بازگشت

در شهادت امام و رفتار آن مردم ستمكار با بدن شريف آن سرور


ارباب مقاتل مي نويسند: در آن هنگام كه امام عليه السلام آخرين حمله خود را در ميدان جنگ انجام مي داد شمر بن ذي الجوشن سواران و پيادگان را نهيب داده و بايشان دستور حمله به سنگ و چوب و تيرباران داد و در اثر تيرها و ضربات وارده بدن آن مظلوم مانند بدن خارپشت از ضرب تير و جراحت شمشير و كعب نيزه گرديده و تير بالاي تير بر جسد منيرش جاي گرفته بود كه در اين اثنا آن جسم نازنين از صدر زين بروي زمين قرار گرفت و دشمن از هر طرف هجوم آورده، دور آن بدن نازنين را احاطه كرده و هر يك به نوبه ي خود صدمه و آزاري به وجود شريف آن بزرگوار مي رسانند مانند اينكه اين رفتار ستمكارانه و بيشرمانه را اسباب سرافرازي و افتخار خود شمرده و آزار آن مظلوم را براي خود ثواب مي دانستند.

زينب مظلومه در دامنه خيام طاهرات كه اين احوال را مشاهده [1] نمود از خيمه در آمده و مي گفت وا اخاه وا سيداه وا اهل بيتاه ليت السماء اطبقت علي الارض و ليت الجبال قد كدكت علي السهل گويا كه تا بالاي تل زينبيه [2] كه مشرف به ميدان


جنگ و عرصه صحراي كربلا بوده پيش آمده پسر سعد را صدا زد: ويلك يا عمر، ايقتل ابو عبدالله و انت تنظر اليه عمرسعد به آن مظلومه جوابي نداد سپس رو را به جانب آن مردم بي حيا نموده و فرمود ويحكم اما فيكم مسلم باز هم از ميان آن گروه بي آزرم كسي جواب نداد، شمر ولد الزنا پايه بي شرمي را باعلي درجه انتها رسانيده سواران و پيادگان را فرياد زد: ويحكم ما تنتظرون بالرجل ثكلتكم امهاتكم در اثر اين ندا آن سگ صفتان بي سر و پا به جنبش در آمده به حملات شديدتري رو به جانب قتلگاه آوردند، زرعة بن شريك ملعون پيش آمده ضربتي شديد به كتف مباركش زده كه شانه را بريد و ملعوني ديگر ضربتي شديدتر بر بدن شريفش وارد آورد كه برو در آمد. سنان بن انس نخعي طعن نيز بر آن جسم پاك زد كه موجب قتل و شهادت آن حضرت گرديد، خولي بن يزيد اصبحي ملعون پيش آمده خواست كه سرمباركش را جدا كند بدنش لرزيده و رعشه بر اندامش افتاده برگرديد، شمر گفت: فت الله في عضدك مالك ترعد يعني خدا بازويت را بشكند تو را چه شده كه مي لرزي؟

عباس محمود عقاد مصري در ابو الشهداء مي نويسد [3] : امام عليه السلام بعد از ضربتي كه بدوش مباركش وارد آمد همي برمي خاست و مي نشست و به زانو در مي آمد و آن بيشرمان دور از رحم و انصاف او را با نوك نيزه مي زدند و به ضرب شمشير مي آزردند تا آنكه بدن شريفش از حركت باز ماند چنانكه بعد از شهادت سي و سه طعن نيزه و چهل و سه ضرب شمشير غير از جراحات وارده بر آن جسم لطيف از نوك پيكان و تير رسيده بود و آنچه را كه در جامه و لباس حضرتش پس از قتل مشاهده نمودند بصد و بيست زخم مي رسيد كه اثر آن در آن جامه هاي سوراخ سوراخ ديده مي شد و هر يك از آن نانجيبان بيدين كه چيزي از ملبوس آن پيكر منور را ربوده و به غارت برده بودند به بلا و عذابي در دنيا گرفتار شدند تا چه رسد به آخرت و روز جزا كه در دركات جحيم بعذاب اليم ابدي گرفتار و مبتلا خواهند شد. صاحب مثيرالاحزان و ديگران مي نويسند كه از غاضرة بن فرهد روايت شده كه ابوبكر هذلي گويد وقتي كه حسين عليه السلام شهيد شد آن مردم بي حيا درصدد برهنه كردن آن بدن برآمدند. قيس بن اشعث كندي قطيفه را از تن مباركش ربود و به قيس قطيفه ناميد شد. خوارزمي در


تذكره مي نويسد كه: او را مرض خوره گرفته خانواده اش از او متنفر گرديدند و آخر او را زنده در مزبله افكندند و سگ ها گوشت بدنش را در آن حال دندان مي زدند. عمامه اش را جابر بن يزيد يا اخنس بن مريد بن علقمه حضرمي برده به سر بست ديوانه شد. برنس مبارك كه از خز بود مالك بن بشر كندي ربوده و به خانه خود برد زنش با او به مخاصمه برخاسته و دچار ذلت و فقر گرديد و بدين حالت بود تا مرد و به درك واصل شد، بحر بن كعب تميمي سراويل (ازار) آن بزرگوار را ربوده و پوشيد از آن به بعد زمين گير گرديده و دست او خشكيد و مدتي را به ذلت و نكبت گذرانده تا به سختي روانه ي بئس المصير گرديد، پيراهن شريفش را اسحق بن حوبه يا جعونة بن جويه ي خضرمي در آورده پوشيد به مرض برص گرفتار شده موي سر و رويش ريخت و به بدترين حالت هلاك گرديد، نعيلن مباركش را اسود بن خالد ازدي ربوده و انگشترش را بجدل بن سليم كلبي با انگشت در شب يازدهم قطع نموده و هر كدام از اين لعينان بعذاب اليم دنيا و آخرت گرفتار گرديدند و مختار بن ابو عبيده تلافي دنيوي را به بجدل بن سليم انجام داد.

از حضرت صادق آل محمد روايت شده كه در بدن شريف سي و سه طعن نيزه و سي و چهار ضرب شمشير مشاهده نمودند.

نگارنده كتاب در اينجا مناسب دانست حديثي را كه در كتاب عيون اخبار الرضا [4] بروايت از حضرت ثامن الائمه النجباء از حضرت رسول خدا درباره ي عذاب قتله جناب سيدالشهداء رسيده نقل نمايد تا مرهمي به زخم قلوب شيعيان و دوستان آن مظلوم گذاشته باشد، اصل خبر اين است:

قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله ان قاتل الحسين بن علي عليه السلام في تابوت من نار عليه نصف عذاب اهل الدنيا و قد شدت يداه و رجلاه بسلاسل من نار منكس في النار حتي يقع في قعر جهنم و له ريح يتعوذ اهل النار الي ربهم من شدة نتنه و هو فيها خالد ذائق العذاب الاليم مع جميع من شايع علي قتله كلما نضجت جلودهم بدل الله عزوجل عليهم الجلود حتي يذوقوا العذاب الاليم لا يفتر عنهم ساعة و يسقون من حميم جهنم فالويل لهم من عذاب الله تعالي في النار.


ترجمه حديث - يعني حضرت رضا (ع) فرمود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمايد به درستي كه كشنده حسين بن علي عليه السلام در تابوتي از آتش است و بر اوست نصف عذاب اهل دنيا در حالتيكه بسته شده دو دست و دو پاي او به زنجيرهاي آتشين و برو در افتاده ميشود در آتش تا اينكه در قعر جهنم واقع شود و براي او بوئي است كه پناه مي برند اهل آتش به پروردگار خودشان از سختي و شدت عفونت و بدبوئي آن و قاتل او در جهنم هميشه و جاوداني است و عذاب اليم را مي چشد با تمام كساني كه پيروي كردند بر قتل آن مظلوم و هر وقت كه سوخته و گداخته شود پوست بدن ايشان خداي عزوجل آن پوست را بر بدن ايشان تبديل مي كند تا اينكه عذاب اليم را بچشند و عذاب از ايشان وانمي دهد و ساعتي فتور و سستي پيدا نمي كند و از حميم جهنم مي آشامند پس ويل از براي آن ها است از عذاب خداي تعالي در آتش جهنم.

هم در اين كتاب پيرو خبر مذكور اين خبر از امام (ع) از رسول خدا روايت شده كه فرمود: موسي بن عمران از خداي عزوجل درخواست كرد پروردگارا برادر من هارون وفات كرد پس او را بيامرز، خداي متعال به او وحي فرمود يا موسي لو سألتني في الاولين و الاخرين لاجبتك ما خلا قاتل الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام فاني انتقم له من قاتله يعني اي موسي اگر از من درخواست كني درباره ي اولين و آخرين هر آينه از تو مي پذيرم و درخواست تو را اجابت مي كنم به جز كشنده حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام را كه من انتقام مي كشم از براي او از قاتل او.

ابي مخنف در مقتل خودش مي نويسد؛ وقتي كه امام مظلوم ع از زين بروي زمين با پيكر خون آلود قرار گرفت قريب سه ساعت افتاده بود و همي گفت صبرا علي قضائك لا اله سواك يا غياث المستغيثين پس چهل تن از آن ناكسان براي بريدن رأس شريفش پيش رفتند [5] .


پاورقي

[1] بحارالانوار - مثيرالاحزان.

[2] تل زينبيه محلي است در زاويه جنوب غربي صحن مبارک حسيني که داراي نشانه و علاماتي مخصوصه است و براي آن آثار تذکاري قرار داده‏اند.

[3] ابو الشهداء.

[4] عيون اخبار الرضا ص 211.

[5] ص 90 ابي‏مخنف.