بازگشت

امان نامه ابن زياد جهت حضرت عباس و برادران او


سپهر در ناسخ التواريخ مي نويسد: [1]

موقعي كه شمر بن ذي الجوشن از طرف پسر زياد مأمور كربلا شد امان نامه از پسر زياد براي حضرت ابي الفضل و برادرانش آورد و واسطه گرفتن آن امان نامه جرير بن عبدالله بن مخلد كلابي بود كه برخاسته به عبيدالله اظهار كرد. زماني كه علي بن ابي طالب در كوفه بود دختر عم مرا كه ام البنين نام داشت به حباله نكاح خويش در آورد و از وي چهار پسر متولد شد نخست عبدالله - ديگر جعفر پس از آن عباس - و عثمان و اينان خويشان منند اگر اجازه دهي براي ايشان منشوري نويسم و خط امان بفرستم و اين عطائي است بزرگ كه درباره ما مي نمائي پسر زياد اين تقاضا را پسنديده و امان نامه اي صادر نموده توسط شمر بن ذي الجوشن براي حضرت ابي الفضل و برادران او روانه داشت و حامل آن نام عرفان نامه غلام جرير بود كه خيلي محرمانه نگاشته و سفارش كرده بودند كه كسي جز عباس و برادرانشان بدان آگاهي نيابد عرفان بشتاب نامه را به كربلا آورده و به مقصد رسانيد و ليكن جناب ابي الفضل و برادرانش بجرير پيام


دادند كه ما نه آن كساني هستيم كه زير امان پسر زياد برويم و از مولا و پيشواي خود دست بكشيم و امان خداي قادر توانا براي ما كافي است عرفان مأيوسانه از اين مأموريت برگشت ولي ديگران اين عمل را از شمر بن ذي الجوشن مي دانند و از مفاد اخبار چنين برمي آيد كه شمر هم امان نامه از پسر زياد براي حضرت ابي الفضل و برادرانش گرفته بود و در ملاقاتي كه از آن ها كرده اين موضوع را به ميان آورده و منكوب و مخذول گرديده و در برابر وفا و صفا و اخلاصمندي عباس و برادرانش تير او به سنگ خورده و مأيوس برگشت و همين زنازاده بود كه سنگ اول فتنه و فساد را گذاشته به حب جاه و مقام آتش جنگ را افروخت، پسر زياد را به قتال وادار و عمر سعد را شيطان راه شده و او براي ابقاي مقام خود مرتكب بقتل امام و ياران وي گرديده و داخل آن همه جنايات بي باكانه و ظالمانه وحشيانه گرديد كه تا روزگار است بر او لعنت پايدار باقي خواهد ماند و هرگاه اغواي شمر و تحريص و تشجيع او نبود ممكن بود با نامه پسر سعد به عبيدالله زياد كار به مسالمت بگذرد.

نامه پسر زياد روز هفتم محرم به وسيله شمر بن ذي الجوشن به عمر سعد رسيده و از آن روز كار را بر حضرت ابي عبدالله و اهل بيت و يارانش سخت گرفتند و با كمال بيرحمي و بيحيائي از خدا و رسول پروا نكرده عيال و اطفال بيگناه او را در مضيقه گذاشتند و آب و نان را بر روي آن ها بستند چنانكه علاوه بر آب در هر سمتي حراس و پاسبانان گذاشته و جلوگيري از به دست آوردن آب و نان از ايشان نمودند.


پاورقي

[1] جلد ششم ناسخ التواريخ ص 242.