سپاه و ياران جان نثار او را در روز دوشنبه با سراپرده جلالش به نهب و غارت بردند پدر و مادرم فداي آن شهيدي كه خيمه و خرگاه عظمت و شوكتش را طناب بريده و نگونسار نمودند، پدر و مادرم فداي آن مسافر غايبي كه اميد بازگشت به او نيست و چاك چاك بدني كه جاي درستي در تن او از براي معالجه و مرهم نيست پدر و مادرم فداي آن كسي كه جان من به خصوص فداي او بايد. پدر و مادرم فداي آنكس كه در درد و غم و محنت و الم بود تا جان سپرد. پدر و مادرم فداي آن كسي كه با لب تشنه از اين جهان رفت. پدر و مادرم فداي آنكس كه محاسن شريفش به خون سرش خضاب گرديد و از موي محاسن پاكش خون سر مي چكيد پدر و مادرم فداي آن كسي كه جد او رسول و فرستاده خداي آسمان ها است. پدر و مادرم فداي آن كسي كه او پاره تن و سبط نبي هدي و رسول راهنماي به حق بود. پدر و مادرم به فداي محمد مصطفي و خديجه كبري و علي مرتضي و فاطمه ي زهرا سيده زنان جهان پدر و مادرم به فداي كسي كه آفتاب براي او برگشت تا اينكه نماز گذارد.

از اين بيانات جانسوز و گفتار دلخراش كساني كه آشنا باهميت اين قضيه و عظمت اين داهيه ي عظمي هستند ملتفت خواهند شد كه اين مخدره محترمه چگونه با اين مصيبت عجيب و حادثه غم انگيز برابر شده و در سر نعش برادر برهنه پيكر و بدن بيسر سالار و سرور خود به جاي اشك، خون از ديدگان مي ريزد و با وجود اين محنت و ماتم بنيان كن آن مخزن علم و گنجينه حلم و بردباري خودداري نموده و اگر نه وصيت برادر با جان برابر عزيزش بود بايستي كه در مقابل اين مشاهدات طاقتش طاق و عنان صبوري و تحمل را به كلي از دست داده باشد و ليكن آن عقيله جليله و آن عالمه


غير متعلمه مانند جد و پدر و برادر و مادر بزرگوارش خود را تسليم رضاي پروردگار نموده و تحمل و طاقتي به خرج داد كه جميع ساكنين سموات را از توانائي و پايداري واستقامت و صبر و بردباري خود مات و متحير گردانيد و در تمام زنان اولين و آخرين احدي را چنين توانائي و طاقت و عظمت و بزرگواري و صبر و تحمل در برابر مصائب و بلا در خور و مقدر نبود.

اغلب مقاتل نويسان اين بيانات جگرخراش آن مظلومه ستمرسيده را در كتاب هاي خود با مختصر تفاوت عباراتي درج نموده اند و اين منظره جانگداز يكي از مهمترين مناظر غم انگيز و جانسوز وقعة الطف به شمار مي آيد و اغلب گويندگان مراثي واقعه قتلگاه را با شعار حزين و گفتار سوزناك و آتشين به نظم آورده اند از جمله مرحوم ميرزا كوچك وصال شيرازي رحمه الله اين مرثيه دلسوز را به نظم در آورده كه نگارنده آن را براي تأثر خوانندگان در اينجا درج مي نمايد:



زينب چه ديد پيكري اندر ميان خون

چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون



بيحد جراحتي نتوان گفتنش كه چند

پامال پيكري نتوان گفتنش كه چون



خنجر در آن نشسته چو شهپر كه در هما

پيكان در او دميده چه مژگان كه از جفون



گفت اين به خون طپيده نباشد حسين من

اين نيست آنكه در بر من بود تاكنون



يكدم فزون نرفت كه رفت از كنار من

اين زخم ها به پيكر او چون رسيده چون



گر اين حسين قامت او از چه بر زمين

ور اين حسين رايت او از چه سرنگون



گر اين حسين من سر او از چه بر سنان

ور اين حسين من تن او از چه غرق خون؟






يا خواب بوده ام من و گم گشته است راه

يا خواب بوده آنكه مرا گشته رهنمون



ميگفت و مي گريست كه جانسوز ناله ي

آمد ز حنگر شه لب تشنگان برون



كاي عندليب گلشن جان آمدي بيا

ره گم نگشته خوش بنشان آمدي بيا



آمد به گوش دختر زهرا چو اين خطاب

از ناقه خويش را بزمين زد باضطراب



چون خاك جسم پاك برادر ببر گرفت

بر سينه اش نهاد رخ خود چه آفتاب



گفت اي گلو بريده سر انورت كجاست

وز چيست گشته پيكر پاكت به خون خضاب



اي مير كاروان گر آرام نيست خير

ما را ببر بمنزل مقصود و خوش بخواب



من يك تن ضعيفم و يك كاروان اسير

وين خلق بي حميت و دهري پر انقلاب



از آفتاب پوشمشان يا ز چشم خلق

اندوه دل نشانمشان يا كه التهاب؟



زين العباد را ز دو آتش كباب بين

سوز تب از درون و برون سوز آفتاب



گر دل بفرقت تو نهم كو شكيب و صبر

ور بي تو رو به شام كنم كو توان و تاب؟



دستم ز چاره كوته و راه دراز پيش

نه عمر من تمام شود نه جهان خراب






لختي چه باد برادر خود شرح راز كرد

رو در نجف نمود و در شكوه باز كرد



كاي گوهري كه چون تو نپرورده نه صدف

پروردگانت زار و تو آسوده در نجف



داري خبر كه نور دو چشم تو شد شهيد

افتاد شاهباز تو از شرفه ي شرف



تو ساقي بهشتي و كوثر بدست تست

وين كودكان زار تو از تشنگي تلف



اين اهل بيت تست بدينگونه دستگير

اي دستگير خلق نگاهي به اين طرف



نگارنده در اين مورد زياده مناسب ديد اشعار جانسوز محتشم كاشاني را كه ضمن دوازده بند خود به نظم آورده وارد سازد تا توجه و تأثر خوانندگان را از اين مصيبت دلگداز بيشتر نمايد. مرحوم محتشم مي گويد:



در حربگاه چون ره آن كاروان فتاد

شور نشور واهمه را در گمان فتاد



هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فكند

هم گريه بر ملايك هفت آسمان فتاد



هر جا كه بود آهوئي از دشت پا كشيد

هر جا كه بود طايري از آشيان فتاد



شد وحشتي كه شور قيامت به باد رفت

چون چشم اهل بيت بر آن كشتگان فتاد



هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد

بر زخم هاي كاري تير و سنان فتاد



ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان

بر پيكر شريف امام زمان فتاد






بي اختيار نعره ي هذا حسين از او

سر زد چنانكه آتش از او در جهان فتاد



پس بازبان پر گله آن بضعة الرسول

رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول



اين كشته ي فتاده بهامون حسين تست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين تست



وين نخل تر كز آتش جان سوز تشنگي

دود از زمين رسانده بگردون حسين تست



اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست



اين خشك لب فتاده ي ممنوع از فرات

كز خون او زمين شده جيحون حسين تست



اين غرقه ي محيط شهادت كه روي دشت

از موج خون او شده گلگون حسين تست



اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه

خرگاه از اين جهان زده بيرون حسين تست



اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين

شاه شهيد نا شده مدفون حسين تست



پس روي در بقيع و به زهرا خطاب كرد

مرغ هوا و ماهي دريا كباب كرد



كاي مونس شكسته دلان حال ما ببين

ما را غريب و بي كس و بي اقربا ببين



اولاد خويش را كه شفيعان محشرند

در ورطه ي عقوبت اهل دغا ببين






در خلد بر حجاب دو كون آستين فشان

وندر جهان مصائب ما برملا ببين



ني ني در آچه ابر خروشان به كربلا

طوفان سيل فتنه و موج بلا ببين



تن هاي كشتگان همه در خاك و خون نگر

سرهاي سروران همه بر نيزه ها ببين



آن تن كه بود پرورشش در كنار تو

غلطان به خاك معركه ي كربلا ببين



يا بضعة الرسول ز ابن زياد داد

كو خاك اهل بيت رسالت بباد داد



چنانكه ارباب مقاتل نوشته اند وقتي كه آل الله و اهل بيت رسول الله را از قتلگاه عبور دادند آن زنان بي پناه و اطفال بي گناه هر يك بر اشتران بي جهاز و يا بر محملهاي شكسته به حالت اسيري و دستگيري بودند امام سجاد حضرت زين العباد عليه و علي آبائه السلام را با حالت رنجوري و ضعف بيماري دست و پا سبته و به زير شكم شتر پيوسته بودند و آن بيمار تبدار را نگذاشتند پياده شود و خود را بر سر نعش پدر بزرگوار و ساير شهدا فرود آورد و چون آن بدن چاك چاك عريان غرقه به خون را مشاهده فرمود نزديك بود كه روح از بدن شريفش مفارقت كند حضرت ام المصيبة زينب خاتون سلام الله عليها كه آن حالت را در برادرزاده عزيزش ديد با آن دنياي مصيبت و الم و تأثر بي شمار كه سراسر وجود آن مظلومه معصومه را فراگرفته بود حلم و بردباري را بر خود قرار داده و درصدد تسلي احوال و دلجوئي و استمالت آن عليل بيمار برآمد و به سخنان تسليت انگيز و دلداري و صبر و حسن عاقبت و خير خاتمت آن بزرگوار را آرامش و راحت خيال داد.

سپهر در ناسخ التواريخ مي نويسد [2] : حضرت سيد سجاد را غل جامعه بر گردن


نهادند در حالتي كه آن حضرت را از شدت بيماري جز توانائي اندك نبود و هر دو پاي


مباركش را از زير شكم شتر بيكديگر پيوستند كه مبادا از پشت شتر به زمين افتد و اسرا


را مانند اسيران ترك و روم به راه انداختند و از ابن قولويه در كتاب كامل از فرموده حضرت سيد سجاد روايت كرده كه آن بزرگوار فرمود در يوم الطف هنگامه درهاي غم و محنت و ابواب مصيبت ها بروي ما گشوده شد من پدرم را كشته و در خاك و خون آغشته ديدم و نيز برادران و بني اعمام و فرزندان پدر را تمامي شهيد و مقتول مشاهده نمودم همچنين زنان و خواهران را مانند اسراي روم و ترك ديدم مشاهده اين منظره به طوري بر من سخت و دشوار آمد كه سينه من تنگي نمود و نزديك بود مرغ روح از تن من پرواز كند.

عمه ام زينب سلام الله عليها وقتي كه مرا به اين حالت ديد فرمود: مالي اراك تجود بنفسك يا بقية جدي و ابي و اخوتي فقلت و كيف لا اجزع و اهلع و قد اري سيدي و اخوتي و عمومتي و ولد عمي و اهلي مصرعين بدمائهم مرملين بالعراء مسلبين لا يكفنون و لا يوارون و لا يعرج عليهم احد و لا يقربهم بشبركانهم اهل


بيت من الديلم و الخزر يعني فرمود زينب عليهاسلام اي برادرزاده تو را چه شده كه با جان خود بازي مي كني اي يادگار جد و پدر و برادرم من به او عرض كردم اي عمه چگونه بي تابي و جزع و كم صبري نكنم كه من به چشم خود مي بينم آقاي خودم و برادران و عموها و پسرعموهايم و اهل و نزديكان من همگي كشته و به خون خود آغشته شده اند و بدن هاي برهنه و عريان ايشان در اين بيابان بيكفن و دفن افتاده و احدي را به حال ايشان ترحم نيست و به آن ها نزديك نمي شوند گويا كه ايشان اسراي ديلم و خزر به شمار مي روند.

عمه ام فرمود: عزيز برادر از آنچه مي بيني دلگير و بي تاب مباش و بردباري كن زيرا به خدا قسم اين عهدي است كه با رسول خدا جد تو و پدر و عمت استوار فرموده و بدان كه در ميان اين مردم از جماعتي پيمان گرفته كه فراعنه زمين آن ها را نمي شناسند و ليكن ايشان نزد اهل آسمان ها و فرشتگان معروفند و آنان كساني هستند كه اين اعضاي قطعه قطعه را گرد آورده به خاك مي سپارند و زمين كربلا به واسطه قبر پدرت سيدالشهدا صاحب علامت و آثاري خواهد شد كه هزاران سال ها از مرور ايام و ليالي محو و نابود نخواهد شد و هر قدر كه حكام جور و ستمگران روزگار و اهل بيداد و ضلالت درصدد اضمحلال و محو و اندراس آن برآيند عظمت صاحب قبر و جلالت و علو مقام و منزلت آن بيشتر و شوكت و بزرگواري و مجد و رفعت و تأثر روح قوي و نبالت شأن و شخصيت آن زيادتر خواهد شد.


پاورقي

[1] لهوف سيد بن طاوس ص 58.

[2] ناسخ التواريخ ص 217. اصل خبر از قدامة بن زائده از پدرش از جناب سيد سجاد نقل از کامل الزيارة و بحارالانوار جلد 10.

حديث ام‏ايمن وقتي که حضرت عصمت کبري زينب خاتون سلام الله عليها خبر خيريت اثر و عاقبت به خيري حادثه جانسوز کربلا را به حضرت امام چهارم سيد سجاد گوشزد فرمود امام عليه‏السلام مدرک خبر را از عمه محترمه خود استفسار نمود آن معصومه چنين فرمود: ام‏ايمن بدينگونه خبر داد که روزي رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به خانه فاطمه سلام الله عليها تشريف فرما شد حضرت صديقه طاهره براي پدر حريره ساخته و حاضر نمود علي عليه‏السلام هم طبقي از خرما آورده ام‏ايمن نيز قدحي از شير و کره به حضور آورد وقتي که نبي‏اکرم و اهل بيت مکرم از خوردن حريره و نوشيدن شير و صرف خرما و کره فارغ شدند رسول خدا را از مشاهده اين منظره سروري در خاطر شريف پيدا شد آنگاه نظري به جانب آسمان افکنده پس از آن به سجده رفت و به سختي به گريه در آمد چنانکه تمام خاندان نبوت محزون گرديدند.

اميرمؤمنان و حضرت صديقه عليهماالسلام عرض کردند يا رسول‏الله خدا چشمان تو را نگرياند سبب گريه شما چيست که گريه شما دل‏هاي ما را پاره نمود، نبي‏اکرم فرمود يا اخي اکنون که من به ديدار شما خندان و شاد گرديدم که مانند اين شادي را به خود نديده بودم و خداي را به واسطه اين نعمت سپاسگذاري مي‏نمودم که ناگاه جبرئيل به من نازل شده و خبر داد که خداي جليل مي‏فرمايد يا محمد من شادماني و سرور تو را از ديدار برادر و دختر و فرزندانت ديدم و نعمت خودم را بر تو تمام نمودم و آن‏ها با فرزندان و دوستان و شيعيان ايشان با تو در بهشت خواهند بود و ليکن در دنيا مردمي که خود را از امت تو مي‏دانند در صورتي که از خداي تو بري و بيگانه‏اند ايشان را خواهند کشت.

پس از آن جبرئيل گفت يا محمد بعد از تو برادرت مغلوب دشمنان گردد و او را شريرترين مردم و شقي‏ترين خلق نظير پي کننده‏ي ناقه صالح در بلدي که دار هجرت اوست شهيد سازد و اين حسين تست که او را با جماعتي از اولاد و ياران و اهل بيت او در زمين کربلا شهيد خواهند نمود و سپاه کفر آن‏ها را احاطه مي‏نمايند که در آن وقت زمين متزلزل و کوه‏ها مرتعش و درياها منقلب و متلاطم شوند و آسمان‏ها با اهل آن به اضطراب خواهند افتاد براي اينکه ذريه تو را خوار گرفتند و حرمت تو را نگاه نداشتند در اين اثنا از تمامي آفرينش چيزي نمي‏ماند مگر اينکه از خداي خواهد که رخصت يابد در نصرت و ياري اهل بيت تو که همگي ايشان بعد از تو حجة خدا بر خلق او مي‏باشند آن‏گاه خدا به آسمان‏ها و زمين و کوه‏ها و درياها و آفريدگاني که ساکنين زمين و آسمان‏اند فرمايد منم آن خداي قادر و پادشاه و ملک غالبي که هيچ گريزاني از من پوشيده و پنهان نماند و هيچ دافع و مانعي مرا عاجز نسازد و قدرت من از هر آفريده فزون‏تر است و من توانم که اولياي خدا را نصرت کنم و از دشمنان ايشان انتقام کشم قسم به عزت و جلال خودم که به يقين عذاب خواهم کرد کسي را که بيازارد پيغمبر وصفي و برگزيده مرا و بدرد پرده حرمت و جلال و حشمت او را و بکشد ذريه و عترت او را و به هم پيچد و دور بيفکند عهد و بيعت او را و ستم کند باهل بيت و ذريت او چنان عذابي که هيچکس را بدان گونه عذاب نکرده باشم.

در اين اثنا ناله و خروش فرشتگان ملاء اعلي و ساکنين ارضين در لعن بر دشمنان و ستمکاران بر اهل بيت بالا گرفته و اين شهيدان را وقتي که اجل فرارسيد خداي سبحان بيد قدرت خود جان ايشان را بستاند و فرشتگان از آسمان هفتم با ظرف‏هاي ياقوت و زمرد که از آب حيات سرشار باشد فرود آيند و زيور و زينت بهشتي و عطر و بوي خوش با خود بيآورند پس از آن بدن‏هاي کشته‏گان را با آن آب غسل دهند و بدان حله‏هاي بهشتي بپوشاند و با آن بوهاي خوش جسدها را حنوط کنند و ملائکه دسته‏دسته هر صف بعد از ديگري بر آن‏ها صلوات فرستند.

سپس جبرئيل عرض کرد يا محمد خدا مردمي از امت ترا که معروف کافران نيستند و در خون فرزندان تو قولا و فعلا شرکت ننموده‏اند ميانگيزاند تا علامتي بر سر قبر سيدالشهداء نصب مي‏کنند و آن علامت مؤمنين را به زيارت آن قبر مطهر دلالت مي‏نمايد و فرشتگان الهي از هر آسمان صد هزارها در هر روز و شب بر سر آن قبر مطهر پرواز کنند و بر حضرت سيدالشهداء صلوات فرستند و تسبيح حق گويند و از براي زوار قبر آن حضرت آمرزش طلبند و قربة الي الله و براي تقرب به حضرت تو نام‏هاي زوار و پدران و خويشان ايشان و شهر و بلد آن‏ها را رقم کنند و از جبين زائر نور عرش الهي طليعه نمايد که اينست زوار قبر سيدالشهداء و پسر بهترين انبياء و در روز جزا آن نور از چهره‏ي زائر به طوري درخشان گردد که چشم‏ها را خيره کند و به آن نور اهل محشر او را بشناسند.

پس از آن جبرئيل عرض کرد يا محمد ص گويا ترا مي‏بينم در ميان خود و ميکائيل و علي عليه‏السلام را که در پيش روي ماست و با ما آنقدر فرشتگان باشند که از شماره و حساب افزون باشد و ما بدلالت اين نور زائرين حسين را اختيار نموده و از بين ديگران جدا مي‏نمائيم و خداوند آنان را از هول قيامت و بيم و وحشت حشر و نشر نجات دهد اين است عطا و مرحمت خدا درباره زائر تو يا محمد (ص) و زائر قبر برادرت علي و زائر قبر فرزندانت حسن و حسين و مي‏رسد روزي که جمعي از امت تو از آنان که سزاوار لعنت و غضب خداي قادر و قهارند عزم کنند که علامت قبر و آرامگاه سيدالشهداء را خراب و منهدم سازند ولي خداي متعال دست ايشان را از رسيدن به اين عزم و آرزو کوتاه کند رسول اکرم (ص) فرمود من همواره به اين مصيبت گريان و اندوهناک مي‏زيستم.

حضرت زينب خاتون سلام الله عليها فرمايد وقتي که من ديدم از چهره مبارک پدرم اميرالمؤمنين بعد از ضربت پسر ملجم ملعون آثار مرگ نمودار است عرض کردم پدر عزيز ام‏ايمن اين حديث را به اين تفاصيل به من خبر داده دوست دارم که از لسان مبارکت هم بشنوم پدرم فرمود اي دختر عزيز من ام‏ايمن در اين حديث راست گفته گويا که من مي‏بينم ترا با دختران اهل بيت که در اين شهر کوفه به اسيري و خواري آورده‏اند و از زبان درازي مردم خائفيد پس تحمل و بردباري کنيد و در بلاها صابر باشيد زيرا قسم به آن خدائي که دانه را شکافت و مخلوقات را بيآفريد در آن روز در روي زمين از براي خدا دوستي غير از شما و دوستان و شيعيان شما نباشد و رسول خدا ما را به اين واقعه خبر داده و شيطان لعين در آن روز از خوشحالي و نشاط در روي زمين با اعوان و همدستان خود پرواز مي‏کند و ندا مي‏دهد که اي گروه شياطين ما از اولاد آدم کين خود را گرفتيم و به منتها آرزوي خود در اثر هلاکت ايشان رسيديم و همه آن‏ها را دچار آتش نموديم. مگر آنان که جنگ بدامن اهل بيت زدند پس شما سعي کنيد تا مردم را در حق ايشان به شک و شبهه بياندازيد و به دشمني آن‏ها واداريد تا کفر و ضلالت در ميان مردم استوار گردد و هيچکس رستگاري نيابد.

سپس فرمود اگر چه شيطان دروغگو است و ليکن اين سخن که رستگاري مردم به دوستي اهل بيت است به صدق گفته زيرا با عداوت اهل بيت هيچ عبادتي باعث نجات نشود و با دوستي شماها هيچ معصيتي غير از کباير ضرر نرساند. (پايان حديث ام‏ايمن).