بازگشت

اقدام معاويه در گرفتن بيعت از براي يزيد


معاويه پس از اينكه در امر خود استوار شد و خاطرش از طرف حضرت مجتبي مطمئن گرديد بر طبق پيشنهاد مغيرة بن شعبه دست به كار بيعت يزيد شده نمايندگاني از شهرهاي اسلامي و كشورهاي تابعه خواست كه از آن جهل احنف بن قيس و ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن عثمان و ثور بن معن و عبدالله بن عصام و عبدالله بن مسعده و ديگران بودند و اين ها هر كدام در شهر دمشق حضور يافته معاويه مجلسي اقامه كرده و ضحاك بن قيس را گفت تا بر منبر رفته بعد از وي سخناني درباره يزيد و شايستگي او بگويد و برازندگي او را به ولايت عهدي گوشزد نمايد و آنگاه از هر يك از نمايندگان خواست كه برخاسته در خصوص لزوم اين كار سخن گفته و قول او را تصديق نموده مردم را به بيعت يزيد دعوت كند، نمايندگان هر يك بنوبت خود برخاسته سخناني براي خوش آمد معاويه بميان آوردند كه تفصيل آن در اينجا باعث طول كلام خواهد شد [1] و نتيجه آن سخنان تمامي راجع به موافقت و لزوم بيعت يزيد بود و تمامي اين ها در موقعي بود كه حضرت حسن بن علي حيات داشت و بعضي از جمله احنف بن قيس اقدام به اين امر را با بودن حضرت مجتبي مناسب ندانستند معاويه تمامي اين حرف ها را شنيده و در خاطر گرفته منتهز فرصت شد تا كار حضرت مجتبي را خاتمه دهد و چنان كه نگاشته شد در نهايت بي پروائي براي حب جاه و استقرار سلطنت در خود و خاندان خود به قتل آن حضرت و مسموميت او با نيرنگ معاويه و تطميع اسماء دختر اشعث بن قيس قيام و اقدام نمود و در مدينه هم آمده در آنجا با رؤس اشراف و سران مدينه و حضرات عباد له: عبدالله بن عباس - عبدالله بن جعفر - عبدالله زبير - عبدالله بن عمر سخناني به ميان آورد و آن ها هر كدام جواب رد به او دادند و موضوع خلافت را ارثي نشمردند و سلطنت موروثي بماند سلطنت قيصر و كسري و هرقل ندانستند كه معاويه آن را درباره يزيد اجرا دارد معاويه در اين بار منكوب و مأيوس شده و از مدينه بيرون رفته بحكومت و از آنجا به شام مراجعت كرد و از بيعت گرفتن براي


يزيد دست نگهداشت و ليكن صلات و عطيات اهل مدينه را قطع ننموده و تا سال 51 هجري ديگر در اين صدد نبود و اين وقتي بود كه حضرت مجتبي بدار عقبي خراميده و معاويه زمينه را به حساب خود خالي ديد.


پاورقي

[1] رجوع شود به السياسة ابن قتيبه دينوري.