بازگشت

مغيرة بن شعبه و پيشنهاد ولايت عهدي يزيد


السياسته و الامامه ابن قتيبه.

مغيرة بن شعبه كه از جمله منافقين و طرفداران آل ابوسفيان و دشمن و بدخواه خاندان رسالت بود و برحسب ظاهر و به نام اسلام خود را معرفي مي نمود موقعي كه امر را بر معاويه استوار ديد و از جانب وي به امارت كوفه برقرار گرديد چندي نگذشت كه معاويه درصدد عزل او برآمده و سعيد بن عاص برادر عمرو را به ولايت كوفه برگماشت وقتي كه اين خبر به مغيره رسيد از كوفه به جانب شام رهسپار گرديده و زمينه ولايت عهدي را براي ابقاي خود نزد معاويه چيده و به او چنين پيشنهاد نمود كه تو مي داني اين امت همه وقت برخورد بفتنه و اختلاف كرده و براي تو مرگ خواهد رسيد و من مي ترسم كه اگر اين پيش آمد شود مردم دچار همان حادثه شوند كه بعد از قتل عثمان شدند پس بر تو لازم است كه بعد از خود كسي را برگزيني و از امروز او را به جاي خود بنشاني كه مردم حساب كار خود را هم اكنون بنمايند لذا يزيد را به ولايت عهدي خود برگمار و فرمان اين كار را براي او صادر كن كه صلاح چنان است معاويه اين موضوع را با زن خود فاخته دختر قرطة بن حبيب بن عبد شمس مادر عبدالله بن معاويه به ميان آورد و اشاره به بيعت گرفتن از براي يزيد كرد يزيد


پسر ميسون كلبيه [1] . دختر عبدالرحمن بن بجدل كلبي بود و فاخته با وي عداوت داشت فاخته گفت چيزي را كه مغيره بتو اشعار داشته خواسته است كه دشمن از خودت براي تو بتراشد كه هر روزه آرزوي مرگ تو را بكند اين حرف بر معاويه گران آمده و از او روي گردانيد و در امر بيعت يزيد شروع نمود



پاورقي

[1] ميسون دختر بجدل بن انيف کلابي را از باديه براي معاويه آوردند به يزيد حامله شد چنانکه در کتاب زبدة الفکر في تاريخ الهجرة المختص بتاريخ بني‏اميه متعرض است اين ابيات از ميسون است که از ماندن در دمشق روي گردان شده و نزديکي به کسان خود را در باديه خواستار شده و گويد



للبس عباءة و تقرا عيني

احب الي من لبس الشنوف‏



و بيت تخفق الارياح فيه

احب الي من قصر منيف‏



و اصوات الرياح بکل فج

احب الي من نقر الدفوف‏



و کلب ينبح الاصناف منه

احب الي من هر الوف‏



و بکر يتبع الاضعان صعب

احب الي من نعل زفوف‏



و اکل الضب و اليربوع دأبي

احب الي من اکل الرغيف‏



و خرق من بني عمي نجيب

احب الي من علج عنيف‏



اين زن نانجيب چادرنشين در اين اشعار پستي و دنائت خودش را به پوشش عبا در برابر لباس‏هاي حرير و جايگاه خود را در بيابان بي‏انتها ميان وزش بادها در مقابل کاخ‏هاي زيبا و نيز وزش رياح را در دره‏ها برابر آواز دف و ساز و صداهاي سگ‏ها را در برابر صداهاي گربه‏هاي مأنوس و شتر سواري با جحاز را در بيابان‏ها برابر سواري بر قاطرهاي رهوار و خوردن چلپاسه و سوسمار را در برابر نان‏هاي سفيد و معاشرت با بني‏اعمام خود را در صحرا برابر همسري و سازش در خاندان اموي ترجيح داده و از همسري با معاويه اظهار ملال کرده چنان که نوشته‏اند وقتي اين اشعار به گوش معاويه رسيده رنجيده ميسون را طلاق داد و او بباديه رفته و يزيد را در باديه زائيده و پرورش داد.

صاحب تجارب السلف سر و کار ميسون را با غلام پدرش بنام سفاح نوشته و يزيد را از آن غلام مي‏داند که معاويه آن را به پسري خود اختيار نموده و يزيد نام نهاد.

يزيد اغلب اوقات خود را در حوارين براي عيش و نوش نزد مادرش ميسون گذرانده حتي در وقت مرگ معاويه هم در حوارين بود از آنجا به دمشق آمده جاي معاويه را به خلافت اشغال کرد.