بازگشت

صف آرايي پسر سعد از سپاه و صف آرايي امام از اصحاب گرام خود


روز نهم محرم پسر سعد سان سپاه خود را ديده امر به صف آرائي سپاه داد و تعداد لشگريان او را در آن روز بالغ بر سي هزار سوار و پياده دانسته اند و تا هنگام غروب آفتاب از كار تجهيز و تصفيف پرداخته در آن اثنا براي حمله و هجوم حاضر و مهيا گرديدند و آن نانجيب در چنين موقعي بين سپاه خود ندا در داد: يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري و منظورش اين بود كه در تاريكي شب عمل را تمام و كار جنگ و جدال را به اتمام رساند و اين روش ظالمانه يكي از اعمال ناشايسته و غير معمولي بود كه در عرف محاربين برخلاف مراسم جنگ و ستيز و در


آئين مردانگي و جنگ جوئي بوده كه تهاجم و تعرض ناگهاني و بدون انذار و اعلان خطر را هيچگاه و هرگز معمول نداشته و نمي دارند و مرتكب آن را جز بنامردي و عدم مروت و دوري از انسانيت و آدميت نسبت نمي دهند.

محمود عقاد در كتاب خود مي نويسد [1] ظاهر اين است كه تمامي شر و فساد به واسطه حضور شمر بن ذي الجوشن بود كه در آن عرصه ورود نمود و همگي انتظار او بر آن بود كه حضرت حسين را در محاصره در آورده و كار را بر او سخت گيرد و پسر سعد را در سستي و تواني كه نموده مسئول سازد و به طمع فرماندهي سپاه و امارت ري بعد از عزل عمر و بركناري او خود را از انجام اين عمل شنيع برخوردار گرداند و از اين جهت بود كه هر لحظه كار را بر امام سخت گرفته و بعد از تهاجم نخستين كه مي خواستند اصحاب امام خود را به آب برسانند طولي نكشيد كه آب را به كلي از ايشان ممنوع داشته و چند روزي در ميان سرادق عصمت و سراپرده جلال حسيني به طوري كار تشنگي بالا گرفت كه خورد و صغير و جوان و پير و تمامي زنان و اطفال از شدت عطش دود آه آن ها به آسمان مي رسيد و ناله و فغان عيال و اطفال و نونهالان خاندان رسالت بلند و امام عليه السلام را به اضطراب داشته و چاره اي جز اينكه آنان را به صبر و تحمل و حسن مواساة توصيه و سفارش مي فرمود نداشت.


پاورقي

[1] ابو الشهداء عقاد مصري ص 120.