بازگشت

در گزارش احوال آن بزرگوار بعد از مرگ معاويه با يزيد در مدينه


چنانكه نگاشته شد بعد از مرگ معاويه و جلوس يزيد بر مسند خلافت اسلامي مهمترين منظور و بالاترين مقصود يزيد گرفتن بيعت از اشراف و سران قريش بود كه معاويه با همه دسيسه و تزوير و وعد و وعيد و بيم و تهديد در حيات خود نتوانست كه اين عمل را انجام دهد و در رأس اشراف مدينه و قريش حضرت حسين بن علي عليه السلام بود كه در اباء و امتناع از اين امر خلاف پافشاري و ايستادگي مي نمود و حاضر نبود كه حكومت اسلامي و مقررات مسلمين جهان به دست كسي افتد كه علاوه بر ناشايستگي و بي لياقتي در فسق و فجور و رسوائي و بي پروائي مشهور بين خواص و عوام است و بر حضرتش آشكارا و عيان بود كه منظور يزيد و اتباع او جز اضمحلال بناي دين و بنياد اساس كفر و بيداد نيست و با استيلا و تسلط اين ريشه فساد و اصل ستم و استبداد بايد بر اسلام سلام گفت و صرف نظر از تمامي زحمات حضرت خاتم النبيين و پدرش اميرالمؤمنين و صحابه و ياران دين نمود و ديگر عالم


اسلام و دين از ميانه بدرود كرده و دوره ي جاهليت و توحش قبل از اسلام آن را جانشين خواهد گرديد.

خبر مرگ معاويه در عراق و حجاز انعكاس عجيبي بخشيد و به مردم آن سرزمين دوباره وحشت و اضطرابي شديد باعث آمد.

ابن قتيبه در السياسة و الامامه مي نويسد [1] : عتبة بن مسعود گويد وقتي خبر مرگ معاويه به ما رسيد من در مسجدالحرام بودم از آنجا برخاسته نزد ابن عباس رفتم در حالتي كه او را مشغول صرف غذا ديدم و چند نفري با او به غذا مشغول بودند، به او گفتم يابن عباس آيا اين خبر را شنيدي، ابن عباس گفت، كدام خبر، گفتم معاويه مرد. ابن عباس به محض شنيدن اين خبر به غلام خود دستور داد كه خوان را برچين و ساعتي را به سكوت گذرانيد پس از آن بعضي حرف ها از خصايص معاويه زده و ساكت شد آنگاه ديگر بار بغلام خود گفت خوان را دوباره برگردان و از نو مشغول بخوردن طعام شد و ليكن هنوز خوان در ميان بود كه فرستاده خالد بن حكم نزد ابن عباس آمده و به او گفت برخيز و بيا بيعت كن، ابن عباس بفرستاده گفت امير را از قول من سلام برسان و به او بگو به خدا قسم آنچه را كه شما از آن مي ترسيد در دل من ترسي از آن نيست هم اكنون تو بكن آنچه را كه خواهي و هر وقت كه اين آب بجوي در آمد و سر و صداي مردم افتاد آنگاه من آمده و آنچه را كه تو خواهي چنان كنم. پس از آن ابن عباس نزد ما آمده و گفت اي گروه قريش آرام باشيد و خيال شما آسوده باشد كه از رفتن معاويه و مرگ او شوكت بني اميه به هم شكست و ملك و سلطنت آن ها به هم خورد و ليكن شر آن ها باقي ماند كه مانند گذشته باز ادامه دارد و هم اكنون شما ملازم مجلس خود باشيد و بيعت خود را انجام دهيد.

عتبه گويد ما از جاي خود برنخاسته بوديم كه دوباره فرستاده خالد آمد و گفت امير مي گويد، ناچاري كه تو هر چه زودتر بنزد ما بيائي.

ابن عباس گفت حال كه چنين است اي غلام لباس مرا بياور و به ما گفت فايده ندارد كه همه شما با من بيائيد، من به او گفتم آيا تو به يزديد بيعت مي كني در حالتي كه او شارب الخمر و زناكار و مرتكب ملاهي و مناهي و فسق و فجور است، ابن عباس گفت، خاموش باش كه


بعد از وي چه بسا شارب الخمر و فاسق و فاجري كه بدتر از او است بيايد و شما به بيعت او شتاب كنيد من به حق خدا كه شما را از بيعت با او نهي مي كنم و لكين من مي دانم كه شما اين كار را خواهيد كرد و تا وقتي كه مصلوب قريش در مكه بدار زده شود (يعني عبدالله بن زبير) شما كننده اينكاريد.


پاورقي

[1] السياسة و الامامة ص 213.