بازگشت

معاويه و دشمني و خصومت او با ايرانيان به دستور عمر


معاويه به دستوري كه عمر بن الخطاب در دوره خلافت خود به او داده بود همواره با مردم ايران به نظر حقارت و استخفاف نگريسته و در امور به طوري كه دستور داشت ايرانيان را مدخليت نمي داد و در سر كارهاي عمده نمي گذاشت و علت اين خصومت و عداوت از طرفين همانا دوستي و اخلاصي بود كه از ايرانيان نسبت به خانواده و آل علي و فرزندان او بروز مي نمود و احترام و تجليلي بود كه از ايرانيان به ايشان مي شد دليل ما بر اين مطلب نامه اي است كه سليم بن قيس هلالي [1] در كتاب خود به سند ابان بن ابي عياش نقل نموده و ما ترجمه عين نامه را در جلد اول زندگاني حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بتفصيل نگاشته ايم و به چاپ رسيده و اينك در اينجا ديگر براي اطاله آن و رعايت اجمال به تكرار آن نامه نمي پردازيم.

همين قدر معاويه و يزيد و خاندان بني اميه و بني مروان نسبت به ايرانيان در دوره سلطه و اقتدار خود و زمامداري ممالك اسلامي نهايت بدسلوكي و سوء رفتار را به خرج داده و از ستم و آزار و جور و اجحاف و تحميل مالياتهاي سنگين و گزاف درباره ايشان فروگذار ننموده و اين مسئله كينه و بغض ايشان را در دل هاي ايرانيان جاي داده و بالخصوص از آن جور و ستم و بيدادي كه درباره ي خاندان رسالت نمودند بيشتر اين آتش


را دامن زده و تعدي و فشار و عمال جور و ظلم ايشان مانند زياد بن ابيه و حجاج بن يوسف و ديگر بيدادگران ايرانيان را به سركشي و طغيان وادار نموده ابومسلم مروزي يا خراساني و اصفهاني را برانگيخت كه بر عليه آنها قيام نمود و با صاحبان پرچم سياه براي تغيير سلطنت و قلع و قمع بني اميه و انقراض ايشان اقدام كرده بناي سلطنت جور و بيداد ايشان را ريشه كن نموده و بني عباس را بجاي ايشان نشاندند كه تفصيل آن در كتاب نامبرده فوق تأليف نگارنده نيز مسطور است:


پاورقي

[1] کتاب معروف سليم بن قيس هلالي که مجلسي و ناسخ و ديگران آن را نقل و روايت نموده‏اند و اصل کتاب هم اخيرا در نجف به چاپ رسيده و نسخه از آن در دست است.