بازگشت

روايات مختلفه در باب قاتل حضرت سيدالشهداء


مقاتل نويسان در خصوص قاتل آن مظلوم و كسي كه سر از بدن مبارك آن بزرگوار جدا كرد باختلاف رفته اند چنانكه پيش از اين نگاشته شد بعضي قاتل را سنان بن انس و بعضي


خولي اصبحي و مشهور شمر بن ذي الجوشن را نوشته اند و درباره سنان بن انس تفصيلي دارد كه مختصري از آن اشاره شد. سپهر در ناسخ مي نويسد:

سنان بعد از اينكه لرزه بر اندامش افتاد و برگشت و مورد ملامت و تشنيع شمر بن ذي الجوشن لعين گرديد ديگر بار بدين قصه رفت و رعشه اي شديد بر او عارض شد بطوريكه شمشير از دست او افتاد - پس از وي خولي اصبحي به اين عزم رفته او هم مرتعش گرديده برگشت شمر زبان نحس خود را به شماتت گشوده و گفت عجب مردي ترسو و جبون هستيد، جز من كسي سزاوار اين كار نيست لذا آن بيحياي بيباك شمشير برگرفته وارد قتلگاه شد و بر سينه مجروح آن مظلوم جاي گرفت. امام عليه السلام چشم باز نمود او را ديد كه در كمال بيشرمي و بي باكي روي صندوق علوم رباني جاي گرفته و گفت من از آن مردم نيستم كه از قتل تو صرف نظر كنم، آن مظلوم فرمود من انت فلقدار تقيت مرتقي عظيما طال ما قبله رسول الله (ص) يعني تو كيستي ه به جايگاه و مقامي بلند بالا رفته و محلي را جاي گرفتي كه مدت ها بوسه گاه رسول خدا بود و پيغمبر اكرم آنجا را مي بوسيد و شمر ولد الزنا جسورانه گفت منم شمر بن ذي الجوشن ضبابي، امام عليه السلام فرمود تو مرا مي شناسي گفت بلي خوب مي شناسم توئي حسين پسر علي مرتضي مادرت فاطمه زهرا و جدت محمد مصطفي و جده ات خديجه كبري حضرت فرمود واي بر تو با اينگونه تو مرا با اين اوصاف مي شناسي چگونه مرا مي كشي آن بيحيا گفت براي اينكه به جايزه و عطاي يزيد پسر معاويه برسم امام فرمود، تو شفاعت جد مرا دوست تر داري يا جايزه يزيد را شمر گفت قدر كمي از جايزه يزيد پيش من محبوبتر از شفاعت جد تست قساوت قلب و بي حيائي آن ستمكار بي پروا را چنين جري و جسور داشت و طمع بدينگونه چشم خرد و عقل او را كور كرده و خباثت ذاتش تا در اين درجه بر او چيرگي يافته بود.