بازگشت

روايت از فاطمه صغري در حادثه غارت خيمه ها


فاطمه صغري دختر حضرت سيدالشهداء سلام الله عليها (كه گويا فاطمه نوعروس باشد) علامه مجلسي در بحارالانوار [1] و ديگران روايت كرده اند كه آن مظلوم گويد

[2] : من در هنگام غارت خيمه ها جلو در خيمه ها ايستاده بودم و نگاه به طرف


ميدان و اجساد كشتگان به حالت تهب و اضطراب داشتم و مي ديديم كه اجساد پدر مظلومم با برادران و اعمام و بني اعمامم با بدن هاي به خون آغشته ي كشتگان در ميان ميدان جنگ مانند گوسفندان قرباني ريخته بود و بدن هاي برهنه و عريان ايشان در آن آفتاب سوزان زير سم ستوران كوفته و فرسوده شده بود من به انديشه مي گذراندم كه آيا اين مردم بيحياي دور از انصاف و ترحم با ما چه خواهند كرد و آيا ما را مي كشند يا اسير خواهند كرد؟

در اين وقت مردي را ديدم كه بر اسب خود سوار است و زنان را با كعب نيزه مي راند و از دست زنان دست برنجن و خلخال از پاي آنان بيرون مي كند و مقنعه از سر زنان مي ربايد و آن زنان بي پناه هر يك به ديگري پناهنده شده و فرياد مي كشند وا جداه وا ابتاه وا علياه وا قلة ناصراه وا حسناه اما من مجير يجيرنا اما من ذائد يذود عنا.

وقتي كه من اين اوضاع را ديدم به خود لرزيدم دلم به طپش در آمده و اعضاي بدنم تمامي مرتعش گرديد همي براست و چپ نگاه مي كردم تا اينكه عمه ام ام كلثوم را ديدم و به جانب او نظر داشتم و مي ترسيدم كه آن ستمكار قصد من كند و به طرف من بيايد كه ناگاه ديدم آن بي حيا به جانب من آمد من از ترس گريختم كه شايد از دست او برهم او به شتاب خود را به من رسانيده كعب نيزه را ما بين دو كتف من فرود آورد كه من برو در افتادم آن بيرحم پيش آمد مقنعه از سر من ربود و گوشوار از گوش من كشيد و گوش مرا درانيد در اين حالت خون بر سر و صورت من جاري گرديده و غشيه بر من روي داد در اين بين عمه ام را ديدم كه بالاي سر من آمده و بر من ميگريد و همي مي گويد عزيز من از جاي برخيز تا برويم و ببينيم چه به سر دختران بي كس و برادر عليل و بيمارت آمده من برخاسته عرض كردم عمه جان آيا ساتري نزد شما هست كه من از ديده نامحرمان سر خود را به آن بپوشانم (يا عمتاه هل من خرقة استربها رأسي عن اعين النظار فقالت يا بنتاه و عمتك مثلك.

عمه ام فرمود اي دخترك عزيز من عمه ات هم مانند تو ساتري ندارد من ديدم كه سر آن معصومه مظلومه هم برهنه و مكشوف است و تن و بدنش از ضرب تازيانه و كعب نيزه سياه و كبود گرديده، ما هنوز سر به جانب خيمه برنگردانيده بوديم كه ديديم تمامي خيمه ها به غارت رفته و چيزي بجاي نگذاشته اند و برادرم علي بن الحسين را ديدم كه


بروي در افتاده و از كثرت گرسنگي و شدت عطش و طغيان درد و ناخوش احوالي تاب و توان نشستن ندارد و از مشاهده اين احوال ما به حال او مي گريستيم و او به حالت ما گريه مي كرد. آري همين اسيري و دستگيري اهل بيت اطهار و تحمل جور و جفا و مقاومت در برابر ستم و آزار آن ستم كيشان ضلالت شعار بود كه اثر آن در تاريخ روزگار هزاران سال الي الابد باقي و برقرار خواهد ماند و براي آن ستمرسيدگان و مظلومين افتخارات ابدي را به يادگار گذاشته و مرتكبين را لعنت دائمي الي قيام يوم الدين پايدار خواهد داشت و اگر نه بود اين شدائد و مصائب كه خاندان جلال و عصمت و طهارت متحمل آن شده و در راه رضايت پروردگار و ابقاي آئين دين تحمل آن را بر خود هموار نمودند اين مظلوميت بدينگونه تاكنون و بعدها برقرار نمي ماند و حق و حقيقت از پرده خفا و تحت حجب و لفافه هائي كه نانجيبان دودمان اموي بروي آن كشيده و پايمال ستم و بيداد خود نموده و مي نمودند بدينگونه آشكار نمي شد حقيقت حسيني بود كه در عين اقتدار بني اميه و بني مروان در مقام تجلي و ظهور برآمده ديده دشمن را كور و از همان عصر و اوان مقتل منور و مطهر حسيني مزار و مطاف واردين و زائرين از طبقات مؤمنين و مسلمين گرديد و به قول نويسنده فاضل دكتر سيد عبدالجواد كليددار زاد الله توفيقاته در كتاب تاريخ كربلا بهترين سنين نسبي كه به كربلا گذشته و بر قبر مطهر حسيني رخ داده همان دوره اموي بوده چنانكه مي نويسد: [3] .

و بالرغم مما تقدم من اوهاب الامويين و اضطهادهم للوافدين فقد يمكن ان تعتبر السنين السبعين التي موت علي الحائر بعد وقعة الطف الي انقراض الدولة الامويه بانها كانت نسبيا خير سنين مضت علي كربلا و علي القبر المطهر في عهد كل من الدولتين الامويه و العباسيه لان الامويين و ان حاربوا الحسين و صرعوه قتيلا فانهم اكتفوا بهذا الخزي فهاذئوا قبره المطهر و لم يمسوه بسوء و ان ما اقاموه من المخافر و المسالح حوله لمنع الزائرين و مطاردتهم لم يكن القصد منها حسب الظاهر الالدرء الاخطار و منع حدوث الثورات الداخلية كانت تحدث علي اثر التجمع في الحائر كما كان من امر كل من عبيدالله بن حر الجعفي و سليمان بن صرد الخزاعي.


يعني علي رغم گذشته از ترسانيدن اموي ها و سختگيري ايشان نسبت به واردين مي توان سال هاي هفتادي را كه بر حائر شريف بعد از واقعه طف و عاشورا تا انقراض دولت اموي رخ داده آن را بهترين سال ها و اوقات بر كربلا و بر قبر مطهر حضرت سيدالشهداء در عهد هر يك از دو دولت اموي و عباسي شمرد زيرا كه بني اميه اگر چه با حضرت ابي عبدالله الحسين جنگيده و او را سر بريدند معذالك به اين رسوائي اكتفا نموده نسبت به قبر مطهر حضرتش مساهله و مسامحه نمودند و بر آن صدمه اي وارد نياوردند و اگر جاسوسان و ديده باناني هم در اطراف آن براي ممانعت زائرين و جلوگيري از ايشان گذاشته بودند به حسب ظاهر منظور آن ها دفع خطر و منع شورش هاي داخلي و انقلابات بود كه در اثر اجتماع به اطراف حائر پيش آمد مي نمود چنانكه از توابين عبيدالله ابن حر جعفي و سليمان بن صرد خزاعي اين حوادث و شورش در آنجا روي داد.


پاورقي

[1] بحارالانوار جلد دهم ص 206 - ناسخ التواريخ جلد ششم ص 311.

[2] قالت فاطمة صغري کنت واقفة بباب الخيمه و انا انظر الي ابي و اصحابي مجززين کالاضحي علي الرمال و الخيول علي اجسادهم جول و انا افکر فيما يقع علينا بعد ابي من بني‏اميه ايقتلوننا او يأسروننا.

[3] تاريخ کربلا ص 99 و ص 100.