بازگشت

رفتن حضرت حسين به سر قبر پيغمبر و خواب ديدن او


خوارزمي از ابي سعيد مقبري روايت كرده كه گويد: من حسين عليه السلام را ديدم كه داخل مسجد مدينه شد و از راست و چپ بدو مرد تكيه كرده بود در آن وقت كه خبر مرگ معاويه را شنيده بود من از او شنيدم كه اين ابيات را مي خواند:



لا ذعرت السوام في فلق الصبح

مغيرا و لا دعيت يزيدا



يوم اعطي مخالفة الموت كفا

و المنايا يرصدنني ان احيدا



ابوسعيد گويد من وقتي كه اين سخنان را از حضرتش شنيدم دانستم كه او بزودي


امتناع مي نمايد.

و نيز خوارزمي از ابن اعثم كوفي روايت كرده كه گويد شب سوم كه رسيد حضرت حسين به جانب قبر مطهر نبوي رفته چند ركعت نماز خواند و پس از فراغت از نماز دست به دعا برداشته مي گفت:

اللهم ان هذا قبر نبيك محمد صلي الله عليه و آله و سلم و انا ابن بنت نبيك و قد حضرني من الامر ما قد علمت اللهم اني احب المعروف و انكر المنكر و اني اسئلك يا ذالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لي من امري اما هو لك رضي و لرسولك رضي و للمؤمنين رضي.

يعني بار خدايا اين قبر پيغمبر تو محمد صلي الله عليه و آله است و من پسر دختر پيغمبر توأم و اكنون كار من به اينجا رسيده كه تو خود مي داني بار خدايا من دوستدار معروف و احسان و منكر انكار و عصيان مي باشم و از تو درخواست من اين است اي خدائي كه داراي بزرگواري و جلال و اكرامي به حق اين قبر و آن كسي كه در آن است كه اختيار كني براي من از امر آنچه را كه رضاي تو در آن است و موجب رضا و خوشنودي رسول و رضايت اهل ايمان است، محمد بن ابي طالب در مقتل خود مي نويسد: نوري تابان از قبر مبارك پديدار شده و دوباره به جاي خود برگشت.

پس از آن شروع به گريه نموده و بدين حال تا نزديك صبح بود كه اندكي به خواب رفت و در خواب ديد كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله با عده اي از ملائكه و فرشتگان كه از راست و چپ پيش روي آن حضرت و از پشت سر بودند پيش آمده حسين را در برگرفت و او را به سينه خود چسبانيد و بين چشمانش را بوسه داد و فرمود حبيب من حسين، گويا مي بينم تو را كه به خون خود با سر بريده در زمين كربلا مي غلطي بين دسته و جمعيتي از امت من در حالتي كه بينهايت تشنه و عطشاني و به تو آب نمي دهند و آن ها با اين احوال به شفاعت من اميدوارند خداوند آن ها را از شفاعت من بي نصيب گرداند، حبيب من حسين اينك پدر و مادر و برادرت به نزد من آمده اند و در اشتياق ديدار تواند و از براي تو در بهشت جاودان مرتبه ها و درجاتي است كه به آن مراتب جز به شهادت نمي رسي.

حضرت در جواب عرض كرد اي جد بزرگوار مرا نيازي به بازگشت دنيا نيست


اينك مرا بگير و با خود داخل قبر كن، رسول خدا فرمود عزيز من ناچاري كه به دنيا برگردي تا اينكه شهادت نصيب و روزي تو گردد و ثواب و پاداش بزرگي را كه خدا درباره تو نوشته و مقدر نموده بدان نائل شوي و بدان كه تو و پدر و برادر و عمت (جعفر) و عموي پدرت (حمزه) روز قيامت در يك زمره و دسته محشور شده و داخل بهشت مي شويد.

اما در اين حال از خواب بيدار شده و از آنجا به سر قبر مادر خود در بقيع غرقد رفت مادر را نيز وداع كرد.

سپس به سر مزار برادر خود حضرت امام مجتبي عليه السلام رفته و برادر را وداع نمود و از آنجا با حالت اضطراب به خانه خود روان گرديده چگونگي را با اهل بيت و نزديكان خود به ميان آورد و آشوب و وحشتي بي كران براي خاندان رسالت پديدار شده ناله و شيون و آه و افغان آنها بلند گرديد و براي آنان اين روز به منزله روزي بود كه رسول اكرم از ميان ايشان بدرود نمود.