بازگشت

تصميم جناب سيدالشهداء براي خروج از مدينه و آگهي محمد حنفيه از اين امر


بنابراين حضرت حسين تصميم گرفت كه هر چه زودتر از مدينه هجرت نموده و به جانب مكه معظمه رهسپار گردد شايد در حرم امن خدا دشمن حيا نموده و متعرض حضرتش نگردند دل اين اثنا به گوش محمد حنفيه برادر گرام پدري آن حضرت رسيد كه برادرش قصد خروج از مدينه دارد ولي ندانست كه به كجا روانه است لذا از جاي برخاسته خدمت برادر بزرگوار خود مشرف شد و دوستانه و برادرانه بحضرتش عرض كرد، اي برادر تو محبوب ترين مردم و عزيزترين از همه كس اكنون به نزد من خواهي بود من هيچگاه از بيان راه خير نسبت باحدي مضايقه ننمودم و هيچكس سزاوارتر در نزد من از حضرت شما نيست كه جان من و روح و نور بصر من و بزرگ خاندان مائي و حضرتت كسي است كه اطاعت فرمانت در گردن من و ديگران واجب و لازم است زيرا كه خدا به تو شرافت و بزرگوراي بخشيده و حضرتت را از سادات اهل بهشت قرار داده اكنون بپرهيز از بيعت يزيد و بلاد و شهرهائي كه در تحت نفوذ او است هم اكنون فرستادگان خود را نزد مردم فرستاده و آن ها را بدعوت خود بخوان اگر پذيرفتند و قبول بيعت نمودند خداي را بر اين موفقيت سپاس و ستايش كن و اگر نه مردم بدور ديگري گرد آمدند و با او بيعت كردند خداي متعال نقص بعقل و خرد تو ندهد و از مروت و انصاف حضرتت نكاهد و فضل و كرامت تو را به جاي خود


باقي گذارد و ليكن من مي ترسم كه تو داخل بلدي از اين بلاد شوي آنگاه بين مردم آن اختلاف افتد و دسته اي با تو برآيند و دسته ديگر بر عليه و خصومت با حضرتت در آيند و مقاتله و كارزار در گيرد و آنگاه تو هدف اغراض اين و آن گردي در آن وقت مانند تو كسي كه بهترين مردم از حيث پدر و مادر و شرافت و حسب است خونت ضايع و هدر شده و ملت اسلام بذلت افتد.

حضرت حسين عليه السلام فرمود اي برادر كجا بروم عرض كرد روانه به جانب مكه شو و در آنجا بمان اگر اقامت در مكه براي حضرتت بوفق دلخواه شد چه بهتر و گرنه از آنجا به جانب يمن سفر كن كه انصار جد و پدرت در يمن زيادند و مردم يمن مردمي مهربان و دلسوز و با ايمانند و كشور ايشان كشوري پرنعمت و وسعت است آنگاه اگر در يمن هم براي حضرتت راحت خيال و آسايش خاطر دست نداد سر به بيابان ها و كوهسارها بگذار و از مكاني به مكان ديگر شو و از شهري به شهر ديگر رو و در انتظار باش تا سرانجام كار مردم به كجا بكشد كه اين رأي بصواب و مصلحت نزديكتر است در آنگاه كه بايست كاري را استقبال نمود تا اينكه خدا بين تو و بين بدكاران و مردمي كه به جانب فسوق و عصيان گرائيدند حكم فرمايد.

حضرت فرمود اي برادر بخدا قسم اگر كه در تمامي دنيا براي من آسايشگاه و مأمني پيدا نشود معذلك با يزيد پسر معاويه بيعت نخواهم كرد محمد سخن خود را با گريه قطع نمود، حضرت هم براي مواسات با برادر خود گريسته پس از آن فرمود: اي برادر خدا تو را جزاي خير دهد در حقيقت خيرخواهي كردي و برادري و شفقت نمودي من اميدوارم كه رأي تو استوار و به خير و صواب باشد و اكنون من عزم خروج از مدينه و رفتن به مكه را دارم و خود را مهيا براي حركت نموده ام و با من خواهند بود برادران و برادرزادگان و عده از مردان و شيعيان من كه امر آنان امر من و رأي ايشان رأي من است اما اي برادر بر تو چيزي نيست كه در مدينه بماني و براي من در اينجا بر اين مردم نماينده و عين من باشي و از كار و كردار ايشان مرا خبردار نمائي تا چيزي از آنان بر من پنهان و پوشيده نماند.