بازگشت

اصل نصايح حضرت اميرمؤمنان


ما نقل از كتاب نهج البلاغه اصل نصايحي كه از پدر بزرگوار حسين عليه السلام به عثمان شده در اين مورد مي نگاريم كه وقتي مردم به خدمت آن حضرت گرد آمده و از عثمان شكايت كرده سخن انتقام به ميان آوردند و از حضرتش خواستند كه با عثمان ملاقات فرموده و او را از راهي كه به خطا مي رود بازداشته و رضايت خاطر مردم را فراهم سازد، امام


عليه السلام از عثمان ديدن كرده و مي فرمايد:

ان الناس و رائي و قد استنسفروني بينك و بينهم و الله ما ادري ما اقول لك ما اعرف شيئا تجهله و لا ادلك علي امر لا تعرفه انك لتعلم ما نعلم ما سبقناك الي شيي ء فنخبرك عنه و لا خلونا بشئي فنبلغكه و قد رأيت كما رأينا و سمعت كما سمعنا و صحبت رسول الله صلي الله عليه و آله كما صحبنا و ما ابن ابي قحافة و لا ابن الخطاب باولي به عمل الحق منك و انت اقرب الي رسول الله صلي الله عليه و آله و شيحة رحم منهما و قد نلت من صهره ما لم ينالا فالله الله في نفسك و الله ما تبصر من عمي و لا تعلم من جهل و ان الطرق لواضحة و ان اعلام الدين لقائمة. فاعلم ان افضل عباد الله عندالله امام عادل هدي و هدي فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة وان السنن لنيرة لها اعلام و ان البدع لظاهرة لها اعلام و الدين لقائمة. فاعلم ان افضل عبادالله عندالله امام عادل هدي و هدي فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة و ان السنن لنيرة لها اعلام و ان البدع لظاهرة لها اعلامك و ان شر الناس عندالله امام جائر ضل و ضل به فامات سنة مأخوذة و احيا بدعة متروكة و اني سمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله) يقول: يؤتي القيامة بالامام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر فيلقي في نار جهنم فيدور فيها كما تدور الرحي ثم يرتبط في قعرها و اني انشدك الله ان تكون امام هذه الامة المقتول فانه كان يقال: يقتل في هذه الامة امام يفتح عليها القتل و القتال الي يوم القيمة و يلبس امورها عليها و يبث الفتن فيها فلا يبصرون الحق من الباطل يموجون فيها موجا و يمرجون فيها مرجا فلا تكونن لمروان سيقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السن و تقضي العمر!! فقال له عثمان كلم الناس في ان يؤجلوني حتي اخرج اليهم من مظالمهم فقال عليه السلام ما كان بالمدينة فلا اجل فيه و ما غاب فاجعله وصول امرك اليه [1] .

معني اين فرمايشات مولا اميرالمؤمنين علي عليه السلام بعثمان اين است: مردم در پشت سر من هستند و مرا بين تو و خودشان واسطه قرار داده اند قسم به خدا نمي دانم به تو چه بگويم چيزي را نمي دانم كه تو آن را نداني و تو را راهنمائي نمي كنم بر امري كه نشناسي و مي داني آنچه ما مي دانيم و در چيزي كه از تو سبقت نگرفته ايم كه تو را به آن خبر دهيم و در


هيچ امري خلوت نكرديم تا آن را به تو ابلاغ كنيم، تو ديدي آن چه را كه ما ديديم و شنيدي همانطور كه ما شنيديم و بودي با رسول خدا همانطور كه ما بوديم و پسر ابي قحافه با پسر خطاب در درستكاري سزاوارتر از تو بودند و تو نزديكتر بودي برسول خدا از آن ها در جهت خويشي و بستگي و رسيدي برتبه دامادي او كه آن ها نرسيدند پس درباره خودت بترس از خدا بترس از خدا زيرا كه قسم به خدا تو از كوري بينائي نيابي و از ناداني تعليم نشوي در صورتيكه راه ها روشن و لواي دين برپا و قائم است، اكنون بدان كه بالاترين بندگان نزد خداي متعال پيشواي دادگر و هدايت شده و درستكار است كه سنت معلوم را برپا دارد و بدعت مجهوله را نابود نموده و بميراند و به راستي كه سنت ها روشن و آشكار است و بدعت ها نيز هويداست و علامات و نشانه هائي دارد و بدرستيكه بدترين مردم نزد خدا پيشواي جور پيشه و ستمكاري است كه خود گمراه است و مردم را هم گمراه كند و سنتي را كه اخذ شده محو و باطل سازد و بدعتي را كه متروك است زنده نمايد و معمول دارد و به راستي كه من از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود روز قيامت امام ستم پيشه را مي آورند در حالتيكه با او مددكار و عذرخواهي نيست و او را درآتش جهنم مي اندازند و همانطور كه سنگ آسيا در گردش است او در گردش است و مي چرخد پس از آن او به قعر جهنم بسته و پيوسته مي شود و اينك تو را به خدا قسم مي دهم مبادا كه تو پيشواي مقتول اين امت باشي كه تو را بكشند زيرا كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمود در اين امت پيشوائي كشته مي شود كه بر او درهاي كشت و كشتار و جنگ و قتال باز مي شود تا روز قيامت و كارها بر اين امت مشتبه مي شود و فتنه و فساد در ميان ايشان منتشر ميگردد بطوريكه آنها حق را از باطل نشناسند و در ميان طوفان فتنه و آشوب موج مي زنند و در هرج و مرج غوطه مي خورند پس تو با مروان مباش و او را بخود راه مده كه مانند شتر غارت زده تو را به هر جا كه خواهد بعد از پيري و پايان عمر مي راند، عثمان عرض كرد تو به مردم بگو و با آن ها گفتگو كن كه به من مهلت بدهند تا ستمهائيكه به آنها وارد شده رفع كنم و از بزه جنايات وارده بر آنها بيرون آيم. امير فرمود آنچه را كه در مدينه است احتياج به مهلت ندارد و آنچه را كه خارج از مدينه است مهلت آن رسيدن امر و فرمان تو به اوست. با وجود اين سخنان خيرخواهانه نه عثمان دست از خلافت كاري خود و كوتاه كردن دست مروان از مداخلات


در امور كشيد و نه مردم فريب سخنان بي مغز و مهمل عثمان را شنيده دست از شورش و انقلاب برداشتند تا عاقبت با دفاع حضرت حسين (ع) هم كه بي اثر ماند در خانه او ريخته و او را كشتند سپس بهانه به دست مخالفين خاندان ولايت افتاده دنباله فساد و فتنه را گرفته و كردند آنچه را كه نبايست بكنند و نتيجه آن به جنگ جمل و صفين و نهروان و در پايان بحادثه جانگزاي كربلا منتهي شد.

خلاصه سخنان مصلحانه حضرت اميرمؤمنان در دل سخت عثمان و انديشه مشوب او اثري ننموده و ليكن در وجود نائله همسر عثمان تأثير بخشيده به او مي گفت: اي عثمان اگر تو دنبال حرف هاي مروان بروي و گوش بگفتار او بدهي عاقبت او تو را به كشتن خواهد داد، عثمان بيا مروان را از خودت دور كن و با علي به پيوند و از در مسالمت و سازش با او درآ كه او بسته و خويش تست و از دستور تو سر نمي پيچد.

علي عليه السلام شورشيان را ساكت نموده و سه روز از براي عثمان مهلت گرفت شايد از كردار بد خود نادم شود و از رفتار ناپسند خودش دست بكشد و ليكن بي اثر ماند پس از آن مردم دوباره جمعيت كرده و در خانه عثمان را گرفتند باز دخالت مروان و سخنان واهي و ناهموار او شورشيان را بيشتر به هيجان آورده آتش خشم را زيادتر از آغاز مشتعل ساخت در واقع آن حرف هاي پوچ و بي اساس مروان عثمان را به كشتن داد و جمعيت به خانه او ريخته كار او را ساختند و دفاع حسنين هم درباره او بجائي نرسيد.

عجب است از بيحيائي و بيشرمي بني اميه و طرفداران ايشان كه بعد از قتل عثمان خون او را بهانه كرده با حضرت علي و اولاد او در آويخته معاويه و پسرش هم به اين عنوان با خاندان رسالت ستيزه و عدوان را ادامه دادند و كينه هاي پيشين را در نظر گرفته حادثه جانسوز كربلا و قتل حضرت سيدالشهدا و ياران و جان نثاران او را روي اين مدعاي بيجا و ناروا مرتكب شدند و شراره اين آتش خانمان سوز در نتيجه دودمان آن ها را به باد فنا داد.

آري حضرت اميرالمؤمنين دو پسر خود حسن و حسين را از براي جلوگيري شورشيان فرستاد و خواست آتش فتنه را خاموش كند و ليكن عايشه به آن آتش دامن زده پاسخي را كه در دادرسي و فريادرسي به مروان بن حكم درباره عثمان داد چنين داد: كه


دوست دارم اعضاي بدن و پاره هاي تن عثمان در ميان جوالي باشد و من آن را به دريا بريزم اما با وجود اين همين عايشه كه كشتن عثمان و ازدياد شورش و هيجان شورشيان را تقويت كرد بلافاصله لواي مخالفت را با علي عليه السلام برافراشته خود را از ميان اين انقلاب بيرون كشيده به مكه رفت و در آنجا حادثه جنگ جمل و به كشتن دادن هزاران نفر را فراهم آورد و نايره حسد خودش را نسبت به شاه ولايت علي عليه السلام مشتعل نموده طلحه و زبير را هم به كشتن داد.

اما وقتي كار به عثمان سخت شد نامه اي به حضرت علي عليه السلام نوشت كه جزئي از مضمونش اين بود بلغ السيل الزبي و جاوز الحزام الطيبين يعني كه آب از سر گذشت و شيرازه كار به كلي از هم گسيخته شد و ان كنت ما لو لا فكن انت آكلي - و الا فادر كني و لما امزق اگر كه من بايستي خورده بشوم يا زير پا بروم خورنده من تو باش و تو مرا زير پا ببر و گرنه پيش از اينكه پايمال شوم و مرا از هم پاره پاره كنند از من دست گيري كن و مرا درياب، حضرت امير خواست پيش از اينكه كار او بالا گيرد و شورشيان بزندگاني او خاتمه دهند درد بي درمان او را چاره نمايد لذا دو پسر رشيد خود حسن و حسين را فرستاد تا از شورشيان جلوگيري نمايند و ليكن حرف پوچ و گفتار ناهنجار مروان بيشتر شورشي ها را به خشم آورده نگذاشت كه جلوگيري و امداد ايشان مؤثر گردد و دفاع حسنين درباره او مؤثر نيامده و نتيجه نبخشيد و بالاخره شورشيان كار خود را انجام داده و عثمان را به قتل رسانيدند.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه خطبه 163.