بازگشت

مزاح اصحاب امام در شب عاشورا و تجهيز امام براي جنگ


ابن نما در مثيرالاحزان مي نويسد:

ما بين اصحاب امام كه بر در سراپرده ايستاده بودند برير بن خضير همداني و عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري مطايبه مي نمودند برير مي خنديد و با عبدالرحمن شوخي مي كرد عبدالرحمن گفت اي برير اين وقت گاه باطل گوئي و مزاح و شوخي نيست برير گفت به خدا سوگند كه من هرگز باطل دوست نداشته ام و اين كار من براي بشارت دادن به آن چيزي است كه ما به جانب آن مي رويم. در اين اثنا امام اصحاب خود را از براي جدال و كارزار مهيا نموده وعده آن ها در حدود چهل و پنج سوار و صد پياده [1] بودند و خود بر ناقه سوار شده و آنان را امر به استماع نمود و پس همگي ساكت شدند بعد از حمد و ثناي الهي و صلوات بر نبي اكرم (ص) فرمود:


قبحا لكم ايتها الجماعة و ترحا افحين استصرختمونا و لهين متحيرين فاصرخناكم مؤدين ستعدين سللتم علينا سيفا في رقابنا و حششتم علينا نار الفتن جناها عدوكم و عدونا فاصبحتم البا علي اوليائكم و يدا عليهم لأعدائكم بغير عدل افشوه فيكم و لا امل اصبح لكم فيهم الا الحرام من الدنيا انا لوكم و خسيس عيش طمعتم فيه من غير حدث كان منا و لا رأي تقيل لنا فهلا لكم الويلات اذكرهتمونا و تركتمونا تجهزتمونا و السيف لم يشهر و الجاش طامن و الرأي لم يستحصف و لكن اسرعتم اليها كطيرة الدبا و تداعيتم اليها كتداعي الفراش فقبحا لكم فانما انتم من طواغيت الامة و شذاذ الأحزاب و نبذة الكتاب و نفثة الشيطان و عصبة الاثام و محر في الكتاب و مطفي السنن و قتلة الاولاد الأنبياء و مبيري عترة الأوصياء و ملحقي العهار بالنسب و موذي المؤمنين و صراخ ائمة المستهزئين الذين جعلوا القرآن عضين و انتم ابن حرب و اشياه تعتمدون و ايانا تخاذلون اجل و الله الخذل فيكم معروف و شجت عليه عروقكم و توارثته اصولكم و فروعكم و ثبقت عليه قلوبكم و غشيت صدوركم فكنتم اخبث شي ء سخنا للناصب و اكلة للغاصب الا لعنة الله علي الناكثين الذين ينقضون الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا فانتم و الله هم الا ان الدعي بن الدعي قد ركز بين الاثنيين بين السلة و الذلة و هيهات ما اخذ الدنية ابي الله ذلك و رسوله و جذوذ طابت و حجور طهرت و انوف حمية و نفوس ابية لا توثر مصارع اللئام علي مصارع الكرام الا قد اعذرت و انذرت الا اني زاحف بهذه الاسرة علي قلة الاعوان و الأصحاب.


پس از آن گفتار خود را به شعر عروة بن سبك مرادي پيوست فرمود كه گويد:



فان نغلب فغلابون قدما

و ان نهزم فغير مهز مينا



و ما ان طبنا جبن و لكن

منايانا و دولة اخرينا



اذا ما الموت رفع عن اناس

كلا كله اناخ بأخرينا



فافني ذلكم سروات قومي

كما افني القرون الأولينا



فلو خلد الملوك اذا خلدنا

و لو بقي الكرام اذا بقينا



فقل للشامتين بنا افيقوا

سيلقي الشامتون كما لقينا



ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريث ما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي و تقلق بكم قلق المحور عهد عهده الي ابي عن جدي فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لم يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون اني تولكت علي الله ربي و ربكم ما من دآبة الا هو اخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم اللهم احبس عنهم قطر السمآء و ابعث عليهم سنين كسني يوسف و سلط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كأسا مصبرة و لا يدع فيهم احدا لا قتله قتلة بقتلة و ضربة بضربة ينتقم لي و لأوليآئي واهل بيتي و اشياعي منهم فانهم غرونا و كذبونا و خذلونا و انت ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير.

يعني اي مردم بر شما باد هلاكت و زشتي عمل و ضجرت كه وقتي شما از ما فريادرسي خواستيد در حالتيكه سرگردان و حيران بوديد ما شما را به فرياد رسيديم و به ياري شما مستعد و مهيا شديم و اداي حق خود كرديم و ليكن شما در عوض شمشيرهاي خود را بروي ما تيز


كرديد و تيغ تيز خود را بر گردن هاي ما نهاديد و آتش فتنه را براي ما افروختيد همانطور كه دشمنان ما و دشمنان شما آن را افروختند و آنگاه شما گرد آمديد و بكين و كيد دوستان خود براي خاطر دشمن و رضاي آن همدست و همداستان شديد و عدل و انصاف را به يكسو نهاديد و با وجود اين به آرزو و آمال خود نرسيدند جز آن كه حرام را از دنيا رسيديد و بزندگاني پست و عيش ناگوار طمع برديد بدون اينكه از ما ناپسندي براي شما حادث شود يا رأيي به خطا و ضعف درباره شما زده باشيم پس چرا دستخوش عذاب نباشيد و بويل و عقاب دچار نشويد زيرا كه شما از ما كراهت يافته و ما را واگذار كرديد و مهيا براي قتال ما شديد در حالتيكه شمشيرها در نيام بود و دل ها به آرامش بوده و عقيده و رأي محكم و قوي بود و ليكن شما شتابزدگي بفتنه كرديد مانند پروانه هاي خرد و ريز و مانند مور و ملخ به جانب آن گرائيديد پس چه زشت مردمي بوديد جز اين نيست كه شما از سركشان و گمراهان اين امت بوديد و از دور افتادگان و خارج از احزاب به شمار آمديد و از آنهائيد كه كتاب خدا را به پشت سر افكنديد و از كساني شديد كه وسوسه ي شيطان در آنها نفوذ كرده و جزء دستجات گناهكاران و تحريف كنندگان كتب گرديديد و سنن را از بين بردند و ذريه ي پيغمبران را كشتيد و عترت اوصياء را هلاك كرديد و به اهل ايمان و دينداران اذيت و آزار رسانيديد و در دادرسي پيشوايان استهزا را پيشه نموديد آنانكه قرآن را سحر و شعبده انگاشتند و شما به پسر حرب و پيروان او اعتماد نموديد و اولاد زنا را تكيه گاه خود قرار داديد و با ما بجدال پرداختيد آري چنين است قسم به خدا كه خذلان و خواري دامنگير شما شده و بدان معروف گرديديد و ذلت در عروق شما جايگير شد و اصول و فروع شما از آن ارث گرفتند و دل هاي شما در اين خصلت استوار گرديد و سينه هاي شما بر آن تاريك شد پس بنابراين شما خبيث ترين چيز از روي سنخيت جهت دشمن و كمتر لقمه از براي غاصب خواهيد بود بدانيد و آگاه باشيد كه لعنت خدا بر آن ها است كه نكث عهد كردند و پيمان خود را بعد از بستن آن شكستند و خدا را بر شما كفيل و عهده دار بازخواست كردند پس قسم به خدا كه شما هم آنانيد و جز اين نيست كه زاني پسر زاني خواستار آن شده كه ما لباس ذلت بپوشيم و يا در ميدان مبارزت بكوشيم هيهات كه ما هرگز تن به پستي و ذلت ندهيم و خدا و رسول او هرگز رضا ندهند


و اجداد پاك و دامنهاي پاكيزه و بيني هاي با حميت و جانهاي پاك، و سر پيچ از ناروا هلاكت لئام را بر شهادت و كشته شدن بزرگواران و رجال گرام اختيار ننمايند.

هم اينك بدانيد و آگاه باشيد كه من عذر شما را خواستم و بيم و انذار و اعلان خطر بشما كردم و بدانيد كه من با اين خانواده و ياران خود با كمي اصحاب و انصار داخل نبرد و كارزار با شما خواهم شد.

پس اگر ما غالب شديم و پيروزي يافتيم كه اين شيوه و كردار پيشينيان ما بوده و اگر هزيمت يافتيم كه ديگران غير از ما دچار شكست و هزيمت شده اند و نيستيم ما كه عادت ما جبن و كم دلي باشد و ليكن مرگ ما پيوسته و مقرون بدولت ديگران بعد از ما خواهد بود چونكه مرگ از مردمي كه دست برداشته سينه بسينه با ديگران جز از ما خواهد شد پس شما سران قوم مرا نابود ميسازيد چنانكه سران اولين را فنا كردند پس اگر شاهان پيشين براي هميشه باقي بودند ما هم بايد باقي بمانيم و اگر كرام و بزرگان باقي ماندند ما هم باقي خواهيم ماند پس بگو بآنانكه ما را شماتت مي كنند بيدار و هشيار باشيد كه بزودي شمات كنندگان شما را برخورد ميكنند همانطور كه ما با آنها برخورد نموديم و شما را شمات مينمايند هم اكنون قسم بخدا كه شما بعد از من زياد زندگي و زيست نخواهيد كرد و بيش از اين نخواهيد ماند كه پياده اي سوار شود تا اينكه روزگار سنگ آسياي مرگ را بر سر شما بچرخاند و پيچش محور شما را سراسيمه بگرداند، اين عهدي است كه پدر من از جدم بآن آگهي داده كه شما امر خود را با شريكان و همدستان خود گرد آوريد در صورتيكه امر بر شما پوشيده نخواهد بود و آنگاه قصد من كنيد و بمن مهلت ندهيد و ليكن توكل من بر خدا است كه آفريدگار و پروردگار من و شما است و نيست جنبنده اي مگر اينكه موي پيشاني آن دريد قدرت او است و بدرستيكه پروردگار من بر راه راست و طريق مستقيم است بار خدايا باران رحمت خدا را از ايشان قطع فرما و آنانرا بسالهائي مانند سنوات يوسف دچار كن و برايشان مسلط ساز غلام ثقيف (مختار) را كه با ايشان شربت ناگوار و تلخ مرگ را بچشاند و احدي از ايشان را زنده نگذارد بلكه تن بتن را كشته و كيفر دهد و ضربتي را بضربتي از آنها انتقام كشد و داد اولياء و اهل بيت مرا و پيروان و شيعيان مرا از ايشان


بگيرد زيرا كه اينان همان مردمي اند كه ما را فريفتند و بما دست بيعت داده و ما را باين سرزمين كشانيدند پس از آن ما را تكذيب نمودند و خوار و بي يار و ياور گذاردند پروردگارا بر تو است توكل ما را عتماد و توسل ما و انابه ما بتو است و بازگشت ما بحضرت تو خواهد بود.


پاورقي

[1] لهوف سيد بن طاوس و مثيرالاحزان ابن نما روايت از امام باقر عليه‏السلام.