بازگشت

خبر شهادت حضرت سيدالشهداء


باز خوارزمي [1] در مقتل خود از مسعود بن مخزمه روايت كرده كه يكي از ملائكه عالم بالا بر حضرت خاتم انبيا صلي الله عليه و آله نازل شد كه از ابتداي آفرينش تا آن وقت نزول ننموده بود، اين ملك از پروردگار متعال اجازه خواسته براي شوق ديدار نبي اكرم صلي الله عليه و آله بر او نازل شد و چون به زمين فرود آمد خداي عزوجل به او وحي فرمود، اي ملك خبر بده به محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه مردي از امت او كه او را يزيد گويند فرزند طاهر و پسر طاهره تو را كه مانند بتول مريم دختر عمران است بقتل مي رساند، ملك عرض كرد: خداي من و سيد من من در حالتي فرود آمدم شادمان و مسرور بودم كه به ديدار پيغمبر تو مي رسم، پس اكنون به او چگونه چنين خبري را بدهم، ايكاش كه من نزول نمي نمودم سپس از عالم بالا به آن ملك ندا رسيد برو به جانب آنچه كه بدان مأمور شدي، ملك آمده بال هاي خود را در برابر رسول خدا گسترد و عرض كرد: السلام عليك يا حبيب الله من از پروردگار خودم اجازه خواستم كه به حضرتت فرود آيم، اي كاش كه پروردگار من بالهاي مرا كنده بود و اين خبر را براي حضرتت نمي آوردم و ليكن يا نبي الله من مأمورم، بدان فردي از امت تو كه او را يزيد مي گويند به اين فرزند طاهر و پسر دختر طاهره تو را كه نظير مريم بتول دختر عمران است بقتل مي رساند و ليكن او از عمر خودش بعد از فرزند تو بهره نمي برد و به زوي او را خداي متعال به پاداش كردار ناپسندش گرفتار و هلاك نموده و از اصحاب نار و اهل جهنم و عذاب خواهد شد.

باز همين مورد در دنباله اين خبر گويد [2] : وقتي كه از ولادت حضرت حسين دو سال تمام گذشت پيغمبر اكرم براي سفر خارج شد و بين راهي توقف نموده استرجاع فرمود و اشك از چشمان مباركش سرازير گرديد، چون از حضرتش سبب پرسيدند فرمود: اين است جبرئيل به من خبر داد از زميني در شاطي ء الفرات كه آن را كربلا گويند و در آن فرزند من حسين پسر فاطمه كشته ميشود. پرسيدند يا رسول الله كي او را به قتل مي رساند؟ فرمود مردي كه او را يزيد مي گويند و خدا او را بركت در حياتش ندهد گويا كه من محل بازگشت و مدفن او را و سر او را كه به هديه مي برند مي بينم قسم به خدا نيست كسي كه نظر كند بر فرزند من حسين و شاد شود مگر اين كه بين دل و زبان او خدا مخالفت مي اندازد يعني در قلب او چيزي


است كه در زبان او از شهادت نيست.

راوي گويد: رسول خدا از سفر مراجعت نمود و با حالت اندوه و غم به منبر بالا رفت خطبه خواند و وعظ نمود و حسين و حسن در برابر حضرتش بودند وقتي كه از خطبه فارغ شد دست راست خودش را بر سر حسين گذارده سر به جانب آسمان نموده و به درگاه پروردگار عرض كرد:

اللهم اني محمد عبدك و نبيك و هذان اطائب عترتي و خيار ذريتي و ارومتي و من اخلفها في امتي اللهم و قد اخبرني جبرئيل بان ولدي هذا مقتول مخذول، اللهم فبارك لي في قتله و اجعله من سادات الشهداء انك علي كل شيئي قدير اللهم و لا تبارك في قاتله و خاذله.

يعني بار خدايا منم محمد بنده تو و پيغامبر تو و اين دو تن پاكيزگان عترت منند و بهترين ذريه و اصل و ريشه من مي باشند كه من آن دو را در ميان امتم بيادگار مي گذارم خداوندا جبرئيل مرا خبر داد كه اين فرزند من كشته و خوار خواهد شد بار خدايا مرا در قتل او بركت ده و او را از سادات شهيدان بگردان زيرا كه تو بر هر چيزي توانائي، بار خدايا بركت مده به كشنده و خوار گيرنده او.

راوي گويد: صداي مردم در مسجد بضجه بلند شد و بگريه در آمدند، رسول خدا فرمود: آيا گريه مي كنيد و او را ياري نمي كنيد؟ اللهم فكن له انت وليا و ناصرا بار خدايا پس تو براي او يار و مددكار باش.


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي ج 1 ص 163.

[2] مقتل خوارزمي ص 63 ج 1.