بازگشت

بيان عباس محمد عقاد مصري در اين مقام


اينك در اينجا ما شرحي را كه نويسنده توانا عباس محمود عقاد مصري راجع بخروج حضرت حسين و جريان امر او در مدينه و ورود به مكه و اقامت آن حضرت در مكه نوشت بنحو اقتباس مي نگاريم:

عقاد مي نويسد: يزيد به وصيت پدر خودش عمل ننمود و براي او از آغاز قيام بر ملك و دولت هم جز اين نبود كه در بيعت گرفتن از حسين و عبدالله بن زبير در مقدمه كساني كه از بيعت او انكار و امتناع داشتند مظفريت پيدا كند و اين منظور را به پيروزي انجام دهد.

وليد بن عتبة بن ابي سفيان در آن روز والي مدينه بود وقتي كه نامه يزيد به او رسيد و خبر مرگ پدرش را به او داد دستور اكيد براي بيعت گرفتن از ابائين هم در آن ضمن بسختي و بدون رخصت داده بود، وليد مروان بن حكم را خواسته با او بمشورتي كه بين اخلاص و سوء نيت بود مذاكره كرد و مفهوم آن مشورت اين بود كه نزد حسين و ابن زبير بفرست و آنها را حاضر كن اگر كه بيعت خوب والا گردن هر دو را بزن.


بنابراين بين حسين ع و وليد مذاكراتي به ميان آمد حسين به منزل خود برگشت و تصميم گرفت كه مدينه را گذاشته و به مكه روانه شود چنانكه ابن زبير پيش از وي چنان كرد و از مدينه دو شب به آخر ماه رجب مانده سال شصت هجري خارج شد و با او قسمت عمده اهل بيت و برادران و پسر برادرهايش بودند و از راه معمولي و جاده اعظم قطع طريق فرمود برخلاف ابن زبير كه از ترس طلب به بيراهه رفت و در اين امر كوچك فراست معاويه به صحت پيوست چنانكه در امور مهمه هم بدان گونه شد كه او حدس زده بود. حضرت در ظرف مدت پنج روز با اهل و عيال و ياران خود به مكه ورود نمود.

در مكه مردم از هر جا به خدمت حسين عليه السلام رسيده و مطالب خلافت او بودند از آن جمله هم عبدالله زبير بود و ليكن ابن زبير هر روزه در كعبه طواف نموده و بامدادان و شامگاه خدمت آن حضرت تشرف يافته خواهان رأي و قصد او بود و عقيده و اراده مردم را


در حجاز و عراق و ديگر مردم از اقطار كشورهاي اسلامي جويا شده و مي پرسيد.

حضرت حسين مدت چهار ماه در مكه بدين حالت توقف نمود و گاه و بيگاه دعوت هاي مسلمين از هر جا براي ظهور و طلب بيعت به او مي رسيد مخصوصا از مردم كوفه و مجاورين آنجا نامه هاي پي در پي مي آمد و به او مي نوشتند كه در اينجا صد هزار مرد مبارزه است كه براي ياري و مددكاري تو حاضرند و در نامه هاي خود الحاح و اصرار بسيار نموده و استعجال در ظهور او مي نمودند.

امام عليه السلام در تمامي طول اين مدت در ترديد بود كه با اين دعوت هاي پي در پي چگونه رفتار كند و چه جواب دهد و در آخر تصميم گرفت كه چندي را صبر كند تا اينكه معلوم شود كه از مردم چه بروز مي كند و در ايفاي بعهد و پيمان و اظهارات و گفتار خود چگونه رفتار از خود نشان مي دهند.


عبدالله زبير هم ازآنجا كه طمع در خلافت داشت از توقف حضرت ابي عبدالله در مكه باطنا دلتنگ بود اما وقتي كه آن حضرت به مكه ورود ننموده بود براي خود دعوت مي نمود و تبليغات مي كرد در صورتيكه با وجود حضرت حسين دعوي او پوچ و باطل و مردم در برابر آن جناب براي او چندان مقام و منزلتي قائل نبودند و آنگهي با وجود سلطه و قدرت يزيد و نفوذ و شوكت دولت اموي كه تمام بلاد و كشور اسلامي را تحت سيطره و استيلاي خود داشت براي ابن زبير اهميت و منزلتي در انظار نبود و او را جز طمعي خام و خيالي باطل در مغز و دماغ تصور نمي رفت.