بازگشت

تفصيل دوره حمل آن حضرت


صاحب عوالم در جلد 17 از كتاب خرايج قطب راوندي سلسله خبر را به مقداد بن اسود كندي صحابه خاص رسول اكرم ص ضمن تفصيلي نسبت مي دهد كه پايان آن منتهي به خبر حضرت و باقي خبر را به مطالعه كتاب [1] ناسخ التواريخ جلد ششم و ديگر جا حواله مي دهيم.

حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها فرمايد: چون يك ماه از دوره حمل من گذشت در خودم حرارتي شديد ديدم و از الم و درد در زحمت بودم و گزارش را به عرض پدرم رسانيدم پدرم كوزه آبي خواسته دعائي خواند و بر آن دميده به من داد و فرمود از اين آب بنوش من شربتي از آن نوشيدم خداوند آن رنج و درد را از من دور گردانيد و چون چهل روز گذشت در بين جلد و جامه و پشت خود حركت و جنبشي مانند روش مورچكان مي ديدم و باين حالت بودم تا دو ماه گذشت آنگاه در خود حركت و اضطراب زياد ديده از خوردن و آشاميدن دوري مي نمودم و خدا مرا از آن نگاهداري كرده و چنان به من مي نمايانيد كه گويا شير مي نوشم تا اينكه ماه سيم سر آمد و از آن وقت من در منزل خودم خير و سعادت را به زيادت مي ديدم، در ماه چهارم بيم و دهشت از من برطرف شد و ملازم مسجد شدم او از جاي نماز خود جز براي نيازي لازم برنمي خاستم و در آشكار او نهان به زيادت و سنگيني و سبكي مي زيستم تا ماه پنجم تمام شد و چون ماه ششم رسيد در شب هاي تيره و تار از پرتو نور جمال حسين عليه السلام احتياج به چراغ نداشتم و در خلوت و مصلاي خودم كه بودم از بطن خود صداي تسبيح و تقديس مي شنيدم و چون نه روز از اين مدت گذشت نگذشت نيروي من فزوني گرفت و چگونگي را بام سلمه بيان كردم پانزده روز ديگر كه گذشت چشمان مرا خواب فراگرفت و كسي بخواب من آمد كه لباس سفيد در برداشت. او آمده به بالين من نشست و در رو و قفاي من دميد، من ازخواب


بيمناك برخاسته وضو گرفتم و چهار ركعت نماز گزاردم، باز مرا خواب ربود و تني نزد من حاضر شده مرا نشانيده بر من دعا خواند و دميد پس از آن من صبح كردم و آن روز روز ام سلمه بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در حجره ي او نزول اجلال مي فرمود پس من جامه پوشيده به حجره ام سلمه در آمدم پيغمبر اكرم نگاه برخساره من نمود من علامت شادماني و سرور در چهره مباركش ديدم و از اين حادثه حالت من بهبودي يافته رفع وحشت و بيم من شد، آنگاه چگونگي خواب خود را به خدمت پدرم عرض كردم فرمود تو را بشارت باد اولي خليل من عزرائيل بود كه موكل بارحام زنان است و دويمي خليل من ميكائيل بود كه موكل بارحام اهل بيت من است و او به تو دعا خوانده و دميد، من عرض كردم بلي چنين است، پس آن حضرت گريسته و مرا بسينه خود چسبانيد و فرمود، سيمين ايشان جبرائيل است كه خداوند او را براي خدمت فرزند تو بر گماشته و تمامي مدت حمل در شش ماه به دين قرار انقضا يافت.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ ص 26.