بازگشت

فرمان و منشور معاويه به فرمانداران بلاد و امصار


از طرف معاويه در اين اوقات كه امام مجتبي بدرود حيات فرموده بود بخشنامه يا متحد المآلي بتمام حكام بلاد و فرمان داران ولايات بدين مضمون صدور يافت

انظروا من قامت عليه البينة انه يحب عليا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا عطائه و رزقه و در نسخه ديگري اين مطلب را علاوه نمود:

من اتهموه بموالاة هؤلاء القوم و لم تقم عليه بينة فاقتلوه بايد ديد كه پايه بيشرمي و بيحيائي را اين مرد تا بكجا رسانده و چگونه بقتل اشخاص بيگناه و دوستداران حق و حقيقت و بندگان خالص خدا ناروا فرمان داده وعده ي از خود بي پرواتر از دنياطلبان و مقام خواهان را بريختن خون بيگناهان وادار نمود

در اثر اين فرمان شوم و دستور ناروا بود كه دستياران و طرفداران معاويه بناي دست اندازي بغارت جان و مال اهل ايمان و دوستداران اميرمؤمنان گذاشته خونهاي ايشان را ريخته و خانمان آنها را خراب و ويران نمودند و چه بسا بزرگان دين و صحابه متقين و رجال نامي مانند عمرو بن حمق كه از صناديد اصحاب و حواريين ياران علي عليه السلام بشمار ميرفت و حجر بن عدي بن حاتم طائي كه از فحول رجال و سران اصحاب بوده مانند اين دو بزرگوار مرد از مردان بزرگ و پرهيزكار و قاريان قرآن و پيروان دين و آئين را بدست زياد بن ابيه و سمرة بن جندب و ديگران شرب شهادت چشانيد و از جمله امري كه باعث برافروختگي خاطر حضرت سيدالشهدا حسين بن علي عليه السلام گرديد و تحمل آن بر وجود مقدسش زياده ناگوار آمد همين قتل عمرو بن حمق و حجر بن عدي بود كه در نامه


خود بمعاويه بدان اشاره فرموده و ميگويد:

او لست قاتل عمرو بن حمق صاحب رسول الله العبد الصالح الذي ابلته العبادة فنحل جسمه و اصفر لونه بعد ما آمنته و اعطيته من عهود الله و مواثيقه ما لو اعطيته طائرا انزل اليك ثم قتلته جرأة علي ربك و استخفافا بذلك العهد

يعني اي معاويه آيا تو نيستي كشنده ي عمرو بن حمق يار رسول خدا آن بنده شايسته و نيكوكاري كه بدنش را بعبادت فرسوده و رنگ او را زرد نموده بود بعد از اينكه او را امان دادي و باو پيمان و عهدي از عهدهاي خدا بستي كه اگر آنرا با پرنده اي مي بستي بجانب تو فرود ميآمد پس از آن از روي جرأت و جسارت و سبك شماري آن عهد كشتي و از خدا شرم نكردي.

و نيز وقتي كه حجر بن عدي با پنجتن ديگر از مؤمنين و سران دين را آن مرد اعور در ده ميلي دمشق بدستور معاويه گردن زد در رسيدن اين خبر بحضرت حسين عليه السلام نامه اي بمعاويه نوشت و در ضمن آن نگاشت:

«او لست قاتل حجر بن عدي اخي كندة و للمصلحين العابدين الذين كانوا ينكرون الظلم و يستعظمون البدع و لا يخافون في الله لومة لائم ثم قتلتهم ظلما و عدوانا بعد ما كنت اعطيتهم الايمان المغلظة و المواثيق المؤكدة لا تؤاخذهم بحدث كان بينك و بيهم الا باحنة يجدها في نفسك.

يعني اي معاويه آيا تو نيستي كشنده حجر بن عدي برادر كنده و كشندگان بندگان نيكوكار و شايسته خدا كه منكر ستمكاري و بيداد بودند و بدعت را گناهي بزرگ مي شمردند و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامت گري نمي ترسيدند و تو آنها را بستم كاري و دشمني و عدوات كشتي پس از اينكه براي آنها سوگندهاي سخت خوردي و پيمان هاي استوار بستي كه از ايشان مؤاخذه و باز خواستي بگذشته و از آنچه بين تو و ايشان گذشته بود نكني و آنها را جز كينه و خصومتي كه در خودت مي يافتي نكشتي