بازگشت

امام در قتلگاه و بي حيايي دشمنان درباره قتل سيدالشهداء


بعداز اينكه حضرت ابي عبدالله عليه السلام دست از قتال كشيد و خود را مهياي لقاي پروردگار كرده بود در اين حالت شمر پليد بانگ به لشگر زد كه اين سستي و تواني شما براي چيست بكوشيد و كار حسين را به انتها برسانيد در اين اثنا از ميان سپاه ذرعة بن شريك اول تن بود كه پا به ميان گذاشته و شمشير كشيده پيش رفت و كتف آن مظلوم را به ضرب تيغ بيداد خود مجروح نمود امام عليه السلام با آن حالت ضعف و كثرت جراحات كه در بدن داشت ذرعة بن شريك را به ضرب شمشير روانه بئس المصير نمود و در آن احوال همي فرمود:

صبرا علي قضائك و لا اله سواك يا غياث المستغيثين

ابن نما در مثيرالاحزان خود مي نويسد [1] : وقتي كه تير سه شعبه مسموم به قلب


امام مظلوم رسيد فرمود: بسم الله و علي ملة رسول الله پس از آن سر به جانب آسمان بلند نموده و به درگاه الهي عرضه داشت الهي انت تعلم انهم يقتلون ابن بنت نبيهم يعني بار خدا تو مي داني كه اين ها پسر دختر پيغمبر خودشان را مي كشند پس از آن از كثرت خونريزي بدن مباركش ضعف بر آن بدن عارض شده و تير را از پشت سر به در آورد در حالتي كه بروي زمين افتاده بود و هر يك تن از سپاه دشمن كه بقصد بريدن سر منورش پيش مي آمد نظري افكنده و شرم مي كرد و روي برگردانيده مي رفت و نمي خواست كه خدا را ملاقات كند در حالتي كه خون آن مظلوم به گردن او باشد. هم در اين مورد ابن نما مي نويسد [2] : وقتي كه جراحات بدن كار امام را از حركت ساخت و تاب و توان حركت از براي او باقي نماند شمر ملعون دستور داد كه بدن شريف را تيرباران كنند پسر سعد نيز ندا داد كه چه انتظار داريد درباره ي اين مرد و بسنان بن انس دستور داد كه برو و سر او را جدا كن او پيش آمده وارد قتلگاه شده مي گفت من مي دانم كه تو سيد قومي و تو از جهت پدر و مادر بهترين مردمي اينك آمدم كه سر از بدنت جدا كنم پس از آن سر مبارك را جدا كرده و پيش پسر سعد برد. ديگران تفاصيلي در اين خصوص نوشته اند كه در اينجا به ذكر بعضي از آن اقوال مبادرت شده و اين حادثه جانسوز جگرخراش را تا حدي توضيح داده و تشريح مي نمايد خامه را در اين مورد قدرت تحرير و انديشه را ياراي تقرير نيست كه شرح اين مصيبت عظمي و فاجعه كبري را بنگارد و يا به معرض بيان و اظهار دارد همانا جز وجود مبارك سيد جوانان بهشت حضرت خامس آل عبا جناب سيدالشهدا (ع) براي احدي از اولين تا آخرين توانائي و نيروي تحمل اينگونه مصائب نبوده و اين خود باخته گي و از خودگذشتگي در خور هيچكس از ابناي زمان در راه رضاي پروردگار ميسر نشده و نخواهد شد آيا جز عشق سرشار و جذبه محبت و دلباختگي بجانب محبوب آفريدگار با آن همه جراحات وارده بر بدن و حالت عطش و شراره تشنگي در تن و غم و اندوه از داغ مرگ جوانان و برادران و اصحاب و ياران و غصه عيال و اطفال بي كس و بي پناه هنوز با آن همه دشمنان خونخوار بمبارزه و كارزار مشغول و حقيقت ايمان و صدق گفتار را از خود آشكار مي فرمود و تا آخرين نفس خداي را در


نظر داشته و به جز رضاي محبوب او را منظور و مقصودي نبود. چه خوش گفته:



صبر تو فزون ز ممكنات است حسين

خون از عطشت دل فرات است حسين



در عرصه ي كربلا براه شه عشق

كاري كردي كه عقل مات است حسين



في الحقيقة تاريخ بشر مانند اين حادثه پرشرر و جانگداز را از اول تا آخر دوره و زمان هيچگاه در مدنظر نياورده و نخواهد آورد. مقاتل نويسان لحظات آخر زندگاني حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام را به اختلاف نوشته اند نگارنده در اينجا ناچار است كه به ذكر بعضي از آن اقوال بپردازد.


پاورقي

[1] مثيرالاحزان ابن‏نما ص 55.

[2] مثيرالاحزان ص 56.